خب چه خبر؟!
سهم چالش امروز رو نوشتین؟!
بعضی از اعضا که نوشتن و برای
من فرستادن، منم خوندم و لذت
بردم...
البته منم نوشتم 😊
منتها، یک جای جدید
که بعداً بهتون معرفی میکنم...
⛱ترفندهای شروع داستان
🎯یک حرکت آنی ایجاد کنید!
«قانونی اساسیِ اول در مورد خطهای آغازین این است که آنها باید عناصر منحصربهفردی که داستانتان را میسازد، دربر بگیرند. خطهای ابتدایی باید یک صدای مشخص، یک نقطه نظر، یک طرح ابتدایی و اشاراتی به شخصیتپردازیها داشته باشند.
در پایان پاراگراف اول ما باید بتوانیم فضا و کشمکشها را بشناسیم. مگر اینکه دلیل خاصی وجود داشته باشد که به واسطهی آن این اطلاعات را دریغ کنیم.
برطرف ساختن این نیازها نباید منجر به سنگین شدن یا ایجاد پیچیدگی در جملات ابتدایی شود.
به عنوان مثال به جملهی ابتدایی فلانری اکانر در کتابِ «آدم خوب کم پیدا میشود» اشاره میکنیم: «مادربزرگ هرگز نمیخواست به فلوریدا برود».
در اینجا یک صدای مشخص داریم، چیزی غیرصمیمی یا حتی کنایهآمیز که اشارهای به مادربزرگ است که لحنی قطعی دارد. ما یک طرح کلی را میتوانیم ببینیم که همان امتناع از سفرکردن است. و شخصیتسازی را نیز در آن میتوانیم حس کنیم که یک زنِ سالخوردهی لجوج یا مصمم است. اگرچه نمیتوانیم محیط را به طور دقیق تجسم کنیم، ولی به نسبت در ۶ کلمه اطلاعات زیادی به دست آوردهایم. این آغاز به ما جهت میدهد و این را مدیون حرکت و پویاییاش است.
🖇بلافاصله ما با تعدادی سؤالِ بالقوه مواجه میشویم. سؤالاتی مانند: چرا مادربزرگ نمیخواست به فلوریدا برود؟ بهجای فلوریدا به کجا میخواست برود؟ همراه چه کسی قرار بود به فلوریدا برود؟ شروع موفق، تعدادی سؤال (نه تعداد نامحدودی از سؤالات) ایجاد میکند. به عبارتی آن حرکت آنی را به وجود میآورد.»
#اموزش
https://eitaa.com/Writingskills
آدم خوب سختگیر میاد.pdf
1.01M
آدم خوب، سخت گیر میاد
اثر فلانری اوکانر
https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارتهای نویسنــدگی
آدم خوب، سخت گیر میاد اثر فلانری اوکانر https://eitaa.com/Writingskills
داستان قشنگ و جذابیه
یک جای داستان بطور ناگهانی، دلهره و اضطراب رو ایجاد میکنه که بنظر من، نقطه عطف داستانه و نویسنده موفق بوده👌
البته به شروعش بیشتر دقت کنید.
مهـــارتهای نویسنــدگی
بسم الله الرحمن الرحیم...🍀 روال باشگاه نوشتن روزانه مون، کلمهنویسی هست. اینطور که هر روز زوج یک کل
❤️این چالش رو برای دوستان تون بفرستید❤️
وقتی میگن موقع کتاب خوندن وارد دنیای داستان میشیم، دقیقا اینجوریه!! 🙄
https://eitaa.com/Writingskills
شب...
درخشش ستارهها..
جیرجیر ممتد یک حشره...
آوای یک پرنده بیتاب در دوردستها...
قطره قطره آرامش...
شبتون خوش 🌙
https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«با تویی که نیستی می نشینم
با تو برمی خیزم،
با تو چای می نوشم،
با تو...
راستی یادم نمی آید دیگر چه کاری را می توانم بی تو انجام دهم! »
https://eitaa.com/Writingskills
_درختانِ جنگلی_
حال و احوالِ این روزهایِ آشُفتهام،
به سانِدرختانِ سبزفامجنگلی گیلان،
میمانَد . . .
همان درختانی که تَبَرِ دستهچوبی،
دستهتبری که از تار و پودشان خلق شده است،
وجودشانرا به تاراج بُرد
ولیکن
همچنان به ایستادن،
ماندن و بودن محکوم شده اند؛
ماحَصلِ مقاومت ِ درختان تبر خورده، در برابر ناسورها، آن بود که با زخمی کاری، بایستند
ولیکن وجودشان را به نجار هایِ اطراف ساحل، برای ِ از پا درآمدن ارزانی نبخشند!
آری! من شرح ِ حال ِ خویش را در درختانِ جنگلی، خاتمه میبخشم و تا تهِ بودن را میدوم؛
میایستم، میمانم و به آنچه که در صفحهآسمانِ تقدیر رقم میخورد، دل خوش نمیکنم!
بهایِ مقاومت نکردن درختان،
در نجاری ها و صندلی شدن، خلاصه میشود . . .
