eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
567 دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
5.7هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظ آثار شهدای دستجرد
#دلنوشته_فرزند_شهید دلم بهانه ات را گرفته...!!💞 دوست داشتم در کنارم باشی تا سر بر زانویت بگذارم و د
بچه اولمان را که دوماهه باردار بودم بر اثر حادثه ای ناگهانی از دست دادیم . منزل پدر شوهرم که ما هم آنجا زندگی می کردیم روبروی منزل مادرم بود. و من خیلی راحت رفت و آمد می کردم . یک روز من یک وسیله ای رو لازم داشتم و رفتم تو حیاط خانه ی پدریم بردارم ناگهان سرم گیج رفت و افتادم زمین ، مادرم خدا بیامرز که از همه جا بیخبر بود آمد دید من نقش زمین شدم فکر کرد در منزل همسرم با من بد رفتاری شده و شروع کرد به گریه و زاری و گله کردن که ای داد و بیداد بچه ام از دستم رفت . و من حال خوبی نداشتم که مادرم را متوجه اشتباهش کنم، همسایه ها این خبرو به گوش خانواده ی دایی ام و محمد آقا رساندند و آن بندگان خدا هم از همه جا بی خبر ناراحت شدند که شما دارید تهمت به ما می زنید در حالیکه مادر منم بنده ی خدا قصد تهمت زدن نداشته تا دیده من حالم بد است فکر کرده بود چی شده که من به این حال و روز افتادم . بخاطر این سوء تفاهم تا سه روز همسرم و ندیدم و در منزل مادرم بستری بودم . ولی خوب الحمدلله همه چی بعداز سه روز به واسطه ی پا در میانی اطرافیان به خیر و خوبی تمام شد و من برگشتم منزل همسرم . البته یه مدتی خانواده محمدآقا دلخور بودند کمی با من سر سنگین بودند. ولی به لطف خدا کم کم آروم شدند. و زندگی منم به روال عادی برگشت. یکسال بعداز ماجرای تلخ بچه ی اول خدا دختری به ما عطا کرد که محمدآقا نامش را فاطمه گذاشت. و ایشان خیلی خوشحال بودند که خدا فرزندی سالم به ما عطا کرده است و یک قالی دستبافت برایم هدیه خرید. و سه سال بعد خدا پسری به ما عطا کرد که نام اوراهم محمد آقا علی گذاشت. و علی یکساله بود که پدرش شهید شد و از پدر یتیم شد. قدیما هیچ کس به اون صورت ماشین نداشت ما ماشین داشتیم . محمد آقا بخاطر شغلش که باید به روستاهای همجوار رفت و آمد می کرد و وسائل قالیبافی رو جابجا می کرد یک وانت خریده بود. در طی چهار پنج سال زندگی مشترکمان فرصتی پیش نیامد که به مسافرت برویم. فقط یکبار برای علی پسرمان که دکتر لازم داشت باید می رفتیم بیمارستان عسکریه اصفهان تا دکتر ببیندش. و با ماشین وانت محمدآقا رفتیم و تا غروب هم برگشتیم. بعداز شهادت محمد آقا خانوادش اون ماشین را ۲۵۰ هزارتومن فروختند وبا پولش یک زمین خریداری کردند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
فرزند رضا ‍ بسم الله الرحمن الرحیم انالله و انا الیه راجعون سلام بر شهیدان و درود بر رزمندگان اسلام سوره مبارکه آل عمران آیه (۱۶۹) وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ میدانید کسانی که در راه خدا کشته می شوند نمرده اند بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان بهره مندند. (با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی) با درود فراوان بر مجاهدان راه اسلام و قرآن و درود بر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)و درود بر خانواده های شهیدان ایران و سایر جهان و درود بر فداکاران حکومت الله خدمت پدر و مادر و برادران و خواهران سلام عرض می نمایم و توفیق خدمت شما را در راه پیامبران و امامان از خداوند تبارک و تعالی مسئلت دارم و از