eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
587 دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
4.5هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
برادرم در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد ولی قبل از عملیات پسر خاله پدرم که می دانست قرار است عملیات شود برای اینکه محمدرضا را از عملیات دور نگه دارد تا اتفاقی برایش نیافتد و بعد از شهادت پدرمان بماند و کمک حال مادرمان باشد به برادرم می گوید: محمد رضا به دلم افتاده است باهم به پابوس آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام برویم؛ بعد با محمدرضا راهی مشهد می شوند. پس از زیارت به اصفهان می آیند. وقتی به اصفهان رسیدند پسر خاله به محمدرضا می گوید: حالا که تا اینجا آمدی من برایت برگ مرخصی رد می کنم شما دو؛ سه روزی برو با خانوادت دیدار تازه کن؛ محمدرضا در جواب می گوید: نه احتیاجی نیست بروم. من یک تلفن می زنم و احوالشان را می پرسم. من با خانوادم کاری ندارم خدای آنها هم بزرگ است. می خواهم به جبهه برگردم. بعد باهم به جبهه می روند و آنجا روز عملیات پسر خاله به محمدرضا می گوید: من دلم راضی نیست شما به عملیات بیایی؛ محمدرضا می گوید: نترسید بادمجان بم آفت ندارد. من چیزیم نمی شود. محمدرضا در عملیات شرکت می کند و اتفاقی برایش نمی افتد اما فردای عملیات ناگهان یک ترکش به پایش می خورد و یک ترکش بزرگ هم به قلبش اصابت می کند که باعث می شود یک حفره بزرگ بر روی سینه محمدرضا باز شود که قلبش کاملا مشخص بود. بخاطر همین وقتی پیکر محمدرضا را آوردند قلبش را کامل در آوردند و شستند و بعد پنبه گذاشتند و قلبش را دوباره سر جایش گذاشتند. 🌷🌷🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
محمدعلی سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر و در منطقه عملیاتی کردستان به شهادت رسید. اما پیکرش در منطقه عملیاتی ماند. در مدتی که برادرم در جبهه بود بسیاری از همرزمانش به شهادت رسیدند و او هم اشتیاق شهادت داشت. اما نحوه شهادتش را متوجه نشدیم. بعد از عملیات بدر وقتی همرزمان محمدعلی از جبهه برمی‌گشتند، به دیدن آن‌ها می‌رفتیم و سؤال می‌کردیم پس چرا محمدعلی ما نیامده است؟ آن‌ها می‌گفتند نگران نباشید می‌آید. ولی خانواده‌ام نگران بودند و به اطرافیان می‌گفتند بیایید برویم به بیمارستان‌ها سر بزنیم شاید مجروح شده است. ولی آن‌ها می‌گفتند شما نمی‌خواهد بیایید ما خودمان می‌رویم بیمارستان‌ها را می‌گردیم اگر خبری شد به شما اطلاع می‌دهیم. مدتی گذشت و خبری از محمدعلی نمی‌شد. پدرم می‌گفت محمدعلی اگر زنده مانده بود حتماً یک خبری بعد از این همه مدت به دست ما می‌رسید یا خودش تا حالا برمی‌گشت؛ و این بی‌خبری و چشم به راهی ۱۰ سال به طول انجامید؛ و پس از سال‌ها انتظار یک روز خبر آوردند که پیکر محمدعلی در تفحص پیدا شده است. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
