eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
569 دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت مولا و مقتدایمان امام علی علیه السلام اول مظلوم عالم بر شما تسلیت باد. 🏴 ارسال : برادر شهید رضا ابراهیم زاده کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
2.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 شهید مفقودی که بعد از ۲۰ سال خود را معرفی کرد 🔹️ توصیه زیبای شهید حسین عرب نژاد که بواسطه یک خواب بعد از 20 و خورده ای سال مفقودیت پیدا شد. ◇ این شهید در پیامی می گوید: به تمام مردم بگو هرکس یک قدم به طرف ما شهدا و امام حسین بردارد، ما 10 قدم به طرفش قدم بر می داریم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
19.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا پای شهادت استقامت در اعتقادات 🌷🌷🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
♡°•°•°•°•°•°•°•°•°♡ عطـ‌ر شـ‌ماپیچیـ‌ده میاڹ خاطراتمـ پس عـ‌میق تر نـ‍‌فس می ڪ‌شمـ بـ‌ه امیـد وصـاݪ شـ‌ما شــ‌هادتمـ آرزوستــ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فرازی از وصیتنامه: در تمام زندگی خوشی و تلخی را بینتان تقسیم کنید ودر تمام زندگی از حال مستضعفین با خبر باشید و آنها را از یاد مبرید. 💐 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
فرازی از وصیتنامه: در تمام زندگی خوشی و تلخی را بینتان تقسیم کنید ودر تمام زندگی از حال مستضعفین با
مادر شهید رضوی در خصوص ویژگی ها و سرگذشت فرزندش می‌گوید:سید مهدی در سال 50 به دنیا آمد. زمانی که انقلاب پیروز شد به بسیج مسجد الرحمن رفت و در آنجا فعالیت می کرد. یادم می‌آید زمانی که 11 سالش بود,  یک روز بلند شد و پتویش را زیر بغلش گرفت. گفتم «چرا پتو رو زیر بغلت گرفتی؟» گفت «می خواهم به جبهه بفرستمش». گفتم «پس خودت چی» گفت «رزمندگانی که در جبهه هستند و در سرما دارند برای در سختی برای ما می‌جنگند، آن وقت من  باید راحت باشم؟» ما به او پول دادیم و یک پتو خرید و خیلی خوشحال شد. 14 ساله که بود همش می گفت «مادر می‌خواهم بروم‌جبهه» اما به خاطر سن پایینش او را نمی بردند. دوره راهنمایی اش که تمام شد به خاطر مشکلات مالی که پدرش داشت مدرسه نرفت و به سر کار رفت و در فرش فروشی کار می کرد.حقوقی که می گرفت، عیناً همان را به پدرش می داد و مقداری که پدرش به‌ او پس می داد را به صندوق جنگ می ریخت و به جبهه کمک می کرد. صاحب کارش که پدر شهید بود واسطه شد تا رضایت ما را برای جبهه رفتن سید مهدی بگیرد چون اگر ما رضایت می دادیم و نمی‌دادیم او هوای دفاع از کشور و انقلاب را در سر داشت و می‌رفت، ما هم رضایت دادیم. شب  آن روز که رضایت دادیم تا به جبهه برود خیلی خوشحال به خانه آمد و یک جعبه شیرینی گرفت و صورت من و پدرش را بوسید و تشکر کرد. گفت: اگر رضایت نمی‌دادین من خیلی ناراحت می شدم اما الان با خیال راحت و آسوده می روم تا از انقلاب و کشورم دفاع کنم.
