هدایت شده از نویسندگان جریان
#روایت_خادمی
«فرشته ای به نام خادم»
درمیان انبوه جمعیت زوارامام رضا علیهالسلام بودیم.دستم به دست مادرم بود.
برای لحظه ای احساس کردم دستم رها شد و بین جمعیت گم شدم، مادرم ازمن جدا شد. دنیا دور سرم چرخید، مادرم آلزایمر داشت، حالا میان انبوه جمعیت کجا مانده بود؟ اشک هایم بسرعت جاری شدند. فقط دور خودم می چرخیدم، خادم حرم با چوب پرش روی شانه ام زد: «چی شده خواهر؟ گفتم: «مادرم رو گم کردم آلزایمر داره. این عکسشه.»
خادم از من دور شد و من دائم زمزمه می کردم: «یا امام غریب منو و مادرم غریب هستیم خودت کمک کن» که با ضربهٔ چوب پر خادم به خودم آمدم: «خانم خانم زودبیاید اینجا!» مادرم بود کنار یکی ازدرهای ورودی حرم نشسته بود. بغلش کردم و بوسیدمش خدایا شکرت. خواهر خادم نگاهی به من کردولبخندی زد گفت «امام رضا خودش ازمهموناش مراقبت می کنه.»
✍️ لیلا سالی،ازشهر خرم آباد
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
هدایت شده از نویسندگان جریان
#روایت_خادمی
«چوب پَر»
به محض اینکه خادم رد شد، بچه شروع کرد به گریه و بیتابی. در بغل مادرش پیچ و تاب میخورد.
داخل حرم و در طبقه پائین، صف نماز جماعت تشکیل شده بود. برای مادر سخت بود که بچه و وسایل را بردارد و از ته صف تا جلو برود. ولی انگار قصد رفتن نداشت و مدام با نگاهش رد خادم را دنبال میکرد که با چوب پرش، صفها را منظم میکرد.
خادم ناگهان مسیر رفته را برگشت. مادر باهیجان او را صدا زد: «بچهام از شما توقع کرده»
_ از من؟!
رو کرد به بچه «چی شده مامان جان؟»
بچه نگاهش را از چوب پَر خادم برنمیداشت و گریهاش بیشتر شد. مادرش توضیح داد که یک خادم با چوب پَر قلقلکش داده و او خوشش آمده ولی شما بیتفاوت از کنارش رد شدید.
صدای غش غش خنده بچه پیچیده بود و چوب پر رنگی هم کیف میکرد.
✍️ خانم زهرا ملکثابت
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
هدایت شده از نویسندگان جریان
#روایت_خادمی
«یادگار مادربزرگ»
وقتی برای آش نذری آخر صفر سراغ ظرف های قدیمی مادربزرگ رفتیم، گویا گلستانی بود پر از عطر و رنگ.
✍️خانم افشار
#امام_رضا_علیه_السلام
#مشهدالرضا
#همه_خادم_رضاییم
🌊جریان؛ جمع بانوان نویسنده 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
پیشتر گفته بُدم قلبِ من از آنِ شماست
نه فقط قلب، که دل داد به تو جان و روان
رفتم و با پدر اندر پدرت حرف زدم
بگذریم گر نسپرد گوش به این داد و فغان
اهل هستم و نه نااهل کَرمدارِ وجود
اهل مشهد و مجاور که طلب دارد امان
هفتهای را به کفایت دو سهروزی حرمم
که دهی هم طلبم را و امان را به گران
دو سه سالیست که اینگونه شدم آقاجان
مُتحول، مُتحیر و رها زین خفقان
آرزو دارم و خواهان وجودش هستم
که نباشد به جوان میلِ نگاهش نقصان
البته ظَنّ بدی بر من مسکین نزنید
نظرم پر شده از وسعت جانِ یزدان
در شهادت به در خانه تو آمدهام
تا مرا هم به وصالی برسانی که همان
ز ادب بُوَد صحبت اینگونه من
به بزرگی خودت عفوم کن در پنهان
باز هم من گله کردم و هیاهو کردم
باز هم مدح نکرد این قلم بیوجدان
✍🏻مطهره ناطق
عضو فعال جوانههای جریان
https://eitaa.com/Writingskills
هدایت شده از آرامش !
آبی ها.mp3
3.15M
[گوش سپرده شوید، جشنوارهایست. به رو نیاورید ننگآور است؛ البته قلم که از استاد است و بیست، بیست. من تجدید آوردهام.]
کتابِ آبیها
به اصالتِ استادِ داستاننویس جنابِ سعید تشکری
با صدایِ گوشخراش اینجانبِ اَجنبی با هنر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این هم بعنوان حسن ختام این ماه عزیز..
برای اونهایی که دوست داشتن روزهای آخر صفر مشهدالرضا باشن و نتونستن..
اگر حال دلتون منقلب شد، التماس دعا.
تصاویر این کلیپ در دوران کرونا گرفته شده که حرم خلوت بوده، هزاران بار خدارو شکر که الان چندین برابر اون زمان حرم آقا زائر داره.❤️🍀
☀️روشنایی صبح، نویدبخش امید است.
این امید، زندگی میبخشد و پویایی...
طعم شیرین زندگی، نوش جانتان ☕️
سلام صبحتون بخیر...💛💚❤️
https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حس زیبای حضور زیر باران پاییزی، تقدیم نگاه شما...❤️
https://eitaa.com/Writingskills
حالتون خوبه؟!😉
تبریک میگم، حلول
ماه ربیع الاول رو و
امیدوارم که عزاداری
های این دو ماه از
شما قبول باشه و
انشاءالله توشهای
باشه بـرای آخـرت
همه ما🤲
خب بریم سراغ....
دیروز شهادت آقاجانمون بود و به همین مناسبت باشگاه نوشتن نداشتیم.
انشاءالله فردا...
🎉🎊🎉🎊🎉🎊
اما طرفدارای تمرین هفتگی براتون یک تمرین تووووووپ توووپ آوردم..🤩😍
.
یادتونه گفتم میخوام جایزه بذارم؟!
تصمیم گرفتم برای تمرین هفتگی مون جایزه بذارم تا تشخیص برندهها بهتر و عادلانه تر باشه👌
.
حالا مسابقه چیه؟!
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
چند روز پیش یک تصویر فوقالعاده دیدم، خیلی از دیدنش کیف کردم.
کلی داستان تو دلش داشت اونجا دیدم چه چیزی بهتر از این برای تمرین هفتگی و جایزه دادن👌😍
و یک نکتهی مهم دیگهش اینه که ، اونایی که تا حالا در تمرینات شرکت کردن و نوشتن رو رها نکردن، قطعا اینجا موفقتر هستن👌 و هدف من هم همینه😊🍀
البته همه میتونن شرکت کنن...
بریم برای تمرین هفتگی...💪
#تمرین
#تصویر_نویسی
📝 داستاننویسی
📝 نویسندگی خلاق
🌴این تصویر رو با دقت ببینید.
یک کتاب گشوده شده...
و فوران این آبهای زلال...
شما رو یاد چی میندازه؟!
بنظرتون در این کتاب چه اتفاقی افتاده؟
تخیل کنید و هرطور دوست دارید بنویسید.
https://eitaa.com/Writingskills
من با این عکس خیلی ذوقزده شدم و کلی ایده به ذهنم رسید...
ببینم شما چه میکنید؟😊
شرایط مسابقه رو بعدا بهتون میگم.
فعلا بنویسید.
راستی من اینجام...👇👇👇
https://eitaa.com/z_ansarizade