عملیات والفجر ۸ در تاریخ ۲۰ بهمن۶۴ شروع شد و اینجانب(محمد هاشم پور برادر شهید علی هاشم پور) بعد از چند روز که عملیات انجام شده بود جهت آوردن تجهیزات مربوط به گردان سیدالشهدا یا تعاون لشکر۱۴ به مقر لشکر در شهرک دارخوئین برگشتم(روز جمعه ۲اسفند۶۴) کارهایم را که انجام دادم ظهر شد با برادرم شهید علی ناهار را در محل استقرار گردان سیدالشهدا یا همان تعاون لشکر۱۴ با هم خوردیم و ایشان ساعت۲ بعدازظهر نوبت شیفت نگهبانی با توپ ۷۵ ضد هوایی بود که این توپ تشکیل بر ۳ نفر انجام میشد. شانه گذاری توپ، کمک پدال و شلیک کننده که مسول توپ و شلیک کننده شهید بزرگوار بودند که همان روز تعدادی از خانواده های رزمندگان آمده بودند برای دیدار و اطلاع از احوال آنها که ساعت ۱۴:۱۵ دقیقه هواپیماهای دشمن به منطقه آمده بودند و با تجمع نیروهای مردمی و نظامی مواجه می شوند و شهرک را بمباران می کنند که پدافند شماره یک دم دژبانی لشکر پدافندی بود که شهید علی هاشم پور مسئول آن بودند و در برابر حمله دشمن مقاومت کرده و یکی از هواپیماهای دشمن را سرنگون کرده و یکی دیگر را هم زده که در فاو سقوط کرد و بقیه هواپیماها همه ی بمبها را سر مردم و همان توپ خالی کرده و باعث شهادت مردم عادی و نظامی گشته؛ هر سه خدمه توپ مجروح شدند و برادرم شهید علی هاشم پور به درجه شهادت نائل گشتند. پاهای خدمه ی دوم قطع شده و خدمه ی سوم نیز مجروح گشته؛ ترکشی به ران راست شهید علی هاشم پور اصابت کرده و یکی دیگر به کلیه های ایشان و همچنین تیر کالیبر به قلب ایشان و یک ترکش به سمت چپ سر ایشان اصابت کرده و ایشان به شهادت رسیدند. برادر شهید که مسول معراج تعاون بودند بعد از ناهار به فاو برگشته بودند که به ایشان اطلاع میدهند که بمباران شده وقتی به شهرک برمیگردند و شروع به جمع آوری پیکر مطهر شهدا میکنند به برادر خود میرسند بخاطر اینکه مسولیت این کار با ایشان بوده وقتی با پیکر مطهر برادر خود برخورد میکنند عادی برخورد کرده و فرقی بین ایشان و بقیه ی شهدا نمیگذارند بعد از جمع آوری همه ی شهدا بخاطر حجم زیاد آتش دشمن دوباره به فاو برگشته تا به جمع آوری شهدا و مجروحین آن منطقه مشغول شوند بعد به ایشان اطلاع میدهند که میخواهند پیکر مطهر شهدا را با هواپیما به اصفهان انتقال دهند و از ایشان میخواهند که آنها را همراهی کنند ابتدا مقاومت کرده برای رفتن ولی بخاطر وجود پیکر مطهر برادر ایشان، ایشان را قانع میکنند که بروند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
سرانجام این سردار رشید سپاه ایران اسلامی در جریان عملیات بدر و در تاریخ بیست و دوم اسفندماه سال 1363 هجری شمسی در سن 26 سالگی، سر پرشورش را به بی‌رحمی گلوله‌های دشمن سپرد و روح ملکوتی‌اش در آسمان دجله به پرواز درآمد. او سجاده‌نشین مسلخ عشق بود و عاقبت به آرزوی دیرین خویش نائل آمد و به مقام عظمای شهادت رسید. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
راشل کوری که اصالتا یهودی و متولد ایالت واشنگتن آمریکا بود، از عنفوان جوانی علاقمند به مردم و داوطلب ارائه کمک بشردوستانه بود. اما از زمانی که سفری به فلسطین اشتغالی داشت و در پی آن از ظلم و ستمی که صهیونیست‌ها بر علیه مردم فلسطین اعمال می‌کنند آگاه شد، تصمیم می‌گیرد که در کنار فلسطینی‌ها بماند و به آنها کمک کند. اما در فرجام فعالیت‌های خود و در روزی (16 مارس 2003) که شاهد یورش صهیونیست‌ها با استفاده از بولدوزرها برای تخریب منازل مسکونی فلسطینیان در نوار غزه بود بر اثر قساوت صهیونیست‌ها جان باخت، ماجرا این‌گونه بود که راشل در تلاش برای متوقف کردن بولدزری که در حال تخریب منازل و اراضی فلسطینی‌ها بود، با در دست داشتن بلندگویی تلاش داشت مانع از اقدام شود و آن‌ها را از کار منصرف کند. اما راننده بولدوزر ارتش اسرائیل تصمیم گرفت که با وجود ایستادن راشل در مقابل وی به مسیر خود ادامه داده و وی را به زیر بولدوزر بکشد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
