حفظ آثار شهدای دستجرد
💚✨❤️✨💚 خوشید چراغکی ز رُخسارعلیست مَه نقطـۀ کوچکی ز پرگار علیست هرکس که فرسـتد به محمّد صلوات همســ
#آنطرف_رودخانه
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمد_هاشمپور
ما پس از آموزشهای نظامی از پادگان غدیر به پادگان پانزده خرداد رفتیم و در آنجا نیروهای اعزامی را گروه بندی کردند. وقتی گروه ما تعداد و نفراتشان مشخص شد ما را به راه آهن اصفهان بردند و از آنجا با قطار به اهواز رفتیم. در این اعزام ما با تعداد زیادی از بچه های دستجرد باهم بودیم و برادر شهیدم محمد هم با ما بود. محمد این اعزام اول و آخرش بود و ایشان هم مانند سایر شهدا پا در راهی گذاشته بود که بازگشتی نداشت و تقدیر برایش رقم زده بود تا در این راه قربانی راه خدا شود و به شهادت برسد. وقتی به اهواز رسیدیم ما را به یک پادگان بردند که اسم پادگان را به یاد ندارم اما ما دو روز در آن پادگان بودیم و بعد با ماشین ما را به یک نخلستان بردند. آن نخلستان نزدیک رودخانه کارون بود و ما یک هفته هم آنجا مستقر بودیم. در آن یک هفته به ما آموزش رزمی می دادند و شبها ما را به پیاده روی می بردند تا برای عملیات جدید آماده شویم. جانباز زنده یاد حسین حیدری چون بزرگتر از ما بود و از قبل سربازی رفته بود و آموزش های نظامی را دیده بود فرمانده گروهان شد و شبها با چندتا از بچه های اطلاعات برای شناسایی محل عملیات می رفتند تا محلی که قرار بود عملیات شود را شناسایی کنند و قسمتهای مختلف آن را علامت گذاری کنند. ما اولش نمی دانستیم جانباز حیدری شبها کجا می رود. بعدا فهمیدیم شبها با قایق به آنطرف رودخانه می رفتند و بقیه راه را پیاده تا مقر عراقی ها پیش می رفتند تا بتوانند اطلاعاتی بدست بیاورند که برای عملیات لازم بود فرماندهان بدانند. ما یک گردان سیصد نفره بودیم؛ شب جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ بود که ما را با قایق به آن طرف رودخانه کارون بردند. به مدت ده روزی که در آن منطقه قبل از عملیات بودیم خبری از توپ و تانک و بمب افکن هواپیاهای دشمن نبود. اما تا با قایق به آن طرف رودخانه رفتیم هواپیماهای دشمن آمدند و چند جا را بمباران کرد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398