«همه خطای من است این که میرود برمن
ز دست خویشتنم تا به خویشتن چه رسد»
_بیا که گر به گریبان جان رسد دستم
ز شوق پاره کنم تا به پیرهن چه رسد
#حضرت_سعدی
«زِ هرکسی چه شکایت کنم چو میدانم
که جرم من زِ من است و بلای خویش منم»
#حضرت_عطار
_ هر جانور که باشد بگریزد از بلایی
من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم؟
#دهلوی
سه دیدار_ نادر ابراهیمی_تنهاترینها.mp3
6.29M
#سه_دیدار
#جلد_دوم
#نادر_ابراهیمی
#دکلمه
دو تا ایراد توی صوت هست که به بزرگواری خودتون ببخشید...
یک: _فلاسفهی امروز یا هیچ میفروشند_
دو: _ما سفرهای خواهیم گسترد_
19.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عمق غمِ نهفته در چشمهایش را هنوز هم نمیتوانم لمس کنم... حس نمیکنم دردهایی را که دو کام حبس کرده و کشیده... سالهای زیادی را کنار او نبودهام... فقط شنیدهام... از این و آن... از دخترهایش... از دور و بریهایش... اما، اما هنوز هم نمیتوانم مثل قبل، کلمهای پیدا کنم برای کشف عمق غمِ نهفته در چشمهایش...
یک عمر کار کرده... یک عمر جنگیده... با همین داسی که در دست دارد... اسلحهی نبردش، همین داس است و بیل و دستهایش... دستهایش... اما حکایت دستهایش... زبر و پینه بسته و محکم... چه کارها که نکرده... چه زمین هایی را که شخم نزده و چه دستهایی را که نگرفته... حکایت دستهایش اگر عمیقتر از چشمهایش نباشد، یقینا کم از آنها ندارد...
حکایت سادگیاش هم حکایتی دیرینه دارد... ساده پوشیدنش، ساده حرف زدنش، ساده سختگیر بودنش و و و... همهی سادگیاش را دوست دارم و از او یاد میگیرم این ساده بودن ها را...
پ.ن: این اولین کلیپیست که از او در این کانال منتشر میشود و امیدوارم شما هم حس کنید آنچه را که از او در اینجا میگویم... چون هر لحظه که در سکوت، او را نگاه میکنم، اشک در چشمانم حلقه میزند و غرق در سکوتِ سرشارش میشوم...
قبلا هم یکبار گفتهام:
هر چقدر هم که دربارهی واقعیت ها و ماجراهای دیگر بنویسم، جایِ واقعیتِ او را نمی گیرد...
«نازنین از عشق مُردم، ناز تا کی میکنی؟
ای خود عاشق میکشی و تکیه بر وی میکنی...»
#عشق
#متن
#او
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
#بیکلام_گفت آه ای انتظار! پس کی به پایان می رسی؟.. و چون به پایان رسی، بی تو چگونه توانم زیست...!
ای بابا...
چقدر کوچیکی آی دنیا!...
چقدر اذیت کنندهای...
و چقدر دو دستی چسبیدیم بهت و دل نمیکَنیم...
آهای دنیا!... تو مگه چی داری لامصب؟! که
ولکُنِت نیستیم... تا وقتی جوونیم، خیال میکنیم همیشه جوونیم... اصن پیر شدن کیلو چنده... اونایی که پیر شدن، بلد نبودن چجوری جوون بمونن... وگرنه ما همیشه همینیم... جوونِ جوون...
تو هم که نشستی و همینجوری قاه قاه به ریش ما میخندی و میگی: جوونتر از شماها رو سر به نیست کردم، شما که عددی نیستین...
آره والا... آره دنیا!... خیلی بیمروّتی...
خیلی نامردی... این ماییم که هنوز ازت دست نکشیدیم وگرنه تو خوب بلدی کارتو انجام بدی... که ببری... که دیگه حتی قیافهی هیچ کدوم از اونایی که بردی هم یاد هیشکی نیاد... اصن قیافه ینی چی؟... کدوم قیافهای مونده مگه؟!... همهی قیافهها، قافیه ها رو باختن و اکّ هییییی...
هیچی به هیچی...
ای بابا!...
#درد_دل
#دنیا
#حرف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مــن کــــــه در تُنـــگ، بــــرای تــو تـمـــاشــا دارم
بــــا چـــــه رویـــــی بنــــویـســم غــم دریا دارم؟
دل پر از شوق رهایی سـت ،ولی ممکن نیست
بـــــــه زبــــــان آورم ان را کـــــــــه تــمــنـــا دارم
چــیســـــتم؟! خــــاطــرهی زخـــم فرامــوش شده
لـــب اگــــر بــاز کـــنم بـا تــو ســخن هـــــا دارم
بـا دلــت حســـرت هم صحبتی ام هست ،ولی
ســنگ را بــا چـــه زبانــــی بــه ســـخن وادارم؟
چیـــزی از عمــر نمانده ست ،ولی می خواهم
خــانــه ای را کــــه فــــروریــختـــه بــر پــا دارم...
#فاضل_نظری
#شعر
#استوری
کوچ تا چند؟
مگر میشود از خویش گریخت؟...
بال، تنها غمِ غربت به پرستو ها داد...
#شعر
#فاضل_نظری
#عکس_نوشته
عجب شعریه این شعر جناب فاضل...
یادش بخیر، یه دوره افتاده بودم توی خط حفظ کردن اشعار ایشون... چقدر شعرهای خوب و بامعنایی دارن... واقعا آدم لذت میبره از خودندنشون...
خدا حفظشون کنه🌿🌹