eitaa logo
مهـــارت‌های نویسنــدگی
627 دنبال‌کننده
690 عکس
162 ویدیو
8 فایل
🌱اینجا یک دانشکده‌ است. دانشکده‌ی مهارت‌های جادویی. جادویی از جنس نوشتن! اینجا شما یاد می‌گیرید که چطور با کلمات داستانی سحرآمیز بنویسید. «ویژه دختران نوجوان» 🌱ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
📜ارسالی دوست خوب‌مون 🍀یک برش داستانی که در ایده خلاقانه و جالب بود و کمی هم درونمایه طنز هم داشت. 🍀نکته‌ی قابل توجه در این متن، پراکندگی موضوع و جملات هست، اگر دقت کنید از لذت نوشتن یکباره به علاقه مندی شخصیت به رنگ‌ها، حرف زده و بلافاصله تیم های ورزشی و... و این پرش به موضوعات مختلف، نقطه قوت متن هست چون از ذهن مشوش یک فرد روانی صحبت می‌کنه. پس این پراکندگی نقطه قوت محسوب میشه. 🍀دومین سطری که برجسته کردم، 👈یعنی از همان اول اول... این یک سواله، اما کی پرسیده؟ یعنی خودش از خودش پرسیده ؟ این در متن مشخص نبود و انگار ما حضور یک فرد دیگه رو هم در متن احساس می‌کنیم اما دیده نمیشه! 🍀شاید اگر کلمات انتخاب شده کمی ساده‌تر بود بهتر بود تا با لحن این فرد بیمار بیشتر هماهنگی داشته باشه، مثل اون جمله‌ی انتهای متن که برجسته کردم ، ادای این عبارت از یک فرد دیوانه کمی دور از تصور هست.‌‌.. بعضی واژه‌ها را نمی‌فهمم. 🍀متن جذاب و متنوعی بود، بنظرم قالب طنز رو امتحان کنید و خودتون رو محک بزنید برای این کار می‌تونید از تمرینات طنزنویسی استفاده کنید و متون طنز هم زیاد بخونید. موفق باشی 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام. روزتون بخیر... حال قلم‌ها تون چطوره ؟! شما که از نوشتن نمی‌ترسید، نه؟ https://eitaa.com/Writingskills
🍀بنظر من ترس از نوشتن، حقیقته👌 حقیقتی که همه‌ی نویسنده‌ها با اون مواجه میشن، حالا ممکنه در مراحل مختلف باشه! 🍀در نویسندگی خلاق، این یک مبحث مهم برای شروع کار هست که با عناوین مختلفی همچون کاغذهراسی و ترس از شروع هم خطاب میشه... 🍀این سربالایی در مسیر نوشتن، کاملا طبیعی هست و این هم خیلی خوبه که شما برای فرار از اون هر طور شده بنویسید چون تنها سوخت شما برای حرکت در مسیر نویسنده شدن، فقط نوشتنه...👌😊 https://eitaa.com/Writingskills
🍀حالا این نوشتن، مدل داره و قدم به قدم برای هنرجو تعریف میشه👌 🍀از تمرینات ساده و اغلب تمریناتی که حکم بازی با نوشتن رو داره شروع میشه. که در دوره‌های آموزشی مربی همراه هنرجو گام برمی‌داره و جلو میره تا این ترس کاذب از نوشتن از بین بره.... 🍀البته واژه‌ی ترس شاید خیلی معقول و منطقی نباشه، بیشتر مانع محسوب میشه. و همراهی مربی در مسیر نویسندگی دونه دونه این موانع رو از سر راه نوشتن برمی‌داره👌 https://eitaa.com/Writingskills
