🌿🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
🌿🌸الهی
🌿🌸بهترین آغازها آنست که
🌿🌸با تکیه بر نام و حضور تو باشد
🌿🌸با توکل به اسم اعظمت
🌿🌸آغاز میکنیم روزمان را،
🌿🌸الهی
🌿🌸هر جا که تو باشی
🌿🌸نگاه ها مهربان
🌿🌸کلامها محبت آمیز
🌿🌸رفتارها سرشار از مهر میشوند
🌿🌸الهی
🌿🌸تو باش تا همه چیز سامان یاید
🌿🌸 الــهـــی بــه امــیــد تـــو
**✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
دیدن صحنت آخرین رویامه🥺
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🕊🌱 من که اصلا فکرشو نمیکردم سهراب همچین رفتاری و بکنه شوکه شده بودم🤯 تو همه این سالها سهراب هیچ وق
🕊🌱
اون روز سهراب حتی یک لحظه هم از کنار ستاره تکون نخورد تا آخر شب که ستاره رفت بخوابه تو اتاق بودم که سهراب وارد اتاق شد و اومد کنارم روی تخت نشست.
نگاهی بهش انداختم و گفتم میخوای چیکار کنی؟
_هیچی چیکار دارم بکنم؟😒
_چرا بی خبر برگشتی؟؟
-خونمه خب.!
_آره میدونم خونته ولی...
-ولی چی؟؟زمانی قرار بود از خونه برم بیرون که به ستاره چیزی نگی.!
_من به ستاره چیزی نگفتم.
-آره به ستاره چیزی نگفتی ولی به رحمت گفتی هر لحظه ممکن رحمت هر چیزی که دلش بخواد و به ستاره بگه !
نمیتونم بزارم هر کاری خواست بکنه در ضمن کلا پشیمون شدم از رفتنم من واسه این زندگی زحمت کشیدم دیوونگیه که خودم دستی دستی زندگیمو تقدیم کس دیگه ای کنم.!😣🤨
پروانه درسته که تو قبل اینکه زن من بشی زن رحمت بودی ،
ولی الان شونزده ساله که زن منی شونزده ساله داریم با هم زندگی میکنیم چطور میتونی چشمات و روی این سالها ببندی؟
سرم و پایین انداخته بودم و سکوت کرده بودم.
سهراب که سکوتمو دید ادامه داد : پروانه خواهش میکنم تو دیگه اون پروانه هجده ساله نیستی که ندونی داری چیکار میکنی یه کم فکر کن !
به آخر و عاقبتش فکر کن حالا که دیگه همه چیو به رحمت گفتی بیا همینجا این قضیه رو تموم کن.!!☹️🙏
_چیو تموم کنم.
-بیا زندگیمونو خراب نکنیم من دوستت دارم توام منو دوست داری مگه نه؟
نگاهی بهش انداختم و سرم و پایین انداختم.😓
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اگر شکر نعمت کنید خودتون زیاد میشید
حجت الاسلام والمسلمین استاد #عالی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک حاجت مستجاب از امام زمان
▫️السلام علیک یا مهدی (عج)
▫️دعای اویس قرنی
🔸 حجت السلام رفیعی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
#امام_سجاد علیه السلام فرمودند:
بهترين مردم هر زمان كسانى هستند كه منتظر ظهور حضرت مهدى عليه السلام هستند.
بحارالأنوار، ج 52، ص 122
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🏴 ای داغدار آینهی کربلا سلام
معنای صبروداغ و سجود و دعا سلام
سجاد ای صحیفهی تو مصحفِ شهود
سجادهی گشوده به سمتِ خدا سلام
شهادت امام سجاد(ع) تسلیت باد🖤
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امام زمان دائماً در فکر ماست!!!