پَروا مکن زِ رعد، غمین نشو از درد!
سَر به فلک بکش،ای تمامِ امید من🪴(:
#نازنین_فاطمه_ظهرابی
#باشگاه_نوشتن
#چالش
#دست_نوشته
https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین 📝 نویسندگی خلاق 🌴نام ۶ وسیله را بنویسید. یک ویژگی خیالی مشترک برای هر جفت آنها یادداشت کن
فرش
مداد
قابلمه
لباس
مسواک
مجسمه
فرش و لباس
پوشانندگی
مداد و قابلمه
خلق کردن اثر
مسواک و مجسمه زینت
فرش را به آرامی روی پارکت های سرد اتاق پهن کرد عقب رفت و باز نگاه کرد نقش و نگار فیروزه ای رنگ فرش کمی جلوه آن پارکت های زشت را میپوشاند
لبخند کمرنگی زد و با رضایت عقب گرد کرد که صدای از بیرون شنیدو با عجله آستین لباسش را روی سوختگی پهن ساعدش کشید و بیرون زد
مجسمه بزرگ و محبوبش را داخل آورد و کنار اتاقش گذاشت و زینت خانه کوچکش شود. بایاد آوری وقت ناهاری که گذشته بود فورا به سمت آشپزخانه رفت تا بقول مادرش هنرنمایی کند. به سمت یخچال رفت اما با دیدن در سفید یخچال فورا به سمت یک کارتن دوید. نقاشی دختر کوچکش را بیرون آورد و مثل یک اثر هنری به درب یخچال برچسب زد.
پیازش را تفت میداد و به این فکر بود که بعداز ناهار حتما مسواک هارا بین وسایل بیابد. نمیخواست تنبلی و کاهلی مانع زینت دندان های دخترک کوچکش باشد.
📝 منصوری
#دست_نوشته
https://eitaa.com/Writingskills
با اینکه سینه کش کوه نفس گیر بود
اما بقدری مبهوت جاذبه های طبیعی کوهستان بودم که خستگی را نمی فهمیدم
همچنان که به آرامی پیچ جاده عابر رو را بالا می رفتم به ناگاه
در انتهای پیچ ، بیشه زاری مملو از درختان جنگلی، که به زیبای در دامنه کوه مقابل جلوه گری می کرد در قاب چشمانم نقش بست ، گذر این منظره برایم قدری مشکل بود ، تن خسته را به تکه سنگی گرم تکیه دادم و در زیر نور ملایم آفتاب عصرگاهی ، لختی به تماشای این تماشاگه راز نشستم ، خودم و اندیشه ام را راها کردم و در بحر بیپایان تفکر و تدبر فرو رفتم
براستی خوب دیدن ،
ظریف اندیشیدن و نگاه ژرف به هستی و حیات از شاخصه های هنرمندی آدمیست
زیستن در پرتو اندیشه ای که تو را به معرفت خالق هستی سوق میدهد
نعمت بسیار بزرگی ست ، یاد این سخن گرانمایه معصوم افتادم که فرمود ساعتی اندیشیدن از هفتاد سال عبادت برتر است .
📝عبدالملکی
#باشگاه_نوشتن
#چالش
#دست_نوشته
https://eitaa.com/Writingskills
درختان جنگلی
تا حالا جنگل رفتی؟؟؟؟ درختارو دیدی؟؟ یه ریشه محکم یه تنه ضخیم و هزارتا شاخ و چندین هزار برگ های کوچک و بزرگ
دقت کنین چقدر شباهت داره جنگل با دنیای ما. یکم فکر کنین
هر درخت یه آدمه. با ریشه و باورها و افکار و اعتقادات خودش
یه تنه ضخیم از صبر و بردباری
و هزار هزار شاخ برگ از ایده و علاقه و احساس و افکار
همونجور که درختها جنگلو پوشش میدن و سبز نگهش میدارند
اتحاد و وحدت و همدلی ما آدمها جهانمون رو سبز نگه میداره
هیچ درختی رو ندیدی که بجون یه درخت دیگه بیوفته
و تاحالا هیچ جنگلی به جنگ با جنگل دیگه نرفته
سر جاشون ایستادن خداشون رو شاکرند و خللی توی نظام طبیعت وارد نمیکنند
یکم دقت کنین
توی هر کدوم از گوشه و کنار جهان هستی. یعنی جهانی که ما زندگی میکنیم
هر گوشه اش میتونه هر نعمت هر منظره ای میتونه مسیری باشه سمت اهدناالصراط المستقیم
پس چرا نمیبینیم؟؟ چرا دقت نمیکنیم؟؟؟
📝 منصوری
#باشگاه_نوشتن
#چالش
#دست_نوشته
https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارتهای نویسنــدگی
فرش مداد قابلمه لباس مسواک مجسمه فرش و لباس پوشانندگی مداد و قابلمه خلق کردن اثر مسواک و مجسمه زینت
#دست_نوشته
ارسالی دوست خوبمون 💐
🍀تنها کسی که این تمرین رو انجام داد، ایشون بودن👌
و جالب اینجاست که بعد از تمرین متوجه شدیم تمرین سختی بوده😁
چون چند مرحلهای بود و احتمالا برای کسانی که تازه شروع میکنن سخت میشه.