حالا شما بگید.... 🍀بنظرتون اولین قدم برای رفع این کاغذهراسی چیه؟! یا بهتر بپرسم... شما چه پیشنهاد تمرینی‌ای دارید؟ اینجا بهمون بگید👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«از نیمه شب گذشته. صدای ماشین‌های اتوبان مجاور با نجوای آهسته‌ی باد در هم می‌آمیزند و خواب از چشمانم می‌گیرند. بوی طراوت باران هم که به مشام می‌رسد، انگار کائنات دست به دست هم داده‌اند که منِ فلسفه‌نخوانده‌ی فردا امتحان‌دار، بیداری سحر را هم از کف بدهم و با کاسه‌ی چه کنم چه کنم راهی مدرسه شوم. چشم بر هم می‌گذارم و به باران فکر می‌کنم. به لطافتِ هوای شب، به تاریکی، به آسمان، به ماه. آه هم می‌کشم! بر حسب قاعده‌ی خیال و رویا و آنچه دل می‌خواهد، باید الان بیرون می‌بودم و در کوچه پس کوچه‌ها میان چاله‌های آب قدم می‌زدم، نه این که در رخت خواب از این پهلو به آن پهلو شوم، از پنجره آسمان را نگاه کنم و با وصل کردن ستاره‌های خیالی، تمثال ارسطو و افلاطون را بسازم. از نیمه شب گذشته. صدای ماشین‌های اتوبان مجاور با نجوای باد در هم می‌آمیزد و مثل همیشه، مرا در فکر و خیال غوطه‌ور می‌کند. خواب در چشمانم می‌پیچد. پلک‌هایم روی هم می‌افتند و ستاره‌های خیالی در تاریکی آسمانِ پشت چشم‌های بسته‌ام چشمک می‌زنند. - جناب افلاطون، وقتی استادتون جام شوکران نوشید شما کجا بودین؟ - شاید در دادگاه حاضر بودم. - مردم خیلی احمق بودن. - البته، طبیعیه که مردم نسبت به چیزی که نمیدونن با حماقت رفتار کنن. فقط اینجا بین کسایی که نمیدونن و نمیخوان بدونن، با کسایی که نمیدونن و سعی میکنن بدونن، تفاوت هست. این دسته‌ی اولن که احمقن. - درکشون نمی‌کنم. میتونستن یکم به حرفاش فکر کنن! شاید می‌فهمیدن. - درک نمیکنی چون فکر میکنی! کاری که اونا نمی‌کردن. خواب در چشمانم می‌پیچد و ستاره‌های خیالی در تاریکی آسمانِ پشت چشم‌های بسته‌ام چشمک می‌زنند. فلسفه و افلاطون و جام شوکران و سقراط، میان ستاره‌ها می‌چرخند و می‌چرخند. فکر می‌کنم: همه‌چیز خیلی عجیبه. بیشتر از همه چی آدم‌ها. و حالا خواب به استقبالم می‌آید که با هم به دیدار سقراط برویم.» ✍سیده فاطمه میرزایی https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴چگونه نویسنده رمان شویم؟‌ ✅نقش استعداد در نوشتن رمان «من ده سال از عمر نویسندگی‌ام را به خاطر یک دروغ بزرگ تلف کردم. در دهۀ بیست‌سالگی، از خیر رؤیای نوشتن گذشتم چون می‌گفتند نویسندگی آموختنی نیست. می‌گفتند نویسنده‌ها از شکم مادر، نویسنده به دنیا می‌آیند.» جیمز اسکات بل چندین سال از عمرش را به‌پای این دروغ از دست داده است پس دیگر لازم نیست من و شما هم چنین توهماتی را باور کنیم. نویسندگی به استعداد نیاز ندارد. چه کسی می‌خواهد به شما بگوید که استعداد نوشتن دارید یا نه؟ آیا متر و معیاری برای سنجش استعداد نویسندگی وجود دارد؟ البته که وجود ندارد. در ضمن این را هم باید بدانیم که همۀ ما قدری استعداد نوشتن داستان را داریم. همۀ ما داستان‌نویس هستیم. وقتی چشم‌هایمان را می‌بندیم و صحنه‌ای از زندگی را در ذهن خودمان خلق می‌کنیم، برای اطرافیانمان دیالوگ‌هایی می‌آفرینیم و تصور می‌کنیم که آن‌ها دارند این دیالوگ‌ها را می‌گویند. ما حتی در خواب هم برای خودمان داستان تعریف می‌کنیم. ذهن همۀ ما قصه‌گو متولد شده است. ما هرروز چندین و چند قصه برای خودمان می‌بافیم، با آن‌ها خوشحال می‌شویم یا از فرط ناراحتی با این قصه‌های خیالی گریه می‌کنیم.» https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 نویسندگی خلاق 🌴فقط ‌ 3 خط دربارۀ راه و جاده مورد علاقه‌تان بنویسید. 📌اگر دوست داشتید برای ادمین کانال بفرستید تا در کانال منتشر بشه🍀 https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18 May It Be.mp3