محمد پس از اینکه به اهواز اعزام شد به یگان دریایی رفت و در قسمت قایقرانی خدمت می کرد و به موقع عملیات رزمندگان را به آن طرف رودخانه انتقال می داد و از آن طرف هم مجروحان را می آورد. محمد حدود هفتاد روز در جبهه جنوب بود و زمانی که می خواستند با پنجاه نفر از همرزمانشان که از روستاهای همجوار بودند و حدود سیصد نفر هم از اصفهان بودند به مرخصی بیاند دشمن این نیروها را شناسایی کرده بود و در خرمشهر بر سر آنان بمب می ریزد و همه را به شهادت می رساند و آن روزها همه جا شهید آورده بودند و خانواده های بسیاری را داغدار عزیزانشان کرده بودند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یکی از همرزمان حسین آقا که یک کاسب بازاری بود بعد از شهادت حسین آقا برای ما تعریف می کرد: قبل از عملیات وقتی با حسین آقا خداحافظی کردیم مشخص بود که دیگر از عملیات زنده بر نمی گردد و با اثابت خمپاره به پهلویش به شهادت رسید و ما پیکرش را بردیم زیر یک درخت نخل گذاشتیم تا بتوانیم بعدا به عقب منتقل کنیم. دشمن حمله کرده بود و ما نمی توانستیم پیکر شهدا را با خودمان به عقب بیاوریم. و آن قسمت را دشمن تصرف کرده بود بخاطر همین حسین آقا آنجا ماند. و بچه های ما عقب نشینی کردند. و گاهی برادرای رزمنده داوطلب می شدند که بروند و پیکر شهدا را بیاورند اما چون در تیررس دشمن بودند نمی توانستند جلو بروند و شهدا را بیاورند. شهادت ۱۳۶۱/۳/۳ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌹 یادم میاد بچه که بودم رفتیم کاشان مهمونی؛ اونجا پدرم خدابیامرز گفت: من می خوام دختر خواهرمو برای محمدتقی برم صحبت کنم. محمد تقی هم یک جوان بسیار زیبا و خوش قدو بالا و خوش تیپی شده بود. و خودش هم خونه ی عمه ام رو دوست داشت و موردپسندش بود دختر عمه ام رو براش خواستگاری کنند. بعداز خواستگاری جشن عقد و عروسی رو یکی کردند و چون راه دور بود و قدیم بسختی می شد رفت و آمد کرد ما عروس و با خودمون به اصفهان آوردیم. و تو خونه ی پدرمون رفتند و تو یکی از اتاقا زندگی جدیدشون رو شروع کردند. بعد از مدت کوتاهی عمه ام جهیزیه دخترشو فرستاد.‌ یادمه قدیم به وسائل جهیزیه عروس رومان قرمز می زدند وقتی عمه ام جهیزیه رو فرستاد به جهیزیه زن داداشم رومان قرمز زده بودند. و این رومانای قرمز خیلی جالب بودند و ما وقتی می خواستیم بریم کاشان اول با یک ماشین باید می رفتیم قم یک زیارتی می کردیم و بعد اگر ماشین گیرمون میومد باهاش به کاشان می رفتیم چون ماشین نبود که از اصفهان مستقیم به کاشان بریم. برا همین مراسم عقدو عروسی محمدتقی یکی شد. 🌹 محمدتقی یکی از نیروهای پای کار اسلام بود و واقعا در راه خدا هیچ وقت کوتاهی نکرد. ایشون در سپاه قائم مقام ستاد تبلیغات لشکر بود و قرار بود استاندار هم بشه و یک روز که برای یک سمیناری از طرف سپاه با حاج آقا نباتی و دو نفر دیگه به اهواز رفتند. ساعت یک بعداز نصف شب تو راه که می رفتند باید از جاده ی امیدیه رد می شدند. وقتی که میرند می بینند جاده رو سیل برده و یک پلی اونجا بوده از بین رفته است. اونجا خاک هم ریخته بودند اما اون خاک روهم سیلاب شسته بود و با خودش برده بود. و اینا اونجا یباره با ماشین میرند روی بلندی و می بینند که دارند بین زمین و هوا معلق