🔸استاد مسعود عالی
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔹تلنگری زیبا برای همه ما
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️صبح و شب به امام زمان(عج) سلام بده
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬پاداش تشکر کردن از خدا
🎙حجت الاسلام #پناهیان
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🕊🌱 اون روز سهراب حتی یک لحظه هم از کنار ستاره تکون نخورد تا آخر شب که ستاره رفت بخوابه تو اتاق بودم
🕊🌱
سهراب دستمو گرفت و گفت : پروانه من اشتباه کردم ولی این حقم نیست، اصلا خودم همه چیو به ستاره میگم خوبه؟
با تعجب گفتم به ستاره میگی؟🙁😳
سهراب گفت : آره میگم چون باید گفت دیگه نمیشه این قضیه رو پنهون کرد.!
_چرا نمیشه رحمت گفت به ستاره نمیخواد بگه.،
_عزیزم الان نمیخواد بگه شاید چهار روز دیگه دلش خواست بگه اون موقع دیگه نمیشه هیچ جوره جمعش کرد.!
_کمتر از یک هفته دیگه رحمت و پسرش میان اینجا تا عقد کنن.
-خیله خب قبل اینکه بیان خودم همه چیو به ستاره میگم.
_نه نه اینکار و نکن باید قبلش با رحمت حرف بزنم.
-چی میخوای بگی؟؟🙁
_خواهش میکنم سهراب بزار قبلش با رحمت حرف بزنم.
_باشه قبول فقط پروانه حواست باشه کار اشتباهی نکنی.!!
تو این چند روز خیلی فکر کردم هم به سهراب هم به رحمت واقعیت این بود که من نمیتونستم منکر علاقه ام نسبت به سهراب بشم😮💨
تو این چند سال واقعا مهر و محبتش خب به دلم نشسته بود با خودم فکر میکردم اگه رحمت نمیومد چی میشد؟
اگه من نمیفهمیدم آزاد شده آب از آب تکون نمیخورد و من به زندگیم ادامه میدادم.!!
اینکه رحمت سر و کله اش یه دفعه اینجوری تو زندگیم پیدا شد قطعا یه حکمتی داشته شاید حکمتش این بوده که ستاره و رحمت واقعیت و بفهمن.!
تو این سالها هم من زندگی خودمو کرده بودم هم رحمت !
هر جفتمون هم به اندازه کافی سختی کشیده بودیم ولی به هر حال راه خودمونو رفته بودیم ،🤔🙄
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
💎 ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻗﻠﻤﺪﺍﻥ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ :
ﺟﻨﺎﺏ #ﻗﺎﺿﯽ_ﮐﻠﻨﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ
ﻗﺎﺿﯽ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﻣﺮﺩﮎ ﺍﯾﻦ #ﻗﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ #ﮐﻠﻨﮓ
ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻠﻨﮓ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ؟!
✨ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﺮﺍ
ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﯼ ..
مراقب قضاوتهاي خود باشيم ...☔️
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
16.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنجشنبه ها ...🍃
چه خوشحال می شوند
عزیزانی که
دستشان از دنیا کوتاه است
و منتظر قلب پرمهرتان هستند
جایشان همیشه خالیست 🌷
با فاتحه و صلوات یادآورشان باشید
🎙فریدون_آسرایی
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🌱مادر شهید عزیزی:
«او در آخرین روز حیاتش به من زنگ زد و پس از حال و احوال سراغ برادرش مجید را گرفت و به برادرش گفته بود كه آقا مرا دعوت كرده است. كليد كشوی مرا بردار و تربت و دستمال اشكم را در كفنم بگذار. خودت هم اگر دل تنگ شدی بيا قطعه 26.»
🦋🦋🦋🦋
💙💙💙
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌸⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸
#داستان_آموزنده
🔆چهار دیوار و چهار کلمه
⚡️کسی از امام صادق علیهالسلام سؤال کرد: «چرا کعبه را کعبه نامیدند؟»
⚡️ فرمود: «چون چهار دیوار دارد.» عرض کرد: «چرا چهار دیوار دارد؟»
⚡️فرمود: «چون بیتالمعمور که در آسمانهاست چهار دیوار دارد.» عرض کرد: «چرا بیتالمعمور چهار دیوار دارد؟»
⚡️ فرمود: «برای آنکه عرش خدا چهار ضلع دارد.» عرض کرد:
⚡️ «چرا عرش خدا چهار ضلع دارد؟» فرمود: برای اینکه کلمات توحیدی خدا چهارتا است، «سبحانالله، والحمدلله و لاالهالاالله و اللهاکبر».
