فقط لالایی خوندن های سوزناکِ خانما تو هیئت شب هفتم . . . :
خودش روضه ست . . .
اصلا خود هروله منو میبره به عمق عاشورا . . . انگار یه لحظه جلو چشمشون اومده اون صحنه که اینجوری میزنند تو سر خودشون . . .
یه هیئت داره داد میزنه عمو آب . . .
از اول محرم ما تو تاسوعاییم :)
چه کرده حضرت عباس'ع با دلامون . . .
میشه مثل اون دفعه حیرون و ویرون که تو بین الحرمین وایسادم و قطع امید کردم از زیارت به خاطر شلوغی جمعیت،
یهو یکی از خادماتونو بفرستید که بیاد بگه یه صف میتونیم ببریم سرداب . . . از این طرف بیاید
_دسته طویریج متعلق به یه سرزمینیه اطراف کربلا...
که هرساله عاشورا، به سر زنان میرن کربلا... و تو بین الحرمین، به سرشون میزنند، از حرم سقای کربلا تا حرم شهِکربلا... میزنن به سرشون و نوحه میخونند...و باز این فاصله رو میرند و میاند...
یه عارفی، آقا امامزمانعج رو تو این دسته دیده بود...
تو بین الحرمین...
فاصله حرمِ امامحسینع، تا حضرت عباسع (':
هدایت شده از
•
هرکس پاشو جلو تر یا عقب تر از ولایت بزاره از ما نیست...
#بدون_شرح
• @yekmobarez •
دنبالِ یه چیزی بودم که هیچ راهی برای رسیدن بهش نبود. استدلال چیدم، دلیل آوردم، بهونه آوردم و . . . تهش موندم تو دوراهی .
یه لحظه فکر کردم به اون سخن میرزا اسماعیل دولابی که فکر کن اینا همه فانیه. اونجا بود که خاطرم آسوده شد.
د آخه فکر و خیال برای چی؟ اگه قسمتت باشه راهش باز میشه دیگه !
تا وارد میدان شد، لشکریان سپر زمین گذاشتند و گفتند:
_ ما و جنگ با پیغمبر؟ یا للعجب!
لکن رجز که خواند و نامش بر کرانۀ
دشت پژواک شد، شمشیر تیز کردند.
شاید هم دندان(!)
و یک پیرمرد از وسط لشکر فریاد زد
_ هرکس ز علی'ع کینه دارد بزند !
و خنده یک لشکر به هوا رفت . . .
جلو رفت و عطر یاس بر دشت
پیچید . . . اولین ضربه را که بر
پهلویش نشاندند، کوچه باز کردند
و چندی بعد، گلبرگ های گل محمدیِ
حسین'ع به دست باد سپرده شد . . .
و الله انبَتَکُم مِنَ الأَرضِ نَباتاً
و خداوند شما را همچون گیاهی از زمین رویانید
#دلدارم؛الله :)
خواهرزادم هنوز زوده براش حرف بزنه. به جز بابا و بده و باشه و نه، فقط یه کلمه بلده. آب میخوره، رو نوک پنجه بلند میشه لیوانو میزاره رو کابینت و میگه
_ حسین
آه از آینهبین های مدعایِ نقد پذیری !
در وصف حقایای واژه ها چیزی نمیتوان گفت. بگذار همان یک جمله کار خودش را بکند.
#یکڪلام