می زنند. و به پائین دره می افتند. و بعدا حاج آقا نباتی که عمرش به دنیا بود اومد و صحنه تصادف و برامون تعریف کرد. می گفت: وقتی ماشین واژگون شد و پرت شدیم بسمت پائین دره محمدتقی و راننده ماشین ضربه مغزی شدند و بیهوش شدند و بخاطر اینکه اونجا سیلاب بود و فشار سیلاب باعث میشه پیکر بی جان این دو بررگوار از ماشین خارج بشه و محمدتقی و راننده ماشین و آب با خودش برد. ما هم که زنده موندیم به خاطر اینکه به تایر ماشین چسبیده بودیم و تو اون تاریکی شب پناهمون فقط خدا و اهل بیت علیهم السلام بود و هیچ کس از حال ما خبر نداشت جزء خدا و مدام صدای حضرت زهرا علیها السلام می زدیم و یا زهرا یا زهرا می گفتیم. از طرف سپاه هم رفتع بودند از اون صحنه فیلمبرداری کرده بودند. وقتی فیلم و آوردند به ما نشون دادند دیدیم بچه ها سپاه لب جاده ایستادند و از پائین دره فیلم گرفتند ماشین محمدتقی از دور مثه یک قوطی کبریت پیدا بود تا این حد ارتفاع داشت و خدا میدونه اونشب چقدر به اینا سخت گذشته بود. و این اتفاق باعث شد تا برادرم در راه خدمت به اسلام به شهادت برسه. 🌷🌷🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
برادرم در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد ولی قبل از عملیات پسر خاله پدرم که می دانست قرار است عملیات شود برای اینکه محمدرضا را از عملیات دور نگه دارد تا اتفاقی برایش نیافتد و بعد از شهادت پدرمان بماند و کمک حال مادرمان باشد به برادرم می گوید: محمد رضا به دلم افتاده است باهم به پابوس آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام برویم؛ بعد با محمدرضا راهی مشهد می شوند. پس از زیارت به اصفهان می آیند. وقتی به اصفهان رسیدند پسر خاله به محمدرضا می گوید: حالا که تا اینجا آمدی من برایت برگ مرخصی رد می کنم شما دو؛ سه روزی برو با خانوادت دیدار تازه کن؛ محمدرضا در جواب می گوید: نه احتیاجی نیست بروم. من یک تلفن می زنم و احوالشان را می پرسم. من با خانوادم کاری ندارم خدای آنها هم بزرگ است. می خواهم به جبهه برگردم. بعد باهم به جبهه می روند و آنجا روز عملیات پسر خاله به محمدرضا می گوید: من دلم راضی نیست شما به عملیات بیایی؛ محمدرضا می گوید: نترسید بادمجان بم آفت ندارد. من چیزیم نمی شود. محمدرضا در عملیات شرکت می کند و اتفاقی برایش نمی افتد اما فردای عملیات ناگهان یک ترکش به پایش می خورد و یک ترکش بزرگ هم به قلبش اصابت می کند که باعث می شود یک حفره بزرگ بر روی سینه محمدرضا باز شود که قلبش کاملا مشخص بود. بخاطر همین وقتی پیکر محمدرضا را آوردند قلبش را کامل در آوردند و شستند و بعد پنبه گذاشتند و قلبش را دوباره سر جایش گذاشتند. 🌷🌷🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
از شرق شهر اصفهان سال ۱۳۴۷ تا منطقه عملیاتے ام الرصاص عملیات ڪربلای۴ و دیماه سال ۱۳۶۵ تنها یڪ قدم فاصلہ بـود. یڪ قدم ڪه با اخلاص برداشته شـد ، قدمے ڪه جای پای کسانے گذاشتہ شد ڪه همدوش آنها از مبـارزات میلیونی علیہ حڪومت ستمشاهےحرڪت را آغاز ڪرده بـودنـد .