💫اسماء حُسنی حق به این چهار کلمه («تنزیه»، «تحمید»، «تهلیل» و «تکبیر») برمیگردد و انسان خدا را به وحدانیت و بزرگداشت و به مجد و منزّه بودن میستاید.
💫پس کسی کعبه میرود معرفتش تا عرش با کلمات تامات عارف شده است که کعبه بر این اساس بنا نهاده شده است.
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🕊🌱 سهراب دستمو گرفت و گفت : پروانه من اشتباه کردم ولی این حقم نیست، اصلا خودم همه چیو به ستاره میگم
🕊🌱
رحمت با مادر امیر لیلا آشنا شده بود و سالها بود که با هم زندگی کرده بودن و حتما انقد پدر خوبی برای امیر بوده تو این سالها که امیر با اینکه میدونسته رحمت پدر واقعیش نیست !
ولی بابا صداش میکرده و این نشون میده که رابطه خوبی با لیلا داشته و همدیگه رو دوست داشتن.☺️
هر جوری حساب میکردم نمیتونستم قید سهراب و بزنم
اگه اون روزا سهراب به دادم نمیرسید قطعا خان داداشم همونطوری که کاری کرد که رحمت و نابود کنه بچه امم نابود میکرد.!
ولی پشیمون نبودم از اینکه واقعیت و به رحمت گفتم چون این حقه رحمت بود که بدونه ستاره دخترشه.،
یک روز مونده بود به اومدن رحمت و امیر هر چی به اومدنشون نزدیک تر میشد استرسم بیشتر میشد.
تو این چند روز با سهراب زیاد حرف نزده بودم و حسابی با خودم خلوت کرده بودم!
سهراب هنوز از تصمیمی که گرفته بودم خبر نداشت و میشد فهمید که چقد استرس داره.🤔😮💨
ستاره با دوستاش رفته بود بیرون و من هم تو خونه تنها بودم و سهراب هم شرکت بود به خیال اینکه تا عصری خونه تنهام حتی ناهارم درست نکرده بودم که یه دفعه در باز شد و با تعجب دیدم سهراب وارد خونه شد.!!
سهراب یه شاخه گل دستش بود لبخندی زد و گفت خوبی؟🌹
_چه زود اومدی؟؟
-نزدیک شد و شاخه گلی که دستش بود و سمتم گرفت و گفت بفرمایید.🥰😊
لبخندی زدم و شاخه گل رزی که برام گرفته بود و ازش گرفتم و تشکر کردم.!
سهراب نفسشو بیرون داد و گفت میشه یه کم با هم حرف بزنیم؟
_آره حتما
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
داستان کوتاه
روزی ملانصرالدین به دهكده ای می رفت، در بين راه زير درخت گردوئی به استراحت🌹 نشست و در نزديكی اش بوته كدوئی را ديد.
ملا به فكر فرو رفت كه چگونه كدوی به اين بزرگی از بوته ی كوچكی بوجود مي آيد و گردوي به اين كوچكی از درختی به آن بزرگی؟
سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا! آيا بهتر نبود كه كدو را از درخت گردو خلق می كردی و گردو را از بوته كدو؟
در اين حال، گردوئی از درخت بر سر ملا افتاد و برق از چشمهايش پريد و سرش را با دو دست گرفت و با ترس از خدا گفت:
پروردگارا! توبه كردم كه بعد از اين در كار الهي دخالت كنم...🌹
زير ا هر چه را خلق كرده اي،حكمتي دارد و اگر جاي گردو با كدو عوض شده بود، من الآن زنده نبودم!
❌هیچ کار خدا بی حکمت نیست🌹
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🔴 آیه های آتش افزا
احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند.❤️
روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند.
گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود.
گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد.❤️
گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟
بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی تقوا معاف کنید.❤️
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
خدا همیشه بهمون نشان داده
که میتوانیم ✨♥️
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ #ترک_گناه ]
📌در محضر استاد عالی
👌چهار گناه بدتر از خود گناه 😳
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
وقتی گناه میکنی جوری گناه نکن که گناه پای شما را ببندد نتوانی فرار کنی ...
🌱🌱🌱🌱
🍃🍃🍃
🌿🌿
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
یه استاد داشتیـم میگفت:
اگه درس میخونین بگین
برای امام زمان(عج) هست
اگه مهارت کسب میکنین
نیتتونمفید بودن تو
دولت امام زمان(عج) باشه
اگه ورزش میکنین آمادگي برای دوییدن توحکومت کریمه آقا باشه
اینجوری میشیم "سـربازقبلازظهـور "
🌹🌹🌹
🍃🍃
🌱
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
🍃🌼🍃🌼🍃
🌷 امام علی (ع) 🌷
بدانیدکه بعداز قرآن کریم دیگر
کسی راتنگدستے وفقرے نیست
براے دردهایتان ازقرآن شفاجویید
وبراے گرفتاریها ازآن مددگیرید
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥میخوای ثواب یک کار خوب تا قیامت برات نوشته بشه... از دیدن این کلیپ چند ثانیه ای غفلت نکن....
🎙حجت الاسلام عالی 💐
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
ـآیت الله گُلپایگانۍ :
امروزچادربانوان ؛
ازعباۍِمنباارزشتراستبانوانباحفظحجابخود مروجدیناسلامهستند🌱.
#چادرانه
❀••┈••❈✿🥀✿❈••┈••❀
══❈═₪❅❅₪═❈══
🌹@Talangoory🕊
══❈═₪❅❅₪═❈══
۞ تلنگری برای زندگی ۞
🕊🌱 رحمت با مادر امیر لیلا آشنا شده بود و سالها بود که با هم زندگی کرده بودن و حتما انقد پدر خوبی بر
🕊🌱
کنارم نشست و گفت فردا رحمت میاد.!
_میدونم
سهراب با استرس نگاهم کرد و گفت: تصمیمتو گرفتی؟
لبخندی زدم و گفتم آره گرفتم.
خب تصمیمت چیه؟؟🤔😰
نگاهی بهش انداختم چقد استرس داشت پوست لبش حسابی کنده شده بود و میشد فهمید این چند روز چقد استرس داشته!
چون سهراب همیشه وقتی استرس داشته باشه پوست لبشو میکنه.😅
_کنارت میمونم.
با شنیدن این حرفم سهراب با چشمهای گشاد شده گفت چی گفتی؟
_گفتم کنارت میمونم.!
سهراب با چشمهایی که از اشک حلقه زده بود گفت : باورم نمیشه
پروانه باورم نمیشه الهی قربونت برم الهی دورت بگردم 😍😁
بیا بغلم بیا تو بغلم که این چند روز صد دفعه مردم و زنده شدم.!!
سهراب دستاشو باز کرد و منو تو آغوشش گرفت چقد قلبش تند تند میزد صدای ضربان قلبشو به وضوح میشنیدم.،
سرم و از روی سینه اش برداشت و نگاهی به صورتم انداخت و گفت نمیدونی این چند روز چی کشیدم حتی از تصور اینکه تو رو نداشته باشم دیوونه میشدم.🥺
از صبح ستاره بیدار بود و خیلی خوشحال بود که امروز امیر و میبینه.!
با سهراب تصمیم گرفته بودیم که رحمت و پسرش و دعوت کنیم خونمون و قرار بود یه راست از فرودگاه بیان خونه ما ✈️
میدونستم رحمت با دیدن سهراب خیلی جا میخوره دل تو دلم نبود استرس همه وجودم و گرفته بود.،
ترس اینکه وقتی ستاره بفهمه چه عکس العملی نشون میده داشت دیوونم میکرد.
سهراب مدام سعی میکرد آرومم کنه و بهم میگفت همه چیز درست میشه ولی من آروم و قرار نداشتم.!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگو که میرسه به تو،
هنوز صدای من،
خدا🌱
آغوش رحمتت هنوز بازه برای من..
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°