پدر و مادرم تقاضای عفو و حلالیت می کنم و از آنجا که نتوانستم برای آنها فرزندی کنم عذرخواهی می کنم و دلم می خواهد اگر در این جهان نتوانستم پدر و مادرم را از خود راضی نگهدارم در جهان آخرت دست آنها را بگیرم و سبب آمرزش آنها بشوم و باز از پدر و مادرم ممنون و سپاسگذارم که مرا در راه امام زمان تربیت نمودند تا اینکه توانستند در راه آنها قدم بردارم و به درجه رفیع شهادت نائل گردم. و راه زندگی خوب را از آنها یاد بگیرم. از آنها می خواهم تحمل گرفتاری در راه خدا را داشته باشند و صبور باشند تا در نزد خدا عزیز باشند. پدر و مادر عزیزم من چگونه با شما حرف بزنم و چگونه از شما قدردانی کنم که آمادگی آن را دارید که جوان خود را در راه اسلام تقدیم نمائید. درود بر شما باد که چه فکر و اندیشه و آرزوی این چنین دارید و این آرزوها ارزش دارد. پس این آرزوها سعادت آور است. این آرزوها انسان را به درجه انسانیت می رساند. این آرزوها انسان را به درجه والا می رساند. درود بر شما پدران و مادران باد که فرزندی تربیت می کنید که قرآن کریم را توسط قدم خود زنده نگه می دارد. برادر عزیزم راهی که من انتخاب کرده ام عالی ترین راه است و شما هم این چنین راهی را طی کنید. خواهرانم از مسیر الله خارج نشوید و با سلاح ایمان و تقوا بدن قدرتمندان جنایتکار را بلرزانید و آنها را نابود گردانید. از خویشاوندان و آشنایان و دوستان می خواهم اگر بدی به آنها کردم مرا ببخشند و در رابطه طلب و حساب نوشته ام و در خانه گذاشته ام و هرکس ادعای طلب می کند بدهید‌ و از همسر خود می خواهم که زینب وار راه خود را ادامه دهد و بچه هایش را تربیت کند که در خط اسلام باشند و هیچ گریه نکنند. برادران عزیز از خط امام خارج نشوید و از روحانیت در خط امام پشتیبانی کنید و آنها را بسیار احترام کنید که آنها حافظ قرآن و اسلام هستند و خود شما هم در مرحله اول در میدان جنگ با کفار مبارزه می کنید و در درجه دوم قدمی بر درس طلبگی بنهید و با نهایت علاقه و پشتکار مشغول درس خواندن در حوزه های علمیه شوید. پدر و مادر عزیزم اگر خبر شهادت من به گوشتان رسید بدانید که سعادت بزرگ نصبیتان گشته است. پدر و مادر عزیزم اینجانب به شما تبریک عرض می کنم که زحمت و مشقت های شبانه روزی شما برای بزرگ کردن من در راه ایفای اسلام به کار رفت و درخت اسلام را بارور نمود. دوستان عزیزم اسلام بیش از آن ارزش دارد که ما یک دفعه جان ناقابل خود را نثار آن کنیم. ای کاش من چندین مرتبه زنده می شدم که جان خود با سخت ترین وضع در راه خداوند عزوجل می دادم. دوستان عزیزم مثل ابوذر و بلال زندگی کنید و برای حفظ اسلام حاضر شوید. بزرگترین مشکلات و گرفتاری و سختی را تحمل کنید و در راه خداوند صابر باشید که خداوند صابران و استقامت کنندگان را دوست دارد‌. دوستان عزیز شرکت در دعای کمیل را در شب های جمعه فراموش نکنید. مراسم عزاداری و سینه زنی برای شهیدان بخصوص سرور شهیدان حسین بن علی (علیه السلام) را به نحو احسن برقرار کنید. دوستان عزیزم مطالعه زیاد کنید و خواندن کتاب های استاد عزیز مطهری را فراموش نفرمائید. در خاتمه پیروزی اسلام را بر کفر جهانی از خداوند متعال آرزومندم و از خداوند می خواهم که تا ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه و الشریف) حضرت امام خمینی را حفظ فرمایند. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. (محمد هاشم پور) کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
