♻️ ارزش يك حكومت ، بسته به آن است كه در سايه اش حق زنده و باطل نابود گردد و گرنه چه ارزشی دارد ؟
بسم الله الرحمن الرحيم
#علی عليه السلام با سپاهيان اسلام برای سرکوبی پيمان شكنان به سوی بصره حركت می كردند . در نزدیکی بصره به محل #ذی_قار رسيدند . در آنجا برای رفع خستگی و آماده سازی سپاه توقف نمودند .
عبدالله بن عباس مي گويد :
من در آنجا به حضور اميرالمؤمنين علی رسيدم ، ديدم (رئيس مسلمانان ، فرمانده كل قوا) خود كفش خويش را #وصله می زند .
حضرت روی به من كرد و فرمود :
ابن عباس ! اين كفش چه قدر مي ارزد ؟ قيمت آن چقدر است ؟
گفتم : ارزشی ندارد .
فرمود : سوگند به خدا ! همين #كفش_بی_ارزش از #رياست و #حكومت بر شما برای من #محبوبتر است ، مگر اين كه بتوانم با اين حكومت و رياست #حق را #زنده كنم و #باطل را #براندازم .
📗 بحارالانوار ، ج ۳۲ ، ص ۷۶
آري ! ارزش يك حكومت ، بسته به آن است كه در سايه اش حق زنده و باطل نابود گردد و گرنه چه ارزشي دارد ؟
💖 اللهم صل علی امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السلام 💖
@Valayat61
♻️ این گریه ها زنده نگه داشته مکتب سیدالشهدا را
🌷 امام #خمینی (ره) ؛
هر مکتبی #هیاهو می خواهد ، باید پایش #سینه بزنند،هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد، تا پایش #گریه کن نباشد، تا پایش توی سر و سینه زدن نباشد، حفظ نمی شود.
اینها اشتباه می کنند ، بچه اند اینها، نمی دانند که این نقش روحانیت و این نقش اهل منبر چه هست در اسلام، خودتان هم شاید خیلی ندانید.
این نقش یک نقشی است که اسلام را همیشه زنده نگه داشته، آن گلی است که هی آب به آن می دهند زنده نگه داشته،این #گریه ها #زنده نگه داشته مکتب سیدالشهدا را
📚صحیفه نور ، جلد ۸ ، صفحه ۷۰
👈بیانات امام خمینی(ره) در جمع وعاظ و روحانیون تهران
🗓مورخ: ۱۳۵۸/۰۴/۱۷
#امام_حسین با عده کم همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراطوری بزرگ ایستاد و(نه) گفت.
بچه ها و جوانهای ما خیال نکنند که مسأله،مسأله ملت گریه است ،این را دیگران القاء کردند به شماها که بگوئید ملت گریه. آنها از همین گریه ها می ترسند برای اینکه گریه ای است که #گریه_بر_مظلوم است ، #فریاد_مقابل_ظالم است.
صحیفه نور،جلد 10،صفحه 31
بیانات امام خمینی(ره) در جمع علمای غرب تهران
مورخ:1358/07/30
⬆️ ادامه ی قسمت اول ....
امام فرمودند: تا بچه ها نيايند غذا نمى خوريم !
قصاب گفت: اى برادر غذا بخوريد، بچه ها جاى ديگرى رفته اند! امام فرمودند: ما غذا نمى خوريم تا آنها بيايند. هر چه قصاب اصرار به غذا خوردن كرد، امام قبول نكردند؛ تا اين كه فرمودند: آيا مرا نمى شناسى؟ من #مولاى_تو على بن ابى طالب هستم.
قصاب گفت: اى مولاى من فرزندان، مال و همسرم فداى تو باد! سپس نزد همسرش رفت. زن گفت: بچه هايم كو؟ قصاب گفت: خاموش باش كه به خاطر #محبت_مولايم ذبح شدند. همسرش #گريان شد. قصاب گفت: ساكت باش كه مهمان مهربان، كودكانمان را #زنده خواهد كرد. زن گفت: چه طور زنده مى كند؟ قصاب گفت: اين مهمان امیرالمومنین (ع) است.
همسر قصاب با شنيدن اين كلمات خودش را روى قدم هاى امام انداخت. امام فرمودند: ناراحت نباش! الان #به_اذن_خدا فرزندانت را #زنده مى كنم.
امام به قصاب فرمودند: نعش طفلانت را بياور. قصاب نعش كودكان را آورد. امام برخاست دو ركعت #نماز به جاى آورد و #دعا كرد. مرد كوفى مى گويد: ناگاه ديدم آن دو طفل نشستند و گفتند: لبیک، لبیک، يا مولانا يا اباالحسن، و بر قدم هاى آن حضرت افتادند و دست و پاى آن بزرگوار را بوسيدند . و قصاب و همسرش بسيار مسرور شدند.
امام به آن مرد كوفى فرمودند: آيا شما هم مثل اين قصاب با زبان و قلب مرا دوست داريد؟ گفت : #نه. امام فرمودند: اين ها #محب_قلبى_و_زبانى من هستند. آن وقت نشستند و غذا خوردند. قصاب دامن امام را گرفت و گفت: اى آقاى من اگر اين #راز در شهر فاش شود و پادشاه از اين جريان باخبر گردد همه ما را خواهد #كشت!
امام فرمودند: نترس، هرگاه مشكلى برايت پيش آمد، #مرا_صدا_بزن! سپس خداحافظى كرده و رفتند و به مرد كوفى فرمودند: چشم را روى هم بگذار، كوفى چشم را روى هم گذاشت و پس از سه قدم خود را در كوفه ديد.
طولى نكشيد كه جريان مرد قصاب در شهر منتشر گرديد و پادشاه در جريان قرار گرفت. اراده كرد آنها را بكشد وقتى كه مامورين به آنان حمله كردند، قصاب #شاه_ولايت را خواند. همان ساعت امام حاضر شده و مهاجمين را به قتل رسانيد؛ و سپس رفتند كه پادشاه را به سزاى عملش برسانند. پادشاه به وحشت افتاد و با سر و پاى برهنه به حضور آن حضرت شرفياب شد و فرياد الامان الامان برداشت و #ايمان آورد و از هلاكت #نجات يافت و عاقبتش به خير گرديد.
📗 ۷۲ داستان از شفاعت امام حسين (ع)، ج ۱، ص ۵ تا ۸.
💖 اللهم صل علی امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السلام 💖
@Valayat61