اواخر سال 66 بود رفت به جبهه و در طی این مدت دو بار به مرخصی آمد. هر وقت زنگ می زد می گفتم «چرا نمی آیی مرخصی» می گفت «هر وقت می آیم مرخصی شما میگویید نرو.من اینجا از قفس آزاد شدم. من اینجا عاشق شدم». دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمیگردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!» مادر شهید رضوی در خصوص عشق و ارادت فرزندش به ائمه اطهار (علیهم السلام) می‌گوید:عشق خیلی زیادی به حضرت زهرا(سلام الله علیها)، حضرت زینب(سلام الله علیها) امام حسین(علیه السلام) داشت. ایام محرم و عزاداری در هیئت ها عزاداری می کرد و عشقش قابل وصف نبود. قبل اینکه شهید شود هر موقع تهران بود می رفت روی قبر شهدا می‌خوابید و با شهدا صحبت می کرد و با خدا راز و نیاز می‌کرد و خیلی دوست داشت شهید شود. پنج روز بعد از آخرین باری که به جبهه رفت به شهادت رسید. آخرین بار بهمن گفت «مادر من لایق شهادت نیستم اما اگر شهید شدم مادر برای من گریه نکنی و  هزینه های مراسم من را به جبهه کمک کن». وقتی خبر شهادتش را برایم آوردند من بچه شیرخواره داشتم و درب را باز کردند و پدرش راخواستند به من الهام شد که سید مهدی شهید شده . وقتی خبر شهادتش را دادند من گفتم خدا را صد هزار مرتبه شکر همه فکر کردند که من گریه و زاری می کنم اما خدا را شکر کردم. نحوه ی شهادت سید مهدی در گردان مسلم لشکر 27  و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
استقبال دو پدر شهید از شهید امیر سرلشکر صیاد شیرازی در سفر تاریخی ایشان به روستای دستجرد جرقویه از راست : مرحوم حاج غلامحسین فصیحی پدر شهید احمد فصیحی َ  مرحوم حاج حسینعلی رستمی پدر شهید مجید رستمی، رحمت الله علیه کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یک روز هم من توی حیاط خانه بودم. حسین داشت توی اتاق نماز می خواند. وقتی نمازش تمام شد آمد توی حیاط کنار من نشست. من هم به شوخی به حسین گفتم: آی صدام را کشتی !! حسین در جوابم گفت: این سری اگر رفتم  یا صدام را می کشم یا خودم شهید می شوم. بعد گفتم: حسین اگر از من می شنوی دوماه دیگر از خدمت سربازی ات مانده است دیگر نرو! گفت: شما بیائید به جای من به جبهه بروید تا من نروم. من تا نفس آخر به جبهه می روم یا شهید می شوم یا با دست پر و با پیروزی برمی گردم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
‍ ‍ قبل انجام عملیات های نیروی هوایی وضعیت منطقه را با پای پیاده از نزدیک بررسی می کرد. در پاتکی که عراق به منظور پس گرفتن جزایر مجنون انجام داد بابایی شیمیایی شد و سر ایشان پر از تاولهای ریزی که خارش داشت شده بود. تاولها دراثر خاراندن می ترکیدند واین امر موجب ناراحتی بابایی می شد. به ایشان اصرار کردم تا به بیمارستان برود ولی می گفت: که درشرایط فعلی اگر به بیمارستان بروم مرا بستری می کنند. و پیوسته نگران وضعیت جنگ بود. درهمان روزها که به طرف بیرون جزیره مجنون درحرکت بودیم به برکه آبی که پر از نیزار بود رسیدیم. عباس لحظه ای ایستاد و به جریان آب دقت کرد سپس باحالتی خاص رو به من کرد وگفت: حسن میدانی این آب کدام آب است؟ گفتم: خب آبی مثل همه آبهاست. عباس گفت: اگر دقت کنی امام حسین(علیه السلام)وحضرت ابوالفضل(علیه السلام) درکربلا دستشان را به همین آب زدند. این آب تبرک است. سپس پیاده شد و سرش را با آن آب شست. معتقد بود که تاولهای سرش مداوا خواهد شد. چند روز ازاین ماجرا نگذشته بود که تمام تاولهای سر عباس مداوا شد. صلی الله علیک یا اباعبدالله🌷 صلی الله علیک یا اباالفضل العباس🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398