8.48M
✨در سکوت و آرامش شبانگاه، بنویس آنچه از احساست سرشار می‌شود... موسیقی بهترین ابزار نوشتن برای واکاوی درون... https://eitaa.com/Writingskills
«باران می‌بارد... چقدر نرم و بیصداست. اما اینجا درون قلب من غوغاست. از نگاه پر تشویش من، انگار، باران چنگ می‌اندازد به شیشه... چه می‌خواهد؟! نمی‌دانم... امشب هیچ قرابتی با باران ندارم. نه با شاعرانگی‌اش، نه با زبانش و نه حتی خاک باران‌خورده‌اش. کاش ابرهای درونم ببارند و چنگ بیندازند بر تمام دل‌اشوبه‌هایم... تا مگر غوغای درونم آرام بگیرد. پشت این پنجره، چه نرم و بیصدا، باران می‌بارد...» ✍ انصاری زاده https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«خوشا سکوت؛ فنجانِ قهوه، میز. خوشا نشستن چون مرغِ دریایی به تنهایی که بر چوبکی بال می‌گشاید» 🌱ویرجینیا وولف https://eitaa.com/Writingskills
نیمی از شب گذشته است، و اسمان جامه سیاه خود را بر تن کرده، که مروارید بزرگ و درخشان در مرکز ان خودنمایی میکند و ستاره ها همچون پولک هایی کوچک در اطراف ماه چشمک میزنندراستش به ماه حسودی ام می شود،زیرا با اینکه او هم همانند من ارام اما مملو از سخنان ناگفته است،ساکت است اما افسرده نیست،ثابت است اما بی روح نیست، و برای همه هم قابل درک است، اما چرا انسان ها تواناییی درک یا پذیرش بعضی از حس ها و تصمیمات انسان دیگری را ندارند؟ درک ماه با این همه تفاوت اسان تر از درک موجود هم جنس و مشابه خود است؟ ماه را دوست میدارم چون فکر نمیکنم کسی جز او بتواند مرا درک کند. ماه در میان سیاهی شب، سیپید و درخشان باقی است و هر شب زیبا تر از دیشب میدرخشد و ، دور از تمام انسان ها و موجودات است و هرشب از تنهایی مرموز خود لذت میبرد، اجباری در کار نیست و ازادی محض دارد. چند روزی است که دیوانه شده ام،هر چند نمیدانم این دیوانگی است یا بلوغ فکری اما به قول فلسفه دان مورد علاقم مهم این نیست که به چه چیزی نگاه میکنی مهم این است که چه چیزی میبینی،و انچه مردم در من میبینند اما نمیفهمند بیشتر به دیوانگی شباهت دارد. دلیلش هم مانند اسرار دیگر وجودم نمایان نیست، اما با این تفاوت که دیگر خودمم هم نمیتوانم حال و حس خودم را نسبت به دنیای اطرافم درک کنم. (مغزم درد میکند، از فشار بسیار فکر کردن، نیاز به استراحتی طولانی دارم، نیاز به رهایی در جنگلی بکر و کشف نشده، با درختان سربه فلک کشیده که خزه های جنگلی اطراف ان را احاطه کرده اند دارم، نیاز به رهایی در نت های پیانو کهنه درون کلبه جنگلی دارم، نیاز به تنهایی و سکوت دارم. نیاز به گریختن از انسان های غیر انسانی دارم). اصلا معنا و مفهوم انسانیت چیست؟ از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید “آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود” از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند قرن ما روزگار مرگ انسانیت است سینه دنیا ز خوبی ها تهی است صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است (باران رحیمی)