حسنـعلی در سال ۱۳۴۷ در روستای دستـجـرد متولـد شد و در دامان پدر و مادری مذهبی و پیرو ولایت فقیہ پرورش یافت . جوانی خوش اخلاق و پرتلاش مشغول درس خواندن و ڪار بود ڪه در سال ۱۳۶۳ تصمیم بہ تشڪیل خانواده گرفت و مشغول به ڪار آزاد شد . آن دوران روزهای آتـش و خـون ، روزهای فریاد ملتی غیور بـود . حسنـعلی نیز تصمیم رفتن به جبهه را گرفت و در همان سال اعزام به جبهه شد و از میهن خویش دفاع ڪرد . تا اینڪه در بهار سال۶۵ بہ لطف و عنایت پروردگـار صاحب فرزند پسری شد. شوخ طبع و خوش خلق بود . بسیار مهربان و دل رحم بود . نمازهایش را اول وقت می خواند . همیشه با وضو بود . به حلال و حرام اهمیت می داد . دلاور وشجاع و نترس بود . بسیار به والدین احترام می گذاشت . و همیشه دست بخیر و کمک حال اطرافیان بود . اهل صله رحم و مهمان دوست بود . اما پس از دوسال خدمت به میهن و رفتن به جبهه در تاریخ ۴دی ماه سال۱۳۶۵ بر اثر اصابت ترڪش به بدن دعوت حق را لبیڪ گفت و شربت شیرین شهادت را نوشید . کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
محمدرضا یک هفته قبل از اینکه به شهادت برسد به جبهه شرهانی اعزام شد. آن سالها امکانات مخابراتی به این صورت امروزی نبود و هر کس راه دور می رفت خیلی سخت می شد از حال و روزش خبردار شد. ماهم قبل از شهادتش از وقتی رفته بود جبهه از احوال ایشان بی خبر بودیم. محمدرضا بعنوان تک تیرانداز به منطقه عملیاتی شرهانی و فکه رفته بود و در آنجا دشمن پاتک سختی انجام می دهد و منطقه را زیر آتش خود قرار می دهد. و محمدرضا آنجا ترکش می خورد و مجروح می شود. یکی از همرزمانش تعریف می کرد: محمدرضا تا پای آمبولانس آمد به او گفتم: تو هم مجروح شدی بیا به عقب برگردیم تا زخمت را پانسمان کنند. گفت: نه من حالم خوب است چیز مهمی نیست شما بروید. بعد از اینکه ما آمدیم خط دست دشمن می افتد. محمدرضا سه ماه مفقودالاثر شد و همه ی ما فکر می کردیم که ایشان زنده است و اسیر شده است. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
نحوه شهادت برادرم حسن را ما از همرزمش اینطور شنیدیم که در منطقه عملیاتی دهلاویه که گروه شهید چمران آنجا مستقر بودند عراقی ها که با تجهیزات کامل بودند از آن سمت پیشروی می کردند و آن منطقه را زیر آتش سنگین قرار می دهند و از این طرف هم بچه های رزمنده با کمترین سلاح و تدارکات جلوی دشمن مقاومت می کردند و بنی صدر هیچ‌ تلاشی‌ در تقویت‌ و انسجام‌ نیروهای‌ مسلح‌ نمی کرد و ما بخاطر نداشتن مهمات تعدادی از برادران رزمنده یا مجروح شدند و یا به شهادت رسیدند و حسن نیز اول مجروح شد و یکی از برادران رزمنده او را بلند کرد و‌روی شانه اش گذاشت که به پشت جبهه ببرد اما با اصرار خودش که می گفت: من می دانم کار من اینجا تمام است مرا بگذارید و‌ بروید به داد دیگر مجروحینی که منتظر کمک هستند برسید. آن برادر هم مجبور شد حسن را ببرد و کنار یک تخته سنگ بگذارد که بعد برگردد و حسن را با خود به عقبه ی جنگ ببرد اما همان طور که حسن خودش گویی خبر از شهادتش داشت تقدیر الهی نیز بر شهادتش مهر تایید زده بود و به آرزویش که همانا شهادت بود دست یافت و همان لحظه یک خمپاره ای آمد و سرش را از بدن جدا کرد و خون سرخش زمین تشنه دهلاویه را سیراب کرد و تقریبا پنج روز بعد هم شهید چمران که در سنگری بود و داشت با دوربینی تحرکات دشمن را رصد می کرد و نگاه می کرد که ببیند نیروهای رزمنده کجا هستند به شهادت رسید. و حالا از برادرتان یک رادیو که در سنگرش بود به یادگار مانده است و آوردم تا به شما تحویل بدهم. برادرم حسن یک ساک لباس هم داشت که آنرا به یکی از فامیلها تحویل داده بودند که بعدا بدست ما رسید. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398