خسته نباشید میگم..💪
🍀با اینکه جانمایی این گزارهها کمی سخت هست اما بازهم خوب در متن استفاده شدن، فقط اون صحنهی جابجایی مجسمه کمی متناسب نیست.
🍀در کل در اینطور تمرینها مهم نیست به منطقی بودن صحنهها خیلی دقت نکنید، مهم ترکیب کردن گزارههاست که باعث پرورش خلاقیت شما در نوشتن میشه.
موفق باشی 💐
از زبون یه مادربزرگ که داره برای نوهش خاطراتش رو تعریف میکنه
بچه که بودیم با بابای خدا بیامرزم، جمعه ها میرفتیم بیرون از شهر..
اینقدر چرخ های ماشین، جاده رو نوازش میکردن که منو خواهر برادرا، انگاری بچه ماشین شده بودیمو برامون لالایی میخوند و ما خواب کافی و راحتی میکردیم.
وقتی می رسیدیم، بابا خودش یه تنه همه وسایل رو برمیداشت و میبرد میذاشت علفهای نرم..
حالا نوبت بردن من از ماشین بود، بابا من رو محکم بغل میکرد، دستش رو پشتم میزاشت و فشار میداد و دم گوشم میگفت: آدم دختر داشته باشه چه کیفی میکنه!
منو میزاشت روی فرش و مدام حواسش بهم بود..
از وقتی فهمیده بود، وقتی میایم بیرون من سرم رو که بالا میارم
از اون درختای سرسبز و تنومند، بلند و تیره
میترسمو چشمام پر اشک میشه، خیلی بیشتر حواسش به من بود.
تنه های اون درختا خیلی قشنگ کشیده شده بودن، محکم در هم تنیده
درست مثل وقتیکه بابا منو بغل میکرد و از ماشین تا روی فرش من رو می آورد.
وقتی بهشون دست میزدم، بازهم یاد دستای بابا می افتادم، شبائیکه برام لالایی میخوند، موهام رو نوازش میکرد و صورتم رو با همون دستای سخت، که از صبح تو مغازه برای ما کار کرده بود، ناز میکرد
و من که همیشه دلم میخواست زودتر بابا دستاش رو از روی صورتم بر داره..
دستم رو میبردم بالا تا جائیکه دیگه قدم نمیرسید، قد بلندی میکردم اما بی فایده بود، شاید از همین میترسیدم..
وقتی سرمو میبردم بالا و میرسید به سبزی های رنگ برگ اون درختها، اول از دیدنش خیلی خوشحال میشدم، تونستم رنگ جدید پیدا کنم،
بعد تا میرفتم سراغ مدادرنگیام تا اون رنگ رو پیدا کنم، هرچقدر روی کاغذ میکشیدم، نمیتونستم پیدا کنم..اونجا بود که بازهم ناراحت میشدم..
از همه بدتر موقعی بود که روی فرش میخوابیدم تا آسمون رو ببینم، اما برگهای درختان و شاخه نمیذاشتن تا آبی آسمون دیده بشه
شاید چون نمیخواستن دوباره ناراحت بشم که اون رنگ آبی تو مداد رنگی های من نیست..
اما بازهم من میترسیدم
اما همه این ترسها وقتی تموم میشه که رومو بر میگردوندم و بصورت بابا نگاه میکردم
هر دفعه قصد میکردم به روی بابا نگاه کنم، اون انگار از اول چشماش پی من بوده و به من نیاز داشته..
من خیالم جمع میشد و محکم تر پتویی که مامان دورم گرفته بود رو میگرفتم و میخندیدم.
📝نوقندی
#باشگاه_نوشتن
#چالش
#دست_نوشته
https://eitaa.com/Writingskills
یک نکته دربارهی تمرینها...👇
📌تمرینات هفتگی نقد و بررسی دارند
اما تمرینات باشگاه نوشتن به این علت که سه بار در هفته انجام میشه و هدف اون هم فقط عادت سازی هست، نقد ندارند.
📌ولی خوشحال میشم برای من بفرستید و اگر دوست داشتید یک عکس هم براش انتخاب کنید تا داخل کانال بذارم.🙏😊
📌 توصیه میکنم نوشته های دوستان تون رو در چالش حتما بخونید تا با اندیشههای بیشتری اشنا بشید و هم ایده بگیرید.
https://eitaa.com/Writingskills
راستی منم تمرینهای چالش باشگاه رو اینجا مینویسم و منتشر میکنم.
اونایی که شبکه اجتماعی ویرگول رو دارن، به این آدرس سر بزنن، بخونن و منو دنبال کنن😊👇
https://vrgl.ir/YIVwo
ویرگول یک شبکه اجتماعی مخصوص نوشتن و خوندن هست.