📜ارسالی دوست خوب‌مون 🍀این متن خیلی شبیه انشا هست. بنظرم اگر کاملا اون رو بعنوان انشا حساب کنیم، خیلی خوب نوشته شده و قواعد انشانویسی رو تا حد زیادی رعایت کرده.👌 🍀از خط نهم به بعد واژه‌ی اما چندبار تکرار شده و اینجا بهتره که از کلمه‌های معادل اون مثل ولی استفاده بشه. ✨یک نکته راجع‌به این قسمت یادم باشه بگم👌 🍀عبارتِ دور از تمام موجودات است، بهتره که فعل برای هماهنگی ریتم جملات و پرهیز از تکرار فعل، است حذف بشه. 🍀عبارت اجباری در کار نیست و آزادی محض دارد، اگر فقط بعنوان خیال انگیز کردن متن بکار برده بشه، خوبه اما اگر نویسنده تصمیم داشته باشه که ایده و نظر خودش رو در متن دخیل کنه، ایراد محتوایی داره، چون قطعا حتی اگر ماه رو یک موجود زنده در نظر بگیریم، زندگی اون کاملا اجباری و حتی تکراری هست و آزادی محض هم در کار نیست. 🍀علاقه‌ام درسته 🍀خودم هم درسته 🍀اون بخش متن هم که داخل پرانتز هست، بهتره واژه‌ی دارم حذف به قرینه بشه، زیباتره👌 🍀از عبارتِ اصلا معنا و مفهوم انسانیت است ؟ بنظر می‌رسه که یک موضوع جدید مطرح میشه یا موضوع قبلی با این متن چند شاخه پیدا می‌کنه و یکپارچگی متن از بین میره بهتر اینه که یک شعری که منظور غیر مستقیم تری داره انتخاب بشه موفق باشی💐 https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می‌نویسم برای نوشتن در ذهنم تداعی میشود که نوشتن مگر نوشتن میخواهد؟ در جواب باید بگویم هر دردی دوایی دارد و هر مریض طبیبی . درد من گفتنی نیست ولی دوایش نوشتن است دوایش دست به قلم شدن است. شاید فکر کنی دیوانه‌ام خب درست فکر می‌کنی ، مردم طبیبشان معشوقه‌شان است من قلمم‌ . طبیعیست که فکر کنی من مجنونم ایرادی به تو نیست ایراد به من است که معشوقه‌ای ندارم . نه ، حالا که فکر می‌کنم خیلی هم ایرادی نیست چرا باید بد باشد؟ مگر حتما باید کسی با من باشد ؟ مگر خودم نمیتوانم از پس زندگیم بر بیایم ؟ راستش را بخواهی انگار نه . اگر می‌توانستم که به قلم و کاغذ پناه نمی‌آوردم . خدا مارا جفت آفریده خوب نیست در تقدیر خدا خدشه‌ای وارد کنیم اصلا در حدش نیستیم. میروم تا جفتی پیدا کنم . آه آنقدر عجله دارم جفت کفشم را هم پیدا نمیکنم ولی میگردم مگر دست کفش است که پیدا نشود پیدات میکنم خوب نیست جفت کفشی مانع رسیدن من به جفتم شود. ای بخشکی شانس ، نه ، ظاهراً قصدی برای پیدا شدن ندارد . تاسم جفت شش نیامد ولش کن میروم تا در تنهایی بمیرم . تشویش را حس میکنی؟ نمیدانم چه میخواهم اول می‌گویم جفتم قلم است بعد میروم تا جفتی پیدا کنم سپس مشکلی به کوچکی جفت کفشی من را منصرف میکند . در تمام سالیانی که از خدا عمر گرفته‌ام انقدر کژی و سستی ندیدم . معتقد بودم که سست تر از خانه عنکبوت نیست تا به خودم رسیدم . من همیشه صف شکنم ، همیشه اولین نفر با سر میروم در امور شر ، راه را ‌می‌گشایم تا بقیه راحت بتوانند بیایند . فکر کنم باید جایی این رویه را تغییر بدهم چه وقتی بهتر از الان ؟ اما چه کنم که غریزه‌ام نمی گذارد ، اینطور دوست دارد. دوست دارد خودش امیر باشد. دلم را پایتخت حکومتش کرده و می‌تازد به جنود خیرم. می‌کشد و غارت می‌کند و می‌سوزاند و ‌می‌برد. دل که نیست شده محل جمع آوری پهن الاغ .