#آرزوی_شهادت
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدعلی_هاشمپور
برادرم وقتی به مرخصی میآمد دو یا سه روز بیشتر نمیماند. خیلی زود به جبهه برمیگشت. از آن زمان، محمدعلی وقتی به جبهه رفت یک پای ثابت بچههای جبهه شده بود. هر ۴۵ روز مرخصی داشت و تا جایی که به یاد دارم پنج یا شش بار اعزامی که داشت، به همین منوال سپری کرد. میدیدیم که با چه علاقهای و با چه عشقی به جبهه میرود. برای همین یقین دارم تنها آرزویش در آن سن کم فقط شهادت بود. او به جز شهادت که بالاترین مزد جهاد در راه خداست به چیز دیگری فکر نمیکرد و خداوند چه خوب آرزویش را برآورده ساخت.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#نحوه_شهادت
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدعلی_هاشمپور
محمدعلی سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر و در منطقه عملیاتی کردستان به شهادت رسید. اما پیکرش در منطقه عملیاتی ماند. در مدتی که برادرم در جبهه بود بسیاری از همرزمانش به شهادت رسیدند و او هم اشتیاق شهادت داشت. اما نحوه شهادتش را متوجه نشدیم. بعد از عملیات بدر وقتی همرزمان محمدعلی از جبهه برمیگشتند، به دیدن آنها میرفتیم