#معرفینامه
#شهیددفاع_مقدس
#اصغر_فصیحی
نام ونام خانوادگی : شهید اصغر فصیحی
فرزند : عباسعلی
تاریخ تولد : ۴۵/۸/۶
متولد : دستجرد جرقریه از توابع اصفهان
تاریخ ازدواج : ۱۳۶۲
تاریخ شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۱
#مختصرزندگینامه_شهید
از شرق اصفهان آبان ۱۳۴۵ تا عملیات والفجر ۸ دربهمن ۱۳۶۴ تنها یک قدم فاصله بود ، قدمی که با اعتقادی محکم و خالصانه برداشته شد،وهمپاوهمدوش کسانی بودکه به عشق اسلام ورهبرو کشور ومردمانشان می جنگیدند. اصغر در سال ۱۳۴۵ درروستای دستجردمتولد شد ، در دامان پدرومادری مذهبی و پیرو ولایت فقیه پرورش یافت . جوانی بسیار خوش اخلاق ، مهربان ، معتقد ، ومردم دار بود.
اوبعد از پایان دوران راهنمایی ، وارد بسیج شد و مشتاقانه به جبهه های حق علیه باطل پیوست . اوابتدا به اهواز اعزام شد وبعداز دوران آموزش به اندیمشک و بعدهورالعظیم وسپس به خرمشهررفت و به نبرد علیه دشمن بعثی پرداخت ، ایشام مدتی را هم در جبهه کردستان بودند و دوباره به خرمشهر آمدند ،درآنجا مسئول تدارکات گروه بود .
#نحوه_شهادت
اوپس از پنج سال نبرد در رودخانه ی اروند رود بر اثر اصابت ترکش به سر وگردن و کتف راست ، شربت شهادت را نوشید ودعوت حق را لبیک گفت.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#مار_در_مدرسه
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#اصغر_فصیحی
اصغر ازهمان دوران کودکی بچه ی شجاعی بود و شیطنت هم داشت ، یکروز توی مدرسه وقتی میشنوه داد و فریاد بچه ها بلند شده میره جلو ببینه چی شده ، چشمش به یک مار میخوره که بچه هارو حسابی ترسونده بود ، درحین ناباوری می بینند ؛ با شجاعت میره جلو و با دست چپ مار و میگیره ، بعد که تحسین بچه هارو میبینه و متوجه ی ترس بچه ها شده بود ، با مار دنبال بچه ها میکنه واونها رو به این طرف و اون طرف فراری میده و بچه ها هم که هم ترس رو تجربه میکردند و هم هیجان رو با سر و صدا به این طرف و اون طرف میدوند ، اونقدر این کارو انجام داد که تقریبا بیشتر بچه ها از درمدرسه فرار کردند و مدرسه تقریبا خالی شد ، اصغر هم مار رو با خودش تا خونه میاره و تا ساعتها با مار سرگرم شده بود .
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#مار_در_مدرسه #راوی_خواهر_گرامی #شهید_دفاع_مقدس #اصغر_فصیحی اصغر ازهمان دوران کودکی بچه ی شجاعی بو
#شبی_درمحل_کار
#راوی_یکی_ازنزدیکان
#شهید_دفاع_مقدس
#اصغر_فصیحی
اصغر برای کار اومده بود تهران و روزها روباهم کار میکردیم وشبها رو روی پشت بوم همونجا میخوابیدیم ، یک شب با سرو صدای اصغر از خواب بیدار شدم ومتوجه شدم که نزدیک لبه ی پشت بوم شده، یک آن بسرم زد که نکنه تصیم گرفته خودشو از اون بالا به پائین پرتاب کنه، سریع جَستی زدم و خیزی برداشتم و محکم ازپشت سر گرفتمش، وقتی روشو برگردوندم که دعواش کنم متوجه شدم خوابه چند ضربه ی آروم به صورتش زدم تا بیدار شد ،گفتم چکار میکنی نزدیک بود بمیری ، اصغر هم که تازه متوجه شده بود کجاست ، گفت: من خواب دیدم توی یک دشت بزرگ دارم میدوم که انگار در خوابم یک نفر منو از پشت گرفت، هردومون خندمون گرفت چون متوجه شدیم، وقتی خواب بوده چقدر توی پشت بوم دویده و وقتی نزدیک بود سقوط کنه من از پشت سر گرفتمش.
#شخصیت_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
#علی_اصغر_فصیحی
اصغر از همان کودکی پسر بچه ی شاد و بازیگوشی بود و با تمام شیطنتهاش همه دوستش داشتند، برای مردم احترام قائل بود و با همه مهربان بود، به اعتقاداتش هم علاقه شدیدی داشت، مخصوصا نماز و احترام به پدر و مادر، اصغر قاری قرآن هم بود و هر شب جمعه در هیئت نزدیک منزل به قرائت قرآن می پرداخت و قرآن رو با صوتی زیبا میخواند ، به درس و تحصیل هم علاقه داشت وجزء شاگرد زرنگهای کلاسشان بود، ولی با تمام اینها کودکی پر جنب و جوش بود. تا اینکه بعداز پایان دوران راهنمایی به بسیج ملحق شد و سپس به جبهه رفت و پنج سال تمام با لباس مقدس پاسداری در جبهه ها مردانه جنگید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#شخصیت_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
#اصغر_فصیحی
اصغرازهمان کودکی پسر بچه ی شاد و بازیگوشی بود و با تمام شیطنتهایش همه دوستش داشتند، برای مردم احترام قائل بود،
و با همه مهربان بود، به اعتقاداتش هم علاقه شدیدی داشت، مخصوصا به نماز اهمیت می داد واحترام به پدر و مادررا ب خود واجب می دانست، اصغر قاری قرآن هم بود و هر شب جمعه در هیئت نزدیک خونه به قرائت
قرآن می پرداخت و قرآن رو با صوتی زیبا
می خواند، به درس و تحصیل هم علاقه داشت وجزء شاگرد زرنگهای کلاسشان بود، ولی با تمام اینها نوجوانی پر جنب و جوش بود. تا اینکه بعداز پایان دوران راهنمایی به بسیج ملحق شد و سپس به جبهه رفت و پنج سال تمام با لباس مقدس پاسداری
در جبهه ها مردانه جنگید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#شخصیت_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
#اصغر_فصیحی
اصغر از همان کودکی پسر بچه ی شاد و بازیگوشی بود و با تمام شیطنتهایش همه دوستش داشتند، برای مردم احترام قائل بود، و با همه مهربان بود، به اعتقاداتش هم علاقه شدیدی داشت، مخصوصا به نماز اهمیت می داد و احترام به پدر و مادر را بر خود واجب می دانست، اصغر قاری قرآن هم بود و هر شب جمعه در هیئت نزدیک خانه به قرائت قرآن می پرداخت و قرآن را با صوتی زیبا می خواند، به درس و تحصیل هم علاقه داشت و جزء شاگرد زرنگهای کلاسشان بود، ولی با تمام اینها نوجوانی پر جنب و جوش بود. تا اینکه بعداز پایان دوران راهنمایی به بسیج ملحق شد و سپس به جبهه رفت و پنج سال تمام با لباس مقدس پاسداری در جبهه ها مردانه جنگید ودر نهایت مزد جهادش شهادت در راه خدا بود.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398