حالا تو هی بگو می‌گذرد ، آقا جان باشد بگذرد ولی یک جایی باید این دل صاحب مرده را خالی کنم دیگر . میدانی‌، غرق در دریای ابهامم . در حال حاضر از ایکس معادله چند مجهولی هم مجهول ترم . خودم خودم را نمی‌شناسم آنوقت انتظار دارم جفتم من را بشناسد و درک کند ، زهی خیال باطل اخوی . اغوا شده‌ام. در بیابانی بی سر و ته که تا چشم کار می‌کند خاک است و گل و رس ، نه راه پس دارم نه راه پیش. باید راه‌بلدی باشد بی راه بلد که نمی‌شود ،هر چقدر بروم به مقصود نمیرسم. تو فهمیدی چه میخواهم بگویم؟ خودم که نه. فقط دارم بلغور میکنم و سر خودم را به درد می‌آورم. حتما کاغذ دارد فریاد می‌کشد که این قلم لعنتی را انقدر روی من نکش . فقط داری خزعبلات پیاده می‌کنی حداقل دو کلام حرف حساب بنویس روم بشود بگویم منم به کمالم رسیدم. حتما قلم دارد می‌گوید لطفا مغزم را آب نکن من آمده‌ام تا در راه درست جان بدهم تو نگون‌بختی من چه گناهی کردم ولمان کن آقا. حتما انگشتانم از دستم عاصی شده‌اند ، به دردشان آورده‌ام . نکند در قیامت بر علیهم شهادت دهند . آقا من غلط کردم ببخشید تکرار نمی‌شود خودم کم بدبختی ندارم تو دیگر قوز بالا قوز نشو ، لطفاً ، خواهشاً ، وجداناً ، به کی قسمت بدهم دیگر اذیتت نمی‌کنم تو ببخش فقط. حق دارند بندگان خدا .کسی با خودم اینطور کند خشتکش را می‌کشم روی سرش مگر مسخره بازیست که بیایی وقتم را بگیری و بروی . خداروشکر که من جای آنها نیستم آنوقت مگر میشد درد و دل کرد ؟ از اینها بگذریم یک چیز را خوب میدانم . میدانم که دلم از من خیلی راضیست دست مریزاد و دمت گرمی می‌گوید ، درست است که معلوم نیست چه گفتم و چه می‌خواهم بگویم و چه می‌خواهم ولی آرام شدم ، نه ؟ هدفم هم همین بود ، می‌نویسم که نوشته باشم. طبیب من نوشتن است . تو اگر دوست داری تب کنی و طبیبت معشوقه‌ات باشد به خودت مربوط است من نه دوست دارم تب کنم نه دوست دارم کسی تیمارم کند ، خودم با نوشتنم خودم را سرپا می‌کنم.
📜ارسالی دوست خوب‌مون 🍀 در رابطه با کل متن نویسنده محترم، حرفی ندارم. بنظرم خوب نوشته شده و ایراد خاصی نمی‌بینم ولی.... 🍀یک حرف دارم فقط و از انتهای متن هم شروع می‌کنم. آخرین جمله رو ببینید! تمام موضوع متن در جمله‌ی پایانی اون هست. این یک مهارت هست که نویسنده بتونه کل متن رو در جمله پایانی جمع‌بندی کنه اما... درصد بسیاری از متن یکپارچگی موضوعی خودش رو از دست داده... اگر بعنوان مثال، تیتر متن این باشه: «درددل های یک دیوانه» نویسنده هر قدر مطالب رو پراکنده از زبان شخصیت بیان کنه، درسته.(هرچند که خود همین هم از یک نظمی تبعیت می‌کنه) اما اینجا تکلیف مشخص نیست. آیا پراکنده گویی های ذهن یک دیوانه است؟ یا درباره یک مسئله کاملا منطقی و علمی به نام نوشتار درمانی صحبت می‌کنه؟؟ پس این خیلی مهمه که ما در نوشته مون به مخاطب برسونیم هدف‌مون چیه👌 🍀درکل دفعه قبل هم گفتم ایشون خیلی خوب می‌نویسند و فقط با تکرار و استمرار باید سبک مختص خودشون رو پیدا کنند مطمئنا اون طور که از متن برمیاد بسیار بهتر از این می‌تونه باشه. موفق باشید 💐