بماند که چه حس خوبی داشت قدم زدن در آن باغ بزرگ بهاری... گل چیدنِ پسر بچهی بازیگوش و دادن آن گل به من... جمع کردن توت ها از زمین و لذت وصفناشدنیش... دوباره دیدن آن کوچهی بن بست که دری داشت به سمت جهان وجود... و گلهای بنفشه... گلهای بنفشهای که مرا یاد کسی میاندازند که سالهاست با نبودنش زندگی میکنم... یاد کسی که زندگیمان با او بهار بود و رفت و خزان آمد... یاد مادر...
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فَرقِ علی را چشم ظاهر بین مردم شکافت، نه شمشیر ابن ملجم مرادی...
#فکت
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
#کتاب #نمایشگاه_کتاب_تهران
اما کتاب هایی که بنده تهیه کردم تا این لحظه... فردا هم روز خداس دیگه😅
خدا رو چه دیدی... شاید بازم خریدیم ✌️😎😅
_ کتاب شعر«سیب هوس» از امید جان صباغ نو... حالا بذار داستانشونو بگم واستون... رفتم توی نت سرچ کردم که کتابهای شعر حامد عسکری از کدوم نشر هستن و خب فهمیدم که از نشر نیماژه... حالا رفتم نشر نیماژ و وایستادم بالا سر کتابا... ناگفته نماند که فقط کتاب های شعر😅... حالا از حسین صفا بگیر تا کاظم بهمنی و احسان افشاری و اووووه کلی شاعر دیگه چند تا چندتا دارم میخونم ولی به دلم نمیشینن... راهنمای غرفه شعرهای یه شاعر جدید رو معرفی میکنه ولی بازم نع... کتاب حامد عسکری رو بالاخره میبینم... بلههههه... دیگه چه شودددد... این از این... برداشتیم... کتاب «سالیان» سجاد سامانی رو هم چند سال پیش با امضای خودش گرفته بودم ولی یکی از اساتیدمون گرفتار شد و رفت قاطی مرغا که اونو دادیم به ایشون که صفا کنن با شعرهای عاشقانه و این صوبتا🤦🏻♂️😅... بالاخره شعره و جادویِ گیراییش... خلاصه... «سالیان» رو هم ورمیدارم... حالا کی مونده؟... امید صباغ نو... راهنمای غرفه میگه که خودشون هستن، میخواین امضا کنن واستون؟... میگم نیکی و پرسش؟... کجاااااس؟... میگه الان زنگ میزنم بیان... زنگ میزنه... پنج دیقه بعد میاد توی غرفه... میگم آخه همچین شاعری مگه داریممممم؟... مگه میشهههههه؟... شما تواضع رو هم شرمنده کردی امید جان!... لبخند میزنه، میگه خواهش میکنم، وظیفهاس... کتاب رو امضا میکنه و ما هم یه عکس سلفی باهاش میگیریم... ازش میپرسم اهل کجایی آقا امید؟... میگه تبریز!...میگم یوخ باباااااا؟... میگه هن بابااا... میگم خودِ خودِ تبریز؟... میگه خودش خودش😅... ولی خب بیست و پنج ساله که تهرانم... میگم چیه این شعر؟... چرا اینقدر آدمو از خود بیخود میکنه؟... میگه شعره دیگه... پناهه... و چه خوب میگه... واقعا یه نوع پناه محسوب میشه... ازش خداحافظی میکنم و میام سمت دیگهی نمایشگاه...
کتابهای «عناصر جذابیت» و « پسر ایل» هم از کتاب های دیگه ای هستن که خب داستان خاصی نداره خریدشون... بیشتر برای کارای تخصصی و شخصیان...
این هم از داستان کتاب های امروز در #نمایشگاه_کتاب_تهران