🔰همه مؤظفیم برای خدا قیام کنیم و برای حفظ کشورهای اسلامی قیام کنیم. در مقابل این غُده سرطانی که سر م
نام و نام خانوادگی : محمد هاشمپور فرزند : رضا تاریخ تولد : ۱۳۳۴/۱۲/۸ محل تولد : دستجرد جرقویه اصفهان تعداد خواهر و برادر : دوخواهر و پنج برادر وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزندان : یک دختر ، یک پسر لقب : محمدنقشه کش میزان تحصیلات : پنجم ابتدایی علاقمند : به حرفه ی قالیبافی شغل : نقشه کشی قالی مدت خدمت در سپاه : یک ماه درجه : مدال پر افتخار شهادت کارهای مهم : با تقدیم جان خود و ریختن خون خود در راه خدا سربلند ی را به اسلام و مسلمین و هموطنانش هدیه داد. کارهای دیگر : ایثار و گذشت در راه خدا نام عملیات : بیت المقدس محل شهادت : خرمشهر تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۱ تاریخ تشییع وخاکسپاری : آدرس مزار : اصفهان ، روستای دستجرد جرقویه ، گلزار شهدای بهشت محمد صل الله علیه وآله وسلم کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید 🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 🌳🪻🌳🪻🌳🪻🌳 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یادم هست شهید محمد هاشمپور با چند نفر دیگر از همرزمانشون بعداز دیدن آموزشی به منزل ما آمدند تا با دوستان یک دیداری تازه کنند و آن زمان فرزندم علی کوچک بود و هنوز راه نیافتاده بود و در رورووَکِش نشسته بود و دور اتاق چرخ می زد و بازی می کرد. همینطور که سرگرم بازی بود رفت داخل اتاقی که پدرش و شهید محمد هاشمپور و همرزمانشان مهمان بودند و آنجا دورهم نشسته بودند. پسرم علی هم مثه بعضی بچه ها خجالتی نبود و وقتی وارد اتاق مهمانان شد صدای شهید محمد هاشمپور را شنیدم که می گفت: این بچه رو نگاه کنید انگار صدساله با ما زندگی کرده اصلا خجالتی نیست و رو دربایستی با ما ندارد. شهید محمد هاشمپور با خانواده همسرم سلام علیک صمیمانه داشتند و گاهی باهم رفت و آمد می کردند و من هم آن زمان قالی می بافتم و بخاطر شغل شهید محمد هاشمپور که نقش کش قالی بود مشتری شهید بودیم و برای علم کردن دار قالی و بقیه کارهایش به منزل ما هم می آمد. یاد هست وقتی شهید محمد هاشمپور به شهادت رسید مادر شوهرم خیلی گریه می کرد و داغش برای اهالی محل خیلی سنگین بود چون آدم بسیار با اخلاق و با محبتی بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
28 اسفند 1364بود که به دستجرد رفتیم تا برای ایام عید آنجا باشیم. سال تحویل بود که شبش محمد پسر دائی رضا به منزل ما آمد و تا آخر شب نشسته بود. طوری بود که به پدر و مادرم گفت: عمه اگر شما خوابتان میاید بروید بخوابید. من فعلا نشستم. انگار به ایشان الهام شده بود که دفعه آخری است که در کنار ما خواهد بود و دیگر همدیگر را نخواهیم دید و دلش نمی خواست آن لحظات را بخوابد. بالاخره شب تمام شد و صبح روز بعد که شد. محمد مجدد برای خداحافظی به منزل ما آمد و بعد از خداحافظی رفت تا همراه حسین هاشم پور که پسر خاله ی ما و پسر عمه ی محمد می شد تا باهم به جبهه بروند. محمد رفت و با زندگی دنیا وداع کرد و در راه خدا تا پای جان دادن ثابت قدم ماند و چند روز بعد در پنجم فروردین 1365 خبر شهادت محمد را به ما اطلاع دادند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
