Homayoun Shajarian - Tasnife Gholab.mp3
18.87M
سعدی چو جورش می بری، نزدیک او دیگر مرو
ای بی بصر! من میروم؟... او می کشد قلاب را...
#سعدی
#موسیقی
#تصنیف
#همایون_شجریان
14.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
وآنچنان پای گرفتهاست که مشکل برود...
#شعر
#سعدی
#آواز
#استوری
@Tanhatarinhaa
احتمالا داستانِ مکالمهی حضرت موسی با خداوند رو شنیدین... اینکه روزی حضرت موسی در کوه سینا به عبادت می پردازن و از خداوند درخواست می کنن که خودشون رو به حضرت موسی نشون بدن؛ با عبارتِ «اَرِنی» یعنی «خودت را به من نشان بده»... ولی خداوند در جواب می فرمایند که: لَن تَرٰنی»... یعنی«هرگز مرا نخواهی دید»...
سه شاعر بزرگ یعنی حافظ، سعدی و مولانا هم دربارهی این مکالمهی حضرت موسی با خداوند، اشعاری سرودند که بسیار قابل تأمل و جالب هستن...
سعدی (علیه الرحمه) :
چو رسی به کوه سینا، اَرِنی مگو و بگذر!
که نیارزد این تمنا به جوابِ لَن ترٰنی
حافظ (رحمت الله علیه) :
چو رسی به کوه سینا اَرِنی بگو و مگذر!
تو صدایِ دوست بشنو! نه جوابِ لن ترنی
اما حضرت مولانا حق مطلب رو به خوبی ادا کرده و فرمودهاند:
اَرِنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه تَریٰ چه لَنْ تَرٰنی
با بررسی این سه بیت، متوجه سه دیدگاه مختلفِ این شاعران بزرگ میشیم و اون سه دیدگاه، اینان:
_ سعدی از منظر عقل به داستان نگاه میکنه و چون به نتیجه واقفه و میدونه که خداوند هیچ گاه خودش رو در نظر ها آشکار نمیکنه، از تمنایِ ارنی هم امتناع میورزه...
_ حافظ از منظر عشق به قضیه نگاه می کنه... اینکه حتی اگر حضرت موسی جواب لن ترنی هم بشنوه، باز هم ارزش داره که این مکالمه رو با خدا انجام بده و صدای حضرت یار رو بشنوه...
_ اما حضرت مولانا از نگاهِ عرفان به این ماجرا نگاه کردن و شاید بشه گفت که این نگاه، مافوق دیدگاه های قبلی هستش و ایشون انسان رو همیشه در محضر الهی می بینن و قایل به اینن که انسانِ عارف همیشه خدا رو در همه چیز می بینه و نیازی به درخواستِ ارنی هم نداره...
#شعر
#عرفان
#عشق
#عقل
#حضرت_مولانا
#حافظ
#سعدی
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
شعری از امپراطورِ ادبیات، عالیجناب سعدی #شعر #سعدی #دکلمه
سَلِ المَصانعَ رَکباً تَهیمُ فی الفَلَواتِ
تو قدرِ آب چه دانی که در کنارِ فراتی؟
شبم به رویِ تو روز است و دیدهام به تو روشن
و اِن هَجَرتَ سَواءٌ عَشیَّتی و غَداتی
اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
مَضَی الزَّمانُ و قلبی یَقولُ إِنَّکَ آتٍ
من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم
اگر گِلی به حقیقت قرینِ آبِ حیاتی
شبانِ تیره امیدم به صبحِ رویِ تو باشد
و قَد تُفَتَّشُ عَینُ الحیوةِ فِی الظُّلماتِ
فَکَم تُمَرِّرُ عَیشی و أنتَ حاملُ شهدٍ
جوابِ تلخ بدیع است از آن دهانِ نباتی
نه پنج روزهٔ عمر است عشقِ رویِ تو ما را
وَجَدتَ رائِحَةَ الوُدِّ اِن شَمَمتَ رُفاتی
وَصَفتُ کُلَّ مَلیحٍ کما یُحِبُّ و یَرضیٰ
محامدِ تو چه گویم که ماورای صفاتی؟
اَخافُ مِنکَ و اَرجو و اَستَغیث و اَدنو
که هم کمندِ بلایی و هم کلیدِ نجاتی
ز چشمِ دوست فتادم به کامهٔ دلِ دشمن
اَحِبَّتی هَجَرونی کَما تَشاءُ عُداتی
فراقنامهٔ سعدی عجب که در تو نگیرد
و اِن شَکَوتُ اِلی الطَّیرِ نُحنَ فی الوُکَناتِ
#سعدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی...
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی به هر لقب که تو خوانی
چنان به نَظْرهی اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت نظرهی ثانی
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به درافتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
سر از کمند تو سعدی به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی بکش چنان که تو دانی
#سعدی
#عکس_نوشته
مٰا رٰا هَمِهْ شَبْ نِمٖیبَرَدْ خٰوْابْ...🍁
ای خفتهی روزگار، دریاب!...🍂
#سعدی
هدایت شده از نٰاشِنٰاسٰانِ آشِنٰا...
4_5884509618230529825.mp3
6.33M
بعضی از شعر های سعدی، حقیقتا آدمو دیوونه میکنن... حالا اگه عنصر شجریان و پیانو و شب هم به این ترکیب اضافه بشه، دیگه روح از قبض و بسط خلاص نمیشه...
فقط اگه اون وسط، بعضی حرفای سجاد افشاریان که چرت و پرت میگه رو فاکتور بگیرید، تقریبا همه چیز سر جای خودشه...
امان از این شعر که غوغاست، غوغای عالمین:
بازت ندانم از سر پیمان ما که برد
باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد
چندین وفا که کرد چو من در هوای تو
وان گه ز دست هجر تو چندین جفا که برد
بگریست چشم ابر بر احوال زار من
جز آه من به گوش وی این ماجرا که برد
گفتم لب تو را که دل من تو بردهای
گفتا کدام دل؟ چه نشان؟ کی؟ کجا؟ که برد؟
سودا مپز که آتش غم در دل تو نیست
ما را غم تو برد به سودا تو را که برد
توفیق عشق روی تو گنجیست تا که یافت
باز اتفاق وصل تو گوییست تا که برد
جز چشم تو که فتنه قتال عالمست
صد شیخ و زاهد از سر راه خدا که برد
سعدی نه مرد بازی شطرنج عشق توست
دستی به کام دل ز سپهر دغا که برد
#شعر
#سعدی
#ترکیب
#شجریان
ای کریمی که از خزانهی غیب
گبر و ترسا، وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم؟
تو که با دشمن، این نظر داری...
#سعدی
هدایت شده از نٰاشِنٰاسٰانِ آشِنٰا...
4_5791856779834949841.mp3
13.96M
#بیکلام_گفت
تا قوّتِ صبر بود، کردیم
دیگر چه کنیم اگر نباشد؟
#سعدی
دیوانگی_ تنهاترینها.mp3
15.04M
هدایت شده از 🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
Homayoun Shajarian - Tasnife Gholab.mp3
18.87M
سعدی چو جورش می بری، نزدیک او دیگر مرو
ای بی بصر! من میروم؟... او می کشد قلاب را...
#سعدی
#موسیقی
#تصنیف
#همایون_شجریان
'فراقم سخت میآید ولیکن صبر میباید...
که گر بگریزم از سختی، رفیقِ سست پیمانم!'
#سعدی | #شهید_جمهور
هدایت شده از 🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
دل از انتظارْ، خونین...🍂
دهن از امیدْ، خندان...🌱
#سعدی