📛سستی ایده «دولت قراردادی پیامبر»
📝نقد کتاب «پیامبری و قرارداد»
🖋محمد متقیان تبریزی
🔹اشاره
مرحوم داوود فیرحی، یکی از نویسندگان پرکار عرصه فقه سیاست بود. از او تألیفات و نگاشته های متعددی در این حوزه به جای مانده است که حامل تفکر و اندیشه او در نسبت میان فقه و دنیای معاصر با نظر به سیاست و حکمرانی بود. نگارنده، در مطالعاتی که از این آثار داشته است، آنها را نه تنها درخور نقد و ارزیابی - که عادتِ اندیشیدن نقادانه است- بلکه به جهت وجود رویکرد «تحریف معنوی» در این آثار، نقد و تبیین خلل محتوایی آنها را ضروری میداند. چرا که او در «آستانه تجدد» اندیشه میرزای نائینی پیرامون «ولایت فقیه» را تحریف معنوی میکند، در «عاشورا؛ فساد و اصلاح» ظرفیت عظیم عاشورا را تقلیل داده و از قیام سیدالشهداء (سلام الله علیه) خوانشی مدرن ارائه میکند. و همچنین کتاب «پیامبری و قرارداد» که در این نوشتار از زاویه ای خاص مورد نقد قرار خواهد گرفت.
برخی با تزیین این روش آقای فیرحی با عناوین هرمنوتیکی و روش تحقیقی، آن را در عداد روشهای مطالعه طبقه بندی میکنند. و این درحالیست که همه این تحریفات معنوی از اندیشه نائینی، از واقعه عاشورا و از معاهدات نبوی، با انتساب نتایج به همان موضوعات همراه است. که اگر او میگفت؛ من اینگونه خوانش میکنم و اصرار ندارم که واقعیت چنین باشد، باز مجال توجیه وجود داشت اما چنین نیست، نه تنها تحریف صورت میگیرد، بلکه اصرار بر این است که واقعیت، همان «صورت مُحرَّف»ی است که او ارائه مینماید.
کتاب «پیامبری و قرارداد» بعد از ارتحال ایشان از درسگفتارهای او جمع آوری و تدوین شده است. این کتاب، یک ایده مرکزی دارد که جناب فیرحی تلاش میکند در سه دوره درسگفتاری خود آن ایده را اثبات کند و آن هم اینکه؛ به دلیل تعدد قراردادهایی که پیامبر اکرم در دوران حکمرانی خود منعقد ساخته بود، میتوان دولت او را «دولت قراردادی» دانست. او برای اثبات این ایده، از «سیره حکمرانی» پیامبر استفاده کرده و تلاش میکند از تأمل در آنها به «نظریه حکمرانی» دست یابد. همین مسیری که او طی میکند تا به آن نتیجه برسد، در این یادداشت مورد نقد قرار خواهد گرفت؛ آیا او در استناد به «سیره پیامبر» صحیح عمل کرده است؟ یا اینکه در فرآیند استخراج نظریه حکمرانی از سیره پیامبر به خطا رفته است؟
⁉️پرسش اول: آیا کتاب «پیامبری و قرارداد» کتابی در حوزه فقه سیاسی است؟ یا اینکه صرفاً تأملاتی بر اسناد و منابع تاریخی است؟
پاسخ: در این کتاب دو قضیه غیرقابل انکار است:
• الف- پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) دارای سیره حکمرانی بود؛
• ب- سیره حکمرانی پیامبر، قابلیت استخراج نظریه برای دولت اسلامی را دارد.
قضیه اول، میتواند متعلق مطالعات تاریخی باشد. سیره کاوی، منحصر در فقه نیست بلکه سیره پژوهی بیشتر به تاریخ تعلق دارد تا فقه. اما قضیه دوم، متعلق مطالعات فقهی است و در فقه مورد توجه قرار میگیرد. استخراج نظریه از سیره حکمرانی پیامبر گرامی اسلام به عنوان «شخص معصوم» برای هیچ حکمرانی به غیر از حکمرانی اسلامی که سیره پیامبر را حجت میداند، معتبر نخواهد بود. فلذا این نظریه در دامن «فقه سیاسی» قرار میگیرد که پی جوی دستیابی به نظریه «دولت اسلامی» است. از این رو، کتاب پیش روی چه بخواهد و چه نخواهد در متن دانش فقه سیاسی یا فقه حکومت تعریف میشود و باید براساس معیارهای این دانش ارزیابی گردد. علاوه بر اینکه، مؤلف مرحوم در مواضعی به بررسی اعتبار و حجیت سیره پرداخته (ص 38) و با استناد به آیات قرآن و ویژگی «پیامبری پیامبر» (ص 46) تقلید از او را بدون شک درست میداند؛ زیرا به الگوی پیامبر صرفاً از جهت «مدل بودن» آن مراجعه نمیکند، بلکه آن ویژگی «پیامبری» اطمینان بخشی در صورت عمل بر اساس آن مدل را هم تأمین مینماید.
ادامه در فرسته بعدی👇👇👇
ادامه از فرسته قبلی 👆👆👆
⁉️پرسش دوم: آیا فعلِ حکمرانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارد؟ اگر آری، آیا این دلالت علی الإطلاق است یا اینکه برخی موانع میتواند مانع از دلالت آن گردد؟
پاسخ: به نظر میرسد، نه تنها فعل معصوم بلکه فعل هر انسانی، به صورت علی الإطلاق دلالت ندارد بلکه باید به ملابسات و ظروفی که فعل در آن تحقق می یابد و واقع میشود توجه نمود؛ ممکن است که در برخی از ظروف، فعل دلالتی نداشته باشد. مثلاً، یک فعل در حالتِ اختیار با حالتِ اضطرار دو معنا دارد و اینگونه نیست که فعلِ واحد در دو حالت یک دلالت داشته باشد. یا در خصوص افعال معصوم، ظرف «تقیه» یکی از مهمترین ظروفی است که باید بدان توجه داشت. مانند ازدواجهایی که ائمه هدی (علیهم السلام) با مخالفین داشتند، آیا میتوان از این مناکحات استفاده «جواز» نمود؟ وقتی که میدانیم یا احتمال میدهیم که فعلِ امام در ظرف تقیه واقع شده است، دیگر دلالتی برای فعل باقی نمیماند تا بحث کنیم که از آن چه مقدار استفاده میکنیم؛ جواز یا بیش از جواز.
این نکته در خصوص افعالی که ویژگی حکمرانی پیدا میکنند مانند «معاهدات و قراردادها» از اهمیت بیشتری برخوردار است. آیا به صرف اینکه در تاریخ ثبت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با دشمنان خود قرارداد بسته بود، میتوان از این «فعلِ حکمرانی» معنا و دلالتی را استفاده کرد؟ قطعاً به دلیل آنکه این فعل در یک بستر اجتماعی و در بازه زمانی خاصی روی میدهد، باید به آن زمینه ها و زمانه ها توجه نمود. اگر عاری از موانعِ دلالت بود، میتوان از آن دلالت گیری کرد. فلذا، باید برای دلالت گیری از فعل، احراز کرد که آن فعل، در موقعیتِ «اختیار» صادر شده نه غیر اختیاری که شامل اضطرار و اکراه باشد. و همچنین در خصوص فعل معصوم باید احراز کرد که آن فعل را در موقعیت «تقیه» انجام نداده است. آقای فیرحی در خصوص رفتار حکمرانی پیامبر، به این بخش هیچ ورود نکرده و صرفاً به اعتبار و حجیت سیره پیامبر اکتفا کرده است؛ در حالیکه، علاوه بر بحث از حجیت سیره پیامبر، باید کبرویاً از «امکان دلالت گیری» از «فعلِ حکمرانی پیامبر» بحث کرده و سپس، صغرویاً اثبات مینمود که مانعی از دلالت گیری از سیره حکمرانی پیامبر در انعقادقراردادها وجود ندارد که چنین نشده است.
⁉️پرسش سوم: ممکن است گفته شود که ما به دنبال اثبات «الزام به انعقاد قرارداد» نیستیم، بلکه میخواهیم بگوییم: از تکرار فعلِ قرارداد میفهمیم که دیدگاه سیاسی پیامبر در اداره حکومت مبتنی بر «قراردادگرایی» است، نه «نخبه گرایی». به عبارت دیگر، آیا نمیتوان از فعلِ پیامبر، نه «حکم شرعی» بلکه «نظریه سیاسی» که دال بر روش حکمرانی باشد استخراج کرد؟
پاسخ: این پرسش به دنبال آن است که از «تکرارِ فعل» در حکمرانی به کشف «ماهیتِ دولت» دست یابد. از این رو میتوان آن را اینگونه بازخوانی کرد: آیا میتوان از سیره مستمره و تکرارِ یک روش در حکمرانی، به «ماهیتِ دولت» دست یافت؟
پرواضح است که انکشاف «ماهیتِ دولت» براساس یک روش حکمرانی خاص، متوقف بر دو مقدمه است؛
1. روش حکمرانی، منحصر در همان مورد «قرارداد» باشد. چنانچه، این مطلب احراز نگردد که روش حکمرانی پیامبر منحصر در روش «قرارداد» است، نمیتوان از دولت پیامبر به «دولت قرارداد» تعبیر کرد. برای همین منظور ضرورت دارد تا به همه سیره حکمرانی پیامبر توجه گردد نه آنکه، سیره حکمرانی پیامبر فقط از منظر «قرارداد» بازخوانی شود. یعنی همه جنگهای پیامبر نیز مورد مطالعه قرار بگیرد تا نسبت میان جنگها و قراردادها مشخص شود. و کتاب جناب فیرحی، فقط از منظر قرارداد به سیره حکمرانی توجه دارد و نسبت میان سایر روشهای حکمرانی با «قرارداد» را اصلاً مشخص نمیسازد. (ص 172)
2. انکشافِ ماهیتِ دولت، فقط منحصر به منبع «سیره» باشد. آیا میتوان با تکیه صرف به منبع «سیره» و «فعلِ حکمرانی» مدعی کشف ماهیت دولتِ پیامبر گردید؟ نهایت چیزی که آقای فیرحی میتواند بگوید این است؛ با مطالعه سیره پیامبر، این نکته واضح میشود که یکی از روشهای حکمرانی پیامبر، استفاده از ظرفیت «قرارداد» است. بله، این سخن، سخن بحقی است و قابلیت انکار هم ندارد. اما نمیتوان گفت؛ کشف میشود که ماهیت دولت پیامبر، قراردادی است. برای چنین انکشافی ضرورت دارد تا انحصار در «روش قرارداد» و در «منبعِ سیره» اثبات گردد که نه تنها او چنین بحثی را طرح نکرده، بلکه اساساً این دو گونه انحصار، قابل اثبات نیست.
ادامه در فرسته بعدی 👇👇👇
ادامه از فرسته قبلی 👆👆👆
⁉️پرسش چهارم: بر فرض امکان برداشت نظریه «دولت قراردادی» از سیره حکمرانی پیامبر، آیا میتوان مساوقت میان «نظریه قرارداد» با قراردادهای زمان پیامبراکرم ایجاد نمود؟
پاسخ: آقای فیرحی، یک تصویری از نظریه «قرارداد» دارد که در این کتاب هم به آن پرداخته است. و ارکان حکمرانی قراردادی را نیز شرح و بسط داده است. (ص 398) با این تصویر، نمیتوان آنچه را که در صدر اسلام اتفاق افتاده است ذیل «نظریه قرارداد» جانمایی کرد. بله، قطعاً بینونت مطلق میان آنچه که در صدر اسلام واقع شد با آنچه که در بعد از رنسانس تعریف میشود وجود ندارد، بلکه میان توافقات و قراردادها امر مشترکی وجود دارد، لیکن تمام الکلام این است که نمیتوان معاهدات و قراردادهای صدر اسلام را موافق با مبانی موجود در «نظریه قرارداد» دانست. این سخن به معنای انکار دو اصل «برابری» و «آزادی» به عنوان ارکان حکمرانی قراردادی نیست، بلکه به این معناست که در آن دوران چنین ارتکازی از قرارداد وجود نداشت که مبتنی بر دو اصل انسان شناسی آزادی و برابری باشد.
ممکن است گفته شود، هرچند چنین ارتکازی میان اعراب وجود نداشت، اما پیامبر گرامی اسلام براساس همان دو اصل آن قراردادها را منعقد میساختند. آیا نشانه ای برای این ادعا وجود دارد؟ آیا جناب فیرحی میتواند این ادعا را اثبات نماید که پیامبر گرامی اسلام مبتنی بر پذیرش دو اصل برابری و آزادی، با کفار و مشرکین و مسلمانان انعقاد قرارداد میکرد؟ اینکه گفته شود، در هر قراردادی باید «رضایت» وجود داشته باشد و طرفین قرارداد از موضع مساوی با همدیگر برخورد میکنند، به این معنا نیست که انعقاد قرارداد مبتنی بر این اندیشه صورت گرفته است. پس، «ـبرابری طرفین در فرآیند انعقاد قرارداد» غیر از «پذیرش برابری به عنوان مبنای انعقاد قرارداد» است. آن «برابری» که «زاینده قرارداد» است غیر از «برابری در ظرف قرارداد» است.
❇️جمع بندی
این نوشتار، در مقام نقد اصولی و منهجی کتاب «پیامبری و قرارداد» در استناد به سیره حکمرانی پیامبر نگاشته شده و به محتوای قراردادها و تحلیل نویسنده نپرداخته است. تلاش مرحوم فیرحی در استناد به سیره ناکام بوده و فرآیند استناد به صورت صحیح طی نگردیده است. او در این استناد، ضوابطِ اصولی و منهجی را مراعات ننموده و از آنجا که مطلوبِ خود را «حکمرانیِ قراردادی» را در آیینه سیره پیامبر مشاهده میکرد، تلاش کرده است تا با استنادِ ناکام و ناقص به سیره، آن مطلوب را اثبات نماید.
علاوه بر اینکه، آقای فیرحی در تحلیل محتوای قراردادها مخصوصاً «قرارداد مدینه» از کنار برخی بندهای قرارداد با چشم بسته عبور میکند و تلاش دارد که آنها را تحلیل نکند. از جمله، مهمترین بند قرارداد مدینه که همان عبارت نخستین آن است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن قرارداد را از جانب «محمد النبی» منعقد میسازد. پرواضح و آشکار است که این چنین ورودی به قرارداد، مخالفت تام و تمام با اندیشه «برابری» دارد که یکی از ارکان «نظریه قرارداد» است. درحالیکه، در صلح حدیبیه با مشرکین از عنوان «نبی» استفاده نمیکند. و چگونه میشود قرارداد مدینه را ذیل نظریه قرارداد طبقه بندی نمود، در حالیکه یک طرف قرارداد خود را «نبی خدا» و «رسول الله» دانسته و از موضع «نبوت» واردِ معاهده میشود؟
و یا اینکه، جناب فیرحی در تحلیل ماهیت «غدیر» با چشم فروبستن بر نصِ خطبه غدیریه که پیامبر گرامی اسلام در فرازهای مختلفی بر نصبِ الهی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) تصریح دارد، سعی میکند آن را ذیل قرارداد جانمایی کرده و چنین القاء کند که نصب امیرالمؤمنین با رضایت مردم صورت گرفته است. چگونه میتوان نصب امیرالمؤمنین بر حاکمیت را ناشی از رضایت مردم دانست درحالیکه در یک فراز چنین میفرماید:
«فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ ذلِکَ فیهِ وَافْهَمُوهُ، وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیا وَإماما فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَالاْءَنْصارِ وَعَلَی التّابِعینَ لَهُمْ بِإحْسانٍ، وَعَلَی الْبادی وَالْحاضِرِ، وَعَلَی الْعَجَمِی وَالْعَرَبِی، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلُوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَعَلَی الاْءَبْیضِ وَالاْءَسْوَدِ، وَ عَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعُونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحُومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَصَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَأَطاعَ لَهُ. »
https://eitaa.com/Tanbiholomah/885
📛چالشهای «ایده پیامبری و قرارداد»
📝نقد کتاب «پیامبری و قرارداد»
🖊محسن فیروزتبار
🔹اشاره
مجموعه درسگفتارهای مرحوم داود فیرحی با نام «پیامبری و قرارداد»، تلاش میکند با تمرکز بر سیره پیامبر اسلام (ص)، نظریهای درباره ماهیت حکمرانی ایشان ارائه دهد. نویسنده با تکیه بر ایده قرارداد، ادعا میکند حکومت پیامبر مبتنی بر الگویی قراردادی بوده است. این کتاب، ضمن تلاش برای ارائه تحلیلی فقهی و دینی از حکمرانی پیامبر، چالشهای متعددی از نظر روششناسی، محتوا و استنتاج در بر دارد که در ادامه بررسی میشود.
1️⃣ناسازگاری روششناسی فقهی با مبانی مدرن
تلاش برای تلفیق روشهای فقهی با مبانی مدرنی همچون هرمنوتیک، تکثرگرایی سیاسی، و پلورالیسم مذهبی، منجر به تضادهایی جدی شده است. بر اساس اصول فقه شیعه، صرف وجود احتمالات مختلف در سیره پیامبر، صحّت و اعتبار این احتمالات را اثبات نمیکند. استفاده از مبانی مدرن برای توجیه یک نظریه فقهی، بدون تطبیق با اصول بنیادین فقه، قابل قبول نیست.
2️⃣تحمیل دوگانگیهای مدرن بر سیره نبوی
استفاده از دوگانگیهای مدرن مانند «رهبری اقتدارگرا و دموکراتیک»، «حکومت مبتنی بر جنگ یا صلح»، و «نصب یا قرارداد» به عنوان چارچوب تحلیلی، منجر به محدود کردن فهم سیره نبوی به نظریات معاصر شده است. در حالی که عملکرد پیامبر ممکن است فراتر از این دوگانگیها باشد. برای مثال، ممکن است حکومت پیامبر بر مبنای نصب الهی باشد، اما در شرایط خاص، اقتضای حکمت و عقلانیت، استفاده از قراردادها و صلح بوده باشد. بررسی سیره نبوی باید با اتکا به قرآن و اصول فقه انجام شود، نه با عینک نظریهپردازانی چون هابز و روسو. آیات متعدد قرآن، که بر وجوب اطاعت از پیامبر تأکید دارند، به وضوح نظریه نصب را تأیید کرده و با نظریه قرارداد در تضادند.
3️⃣نادیده گرفتن آیات قرآنی درباره حکومت
نویسنده دلیل پرداختن به سیره نبوی را کمبود آیات مربوط به حکومت ذکر کرده است. این ادعا در تضاد با واقعیت آیات فراوانی است که بر لزوم حکومت در اسلام دلالت دارند. در فقه اسلامی، بسیاری از این آیات به صورت مفصل تحلیل شدهاند، به طوری که برخی فقها به صراحت اظهار کردهاند: «الإسلام هو الحکومه».
4️⃣عدم تفسیر جامع سیره بر اساس قرائن
سیره، از آنجا که فاقد لسان صریح است، می تواند مبتنی بر شرایط خاصی همچون اضطرار، تقیه یا مصالحِ أهمّی باشد که با کمک قرائنی مانند «قرآن، قول و سیرهی سایر معصومین و… » حکمت عملکرد آن حضرت را برای ما روشن میکند. همچنان که مرحوم فیرحی خود در پرداخت به ماجرای صلح حدیبیه بر این مهم تاکید داشته است. بنابراین، تفسیر سیره نبوی بدون عرضه آن بر سایر قرائن، نه تنها ناقص، بلکه منجر به برداشتهای نادرست میشود. مرحوم فیرحی اما از این قاعده در تحلیل قراردادهای نبی اکرم غفلت کردهاند.
5️⃣تمرکز محدود بر قراردادها
مرحوم فیرحی عمدتاً بر قراردادهای پیامبر تمرکز کردهاند و سایر جوانب سیره حکمرانی ایشان را نادیده گرفتهاند. این نگاه محدود، منجر به نتیجهگیری ناقص شده است. انعقاد قراردادهای متعدد توسط پیامبر امری انکارناپذیر است، اما این واقعیت به تنهایی نمیتواند اثباتکننده الگوی حکمرانی قراردادی باشد. حتی حکومتهای غیردموکراتیک نیز برای تأمین منافع خود ناگزیر به انعقاد قرارداد هستند.
ادامه در فرسته بعدی👇👇👇
ادامه از فرسته قبلی👆👆👆
6️⃣عدم بررسی سندی جامع قراردادها
اگرچه نویسنده در برخی موارد به بررسی سندی قرارداد مدینه پرداخته است، اما در بسیاری از موارد دیگر، اعتبار و سندیت قراردادها را نادیده گرفتهاند. این رویکرد ضعف جدیای در استدلالهای ارائهشده ایجاد کرده است. حتی در مورد قرارداد مدینه، علیرغم تلاش برای اثبات اعتبار آن، مرحوم فیرحی نه تنها سند قانعکنندهای برای آن ارائه نکرده که حتی احتمال پذیرش آن را بر گرده آیندگان نهاده است.
7️⃣بزرگنمایی نقش قرارداد مدینه
تلاش برای معرفی قرارداد مدینه به عنوان یکی از معجزات اصلی پیامبر، با واقعیتهای تاریخی سازگار نیست. حتی منابعی که خود نویسنده به آنها اشاره کرده است، نشان میدهند که این قرارداد به سرعت توسط یهودیان نقض شد. بزرگنمایی چنین قراردادی، بدون توجه به واقعیتهای تاریخی، بهوضوح دقت علمی را تحتالشعاع قرار میدهد.
8️⃣نادیده گرفتن جنبههای دیگر حکمرانی پیامبر
نویسنده اشاره میکند که اکثر قراردادهای پیامبر در سالهای پایانی حکومت ایشان منعقد شده و دارای مفاد مشترکی نظیر «یا اسلام آورید، یا جزیه دهید، یا آماده جنگ شوید» بودهاند. این مفاد، بیش از آنکه دلالت بر قرارداد داشته باشد، شبیه به فرمانهای حکومتی است. با این حال، نویسنده به تحلیل این جنبهها نپرداخته و صرفاً مواردی را انتخاب کرده که با نظریه قرارداد همخوانی دارند.
🔹جمع بندی
فرجام سخن آنکه کتاب پیامبری و قرارداد علیرغم تلاشهای ارزشمند، به دلیل کاستیهای روشی، محتوایی و استنتاجی، نتوانسته است نظریهای جامع و متقن در تبیین ماهیت حکمرانی پیامبر ارائه دهد. بررسی سیره نبوی باید با رعایت اصول فقهی، عرضه به قرآن و احادیث، و پرهیز از تحمیل نظریات مدرن انجام شود.
https://eitaa.com/Tanbiholomah/887
🗂 پرونده نقد افکار مرحوم دکتر داود فیرحی
❇️ کتاب سکولاريسم پنهان
📝 بررسی انتقادی انديشههای دکتر داود فيرحی
https://eitaa.com/Tanbiholomah/481
❇️ بررسی انتقادی تبیین کتاب «آستانه تجدد» از «فقه سیاسی میرزای نائینی»
https://eitaa.com/Tanbiholomah/482
❇️ فقه سنتی یا سکولار؟!
🎙 مناظره دکتر فیرحی و استاد میرباقری
https://eitaa.com/Tanbiholomah/487
❇️ نقد کتاب «پیامبری و قرارداد»
1⃣نقد اول: سستی «ایده دولت قراردادی پیامبر»
https://eitaa.com/Tanbiholomah/885
2⃣نقد دوم: چالشهای «ایده دولت قراردادی پیامبر»
https://eitaa.com/Tanbiholomah/887
🗂 محتوای این پرونده را در کانال نخبگانی تنبیه الأمة دنبال کنید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/3310420148Ca673c3add8
هدایت شده از تنبیه الأمة
13.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ انتقال «فناوری مقاومت» به یمن!
📝 یکی از حسنات جمهوری اسلامی
🎥 حجتالاسلام والمسلمین ایمانیمقدم، مبلغ بین الملل
#فناوری_مقاومت
#حسنات_جمهوری_اسلامی
📌 انتشار خاطرات شنیدنی حجتالاسلام ایمانی، در کانال نخبگانی تنبیه الأمة👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3310420148Ca673c3add8
⁉️دو سؤال مهم پیرامون حجاب:
بعد از تبيين دلائل قرآني حجاب، بايد پيرامون دو سؤال مهم بحث شود:
1. آيا حکومت ميتواند در مسئله حجاب دخالت نمايد يا خير؟
2. (که مهمتر است:) وقتي در اسلام، حکمي در اين درجه از اهميت است که ضروري دين محسوب ميشود، چرا شارع مقدس براي بيحجاب يا بدحجاب حدّ در نظر نگرفته و اگر در نظر گرفته، آن حدّ چيست؟
آیت الله فاضل لنکرانی (مدظله) به این دو سؤال پاسخ میدهد.
👇👇👇
https://eitaa.com/Tanbiholomah
دو سؤال مهم پیرامون حجاب.docx
21.6K
⁉️دو سؤال مهم پیرامون حجاب
✍️آیت الله فاضل لنکرانی (مدظله)
https://eitaa.com/Tanbiholomah
❇️ یک وجه تسمیه اسم شریف «باقر»
امام محمد باقر (علیه السلام):
[قال عليه السّلام]: إنّ الحقّ استصرخني و قد حواه الباطل في جوفه فبقرت على خاصرته، و أطلعت الحقّ عن حجبه حتّى ظهر و انتشر، بعد ما خفى و استتر .
ترجمه: حق مرا به یاری طلبید در حالی که باطل آنرا در خود پوشانده بود
پس من آنرا شکافتم و حق را آشکار کردم تا بر همگان روشن شد پس از آنکه مخفی بود.
📚عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ج ۱۹، ص ۲۰۴
@Tanbiholomah
✴️ بزرگداشت جناب آقای مصباح یکی از واجبات کارهای حوزه و روحانیّت و ماها و همه است.
❇️ مقام معظم رهبری در سالگرد رحلت آیت الله مصباح (ره) در دیدار با خانواده ایشان، بزرگداشت ایشان را از «واجبات حوزه و روحانیت» دانستند. عبارتی که کمتر در مورد بزرگان به کار بردند. علت این بیان ایشان ویژگیهای کم نظیر یا منحصر به فرد آیت الله مصباح (ره) بود:
1️⃣ جامعیت بی نظیر
مرحوم آقای مصباح (رضوان الله علیه) یک خصوصیّات منحصربهفردی داشتند که من در مجموعهی فضلای برجستهی قم که از قدیم میشناختیم، و حالا هم بحمدالله برکات بعضیشان ادامه دارد، نگاه میکنم، جامع این خصوصیّات را کسی مثل مرحوم آقای مصباح مشاهده نمیکنم؛ علم فراوان، فکر خوب و نوآور، بیان رسا و واضح، انگیزهی تمامنشدنی و بینظیر، خلقیّات و رفتارهای شایسته و برجسته، سلوک و معرفت و توجّه معنوی و مانند اینها؛ مجموع اینها را واقعاً انسان نمیتواند پیدا کند. اینها در آقای مصباح جمع بود.(بیانات رهبری ۱۴۰۱/۱۰/۵)
2️⃣ بصیر به معنای واقعی کلمه
این سه جهت در ایشان جمع است؛ هم علم، هم بصیرت به معنای حقیقی کلمه و هم صفا. این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است. خداوند متعال انشاء ا... وجود ایشان را برای ما و انقلاب محفوظ بدارد و وجود ایشان را سالم بدارد تا همه بتوانند از برکات ایشان استفاده نمایند. »
(https://www.javanonline.ir/001sgK)
3️⃣ مصداق «مَن یُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُؤیَتُه»
آدم میفهمید ایشان یک مرد متدیّن، اهل دین و اهل تقوا بودند. از جملهی آن کسانی بود که «مَن یُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُؤیَتُه»(۷) بود؛ رؤیت ایشان هم آدم را کمک میکرد، پیش میبُرد، به یاد خدا میانداخت. (بیانات رهبری ۱۴۰۱/۱۰/۵)
4️⃣ جایگزین علامه طباطبایی و شهید مطهری
«بنده نزدیک به چهل سال است که جناب آقای مصباح را می شناسم و به ایشان به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم اگر خداوند متعال به نسل کنونی ما این توفیق را نداد که از شخصیت هایی مانند علامه طباطبایی و شهید مطهری استفاده کند، اما به لطف خدا این شخصیت عزیز و عظیم القدر، خلاء آن عزیزان را در زمان ما پر می کند.» (روزنامه ی جوان، 14 شهریور 78، صص1-2)
5️⃣ حضور انقلابی در میدان
در حضور انقلابی در همهی میدانهائی که احساس نیاز به حضور ایشان میشد، حقاً و انصافاً کمنظیر است.(بیانات رهبری ۱۳۹۹/۱۰/۱۷)
6️⃣ مورد هجمه دشمن بخاطر منطق قوی
وقتى یک نفر مثل جناب آقاى مصباح مورد هجوم تبلیغاتى قرار مىگیرد، مىبینید که همین «و هم ینهون عنه و ینأون عنه». حرف رسا و نافذ، منطق قوى و مستحکم، هر جایى که باشد، دشمن آنجا را زود تشخیص مىدهد؛ چون حسابگر است. دشمن آنجا را مىشناسد و به مقابلهاش مىآید. با مرحوم شهید مطهرى نیز همینگونه برخورد کردند. (بیانات رهبری ۱۳۷۹/۶/۱۰)
@Tanbiholomah
❇️ ظلم به قرآن، در فهم معنای ظلم! (۱)
📝 نقدی بر یادداشت آقای سروش محلاتی
🖋 صالح رحمتی
🔸 اشاره
جناب آقای سروش محلاتی در مطلبی با عنوان «هجرت از دارالکفر یا هجرت از دارالظلم» به طرح دو دیدگاه پرداخته است؛ دیدگاهی ظاهرگرایانه که هجرت از دارالکفر به دارالاسلام را مطلوب میداند و دیدگاهی که معیار هجرت را نه اسلام و کفر، بلکه ظلم و آزادی قرار میدهد.
به زعم او، هجرت از دارالظلم - هرچند کشور اسلامی باشد - به دارالحریة - هرچند کشور کفار باشد - مطلوب است. به گمان او، منابع اسلامی دیدگاه دوم را تأیید میکنند.
در این یادداشت مختصر، به بخش مهمی از آیات قرآن نظر انداخته و نتیجهگیری آقای سروش محلاتی به عنوان دیدگاه اسلامی نقد میشود.
✅ معنای«استضعاف» و «استکبار» در قرآن
همانطور که ایشان نیز در بیان خود اشاره کردهاند، مستند اصلی در وجوب هجرت، آیه شریفه ۹۷ سوره مبارکه نساء است: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولٰئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءَتْ مَصِيراً»
عبارت «مستضعفین فی الأرض» محل ثقل در موضوع هجرت است. کلمه «استضعاف» غیر از کلمه «ضعیف» است و به این معناست که فرد مستضعف به سبب عواملی، در موقعیت ضعف قرار گرفته است. غالباً در مقابل «مستضعف» کلمه «مستکبر» قرار میگیرد؛ به این معنا که هر کسی که ضعیف میشود، به واسطه شخص مستکبری است که او را در چنین موقعیتی میخواهد. بنابراین، علت غالبی استضعاف، استکبار است. آیات قرآن نیز شاهد بر این مدعاست. به عنوان نمونه:
۱- قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا
۲- وَ قَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ
طبق این آیات، مستضعفین در برابر مستکبرین قرار میگیرند.
❓اما مستکبرین چه کسانیاند؟
با مطالعه دقیق آیات قرآن معلوم میشود که «استکبار» دارای مراتبی است که اولین مرتبه آن در قرآن که بسیار مورد تأکید قرار گرفته است، استکبار علی الله تبارک و تعالی است. به عنوان نمونه:
۱- فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَر
۲- مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِر
با این وصف، این نکته واضح میشود که در #فرهنگ_قرآن، آن کسانی که دیگران را به ضعف میکشند و ضعف آنها را میخواهند، کسانی هستند که استکبار در برابر اوامر الهی و آیات الهی دارند. به عبارتی، نقطه شروع استکبار از همین موقف است که منجر به استضعاف دیگران میشود.
📌 ادامه در فرسته بعدی 👇
@Tanbiholomah
❇️ ظلم به قرآن، در فهم معنای ظلم! (۲)
📝 نقدی بر یادداشت آقای سروش محلاتی
🖋 صالح رحمتی
✅ معنای «ظلم» در آیات قرآن
اگر از عنوان «استضعاف» عبور کرده و به عنوان «ظلم» توجه کنیم، این واقعیت برای ما آشکار میشود که حقیقت «ظلم» نیز در منابع اسلامی دارای مصادیق و مراتبی است که اتم مصادیق آن «شرک» است و صفت «ظلم» فقط در یک حصه خاص (ظلم به انسانها) منحصر نیست. به عنوان نمونه:
۱- وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُون
۲- يَا بُنَيَّ لا تُشْرِك بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ
پرواضح است که استشهاد به این آیات، به معنای نفی ظلم در برخی مصادیق مانند (ظلم به انسانها) نیست، بلکه هدف توجهدادن به معنای وسیع «ظلم» و عدم انحصار آن در حصص خاص سیاسی و اجتماعی است. حال اگر کفر و شرک به خداوند متعال ظلم محسوب میشود، پس شخص کافر در مرتبه علیای ظلم ایستاده و ظالم خواهد بود. در این صورت، مظلوم نیز کسی خواهد بود که به او ظلم شده و بالاترین مرتبه «حق» که همان «حق التوحید» باشد از او گرفته شده است. با این وصف، مستضعف نیز آن کسی است که شخص مستکبر - که کافر به خداوند متعال است - او را از وصول به حق توحید بازداشته است.
✅ جمعبندی:
با توجه به آیات قرآن، این معنا روشن میشود که دارالکفر به عبارت دیگر «دار الظلم» و «دار الاستکبار» است.
کسانی که در دارالکفر زندگی میکنند، مظلوم و مستضعفاند؛ زیرا از بالاترین حق، یعنی حق توحید و عبودیت محروم شدهاند، هرچند که از تمتعات مادی و دنیایی بهرهمند باشند.
فقها نیز وجوب هجرت از دارالکفر به دارالإسلام را به ملاک «عدم تمکن از انجام وظایف شرعیه» در دارالکفر و حرمت تعرب بعدالهجرة را به ملاک «خوف از دست رفتن ایمان و لحوق به کفار» دانستهاند، نه صرفاً امکان استیفاء آزادیها.
علاوه بر این، نباید حق توحید و عبودیت و امکان اظهار شعائر دینی را منحصر به «مقیاس فردی» تصور کرد، بلکه باید آن را در «مقیاس اجتماعی و سیاسی» نیز لحاظ نمود. با این نگاه، اگر ریلگذاری یک جامعه و حکومت به گونهای باشد که مالیات آن برای کشتار بیگناهان و مسلمانان هزینه شود یا برای ترویج همجنسگرایی و هتک حرمتهای الهی صرف گردد، نمیتوان از اقامه توحید در مقیاس فردی و امکان اظهار شعائر دینی در چنین جامعهای رضایت خاطر داشت؛ در حالی که همه ارکان جامعه در خدمت طواغیت و اهداف شیطانی است.
آقای سروش محلاتی، علیرغم ادعای خود مبنی بر اینکه از منظر منابع اسلامی به موضوع «هجرت» نگاه میکند، نتیجهای میگیرد که موافق با منابع اسلامی نیست. او واقعیت «ظلم» را در حصه خاصی محدود کرده و بر مدار آن «دار الظلم» را تصویر میکند!! در حالی که براساس منابع دینی، دارالکفر اساساً دار الظلم و دار الاستکبار است. همچنین، او «دارالظلم» را در برابر «دارالحریة» مطرح میکند که عاری از دقت است؛ زیرا «دار الظلم» در مقابل «دارالعدل» قرار میگیرد.
@Tanbiholomah