نام و نام خانوادگی : محمد هاشمپور فرزند : رضا تاریخ تولد : ۱۳۳۴/۱۲/۸ محل تولد : دستجرد جرقویه اصفهان تعداد خواهر و برادر : دوخواهر و پنج برادر وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزندان : یک دختر ، یک پسر لقب : محمدنقشه کش میزان تحصیلات : پنجم ابتدایی علاقمند : به حرفه ی قالیبافی شغل : نقشه کشی قالی مدت خدمت در سپاه : یک ماه درجه : مدال پر افتخار شهادت کارهای مهم : با تقدیم جان خود و ریختن خون خود در راه خدا سربلند ی را به اسلام و مسلمین و هموطنانش هدیه داد. کارهای دیگر : ایثار و گذشت در راه خدا نام عملیات : بیت المقدس محل شهادت : خرمشهر تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۱ تاریخ تشییع وخاکسپاری : آدرس مزار : اصفهان ، روستای دستجرد جرقویه ، گلزار شهدای بهشت محمد صل الله علیه وآله وسلم کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
محمد در روستای دستجرد متولد شد و پسر اول خانواده بود و چند سال از من بزرگتر بود. ما خانواده پر جمعیتی بودیم. پدر و مادرم زحمت کش و با خدا بودند. با نان حلال ما را بزرگ کردند. محمد هم پسری بسیار باهوش و فعال و دانا بود. در روستا قد کشید و بزرگ شد و تا کلاس پنجم دبستان درس خواند. دوران جوانی قدیم چون در روستا زیاد کار و کاسبی نبود محمد همراه پدرم به روستاهای نزدیک شهر اصفهان (وروان ؛ برآن شمالی) می رفتند تا در صحرا کارگری کنند و یا گاهی دوماه الی سه ماه به تهران یا ورامین و یا قزوین می رفتند تا در کشاورزی و تخمه کشی هندوانه کار کنند. محمد دوران سربازی را در عجب شیر پشت سر گذاشت و حدود چهارماه هم برای خدمت به عمان رفته بود و تا مدت طولانی ما از حال ایشان بی خبر بودیم و پدر و مادر نگران حالش بودند. به لطف خدا دوران سربازی را با تمام سختیهایی که در قدیم بود پشت سر گذاشت. وقتی از سربازی آمد رفت پیش برادرمان حسن تا نقشه کشی قالی را یاد بگیرد. حسن یکی دوسالی به نائین رفته بود و نقشه کشی قالی را یاد گرفته بود. محمد در زمینه نقشه کشی یک استعداد خاصی داشت و خیلی زود توانست در این کار مهارت پیدا کند ولی بیشتر تمرکزش روی دار قالی بود. به خانه های اهالی روستا یا روستاهای اطراف می رفت و برای خانمهای خانه دار؛ دار قالی می زد. و یا همراه یکی از اهالی روستای خارا می رفتند برای مشتری هایشان رنگ و نخ قالی را تهیه می کردند. محمد در این کار توانست با صداقتی که داشت در بین مردم اعتبار پیدا کند و این کار را بعنوان شغل دائمی خود حفظ کند. و بعد از سربازی و ایجاد شغل با دختر عمه امان که از ذریه سادات هستند ازدواج کرد و ثمره ی این ازدواج دو فرزند دختر و پسر می باشد. ایشان با شروع جنگ به جبهه رفتند و در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ در خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل گردید. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
محمد هاشمپور . اوسا رضا علاقه محمد در راه گره گشایی مردم تا اندازه ای بود که در دوران جنگ با وجود دارهای قالی ناتمام حس دفاع را بر امور دنیوی ترجیح داد و زمانی که من پیشنهاد اتمام کارهای روی زمینش را دادم گفت: زمانی که برادران ما برای دفاع از کشور و ناموسمان در میادین جنگ می باشند، درنگ من جایز نیست. کانال حفظ آثارشهدای دستجرد ┄┅═•♡🇮🇷♡•═┅┄ https://t.me/Yad_yaran1398 https://eitaa.com/Yad_yaran1398 ┄┅═┅┄┅•♡⚘♡•┅┄┅═┅┄
نام و نام خانوادگی : محمد هاشمپور فرزند : رضا تاریخ تولد : ۱۳۳۴/۱۲/۸ محل تولد : دستجرد جرقویه اصفهان تعداد خواهر و برادر : دوخواهر و پنج برادر وضعیت تاهل : متاهل تعداد فرزندان : یک دختر ، یک پسر لقب : محمدنقشه کش میزان تحصیلات : پنجم ابتدایی علاقمند : به حرفه ی قالیبافی شغل : نقشه کشی قالی مدت خدمت در سپاه : یک ماه درجه : مدال پر افتخار شهادت کارهای مهم : با تقدیم جان خود و ریختن خون خود در راه خدا سربلند ی را به اسلام و مسلمین و هموطنانش هدیه داد. کارهای دیگر : ایثار و گذشت در راه خدا نام عملیات : بیت المقدس محل شهادت : خرمشهر تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱۱ تاریخ تشییع وخاکسپاری : آدرس مزار : اصفهان ، روستای دستجرد جرقویه ، گلزار شهدای بهشت محمد صل الله علیه وآله وسلم
محمد در روستای دستجرد متولد شد و پسر اول خانواده بود و چند سال از من بزرگتر بود. ما خانواده پر جمعیتی بودیم. پدر و مادرم زحمت کش و با خدا بودند. با نان حلال ما را بزرگ کردند. محمد هم پسری بسیار باهوش و فعال و دانا بود. در روستا قد کشید و بزرگ شد و تا کلاس پنجم دبستان درس خواند. دوران جوانی قدیم چون در روستا زیاد کار و کاسبی نبود محمد همراه پدرم به روستاهای نزدیک شهر اصفهان (وروان ؛ برآن شمالی) می رفتند تا در صحرا کارگری کنند و یا گاهی دوماه الی سه ماه به تهران یا ورامین و یا قزوین می رفتند تا در کشاورزی و تخمه کشی هندوانه کار کنند. محمد دوران سربازی را در عجب شیر پشت سر گذاشت و حدود چهارماه هم برای خدمت به عمان رفته بود و تا مدت طولانی ما از حال ایشان بی خبر بودیم و پدر و مادر نگران حالش بودند. به لطف خدا دوران سربازی را با تمام سختیهایی که در قدیم بود پشت سر گذاشت. وقتی از سربازی آمد رفت پیش برادرمان حسن تا نقشه کشی قالی را یاد بگیرد. حسن یکی دوسالی به نائین رفته بود و نقشه کشی قالی را یاد گرفته بود. محمد در زمینه نقشه کشی یک استعداد خاصی داشت و خیلی زود توانست در این کار مهارت پیدا کند ولی بیشتر تمرکزش روی دار قالی بود. به خانه های اهالی روستا یا روستاهای اطراف می رفت و برای خانمهای خانه دار؛ دار قالی می زد. و یا همراه یکی از اهالی روستای خارا می رفتند برای مشتری هایشان رنگ و نخ قالی را تهیه می کردند. محمد در این کار توانست با صداقتی که داشت در بین مردم اعتبار پیدا کند و این کار را بعنوان شغل دائمی خود حفظ کند. و بعد از سربازی و ایجاد شغل با دختر عمه امان که از ذریه سادات هستند ازدواج کرد و ثمره ی این ازدواج دو فرزند دختر و پسر می باشد. ایشان با شروع جنگ به جبهه رفتند و در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ در خرمشهر به درجه رفیع شهادت نائل گردید. کانال حفظ آثارشهدای دستجرد ┄┅═•♡🇮🇷♡•═┅┄ https://t.me/Yad_yaran1398 https://eitaa.com/Yad_yaran1398 ┄┅═┅┄┅•♡⚘♡•┅┄┅═┅┄
28 اسفند 1364بود که به دستجرد رفتیم تا برای ایام عید آنجا باشیم. سال تحویل بود که شبش محمد پسر دائی رضا به منزل ما آمد و تا آخر شب نشسته بود. طوری بود که به پدر و مادرم گفت: عمه اگر شما خوابتان میاید بروید بخوابید. من فعلا نشستم. انگار به ایشان الهام شده بود که دفعه آخری است که در کنار ما خواهد بود و دیگر همدیگر را نخواهیم دید و دلش نمی خواست آن لحظات را بخوابد. بالاخره شب تمام شد و صبح روز بعد که شد. محمد مجدد برای خداحافظی به منزل ما آمد و بعد از خداحافظی رفت تا همراه حسین هاشم پور که پسر خاله ی ما و پسر عمه ی محمد می شد تا باهم به جبهه بروند. محمد رفت و با زندگی دنیا وداع کرد و در راه خدا تا پای جان دادن ثابت قدم ماند و چند روز بعد در پنجم فروردین 1365 خبر شهادت محمد را به ما اطلاع دادند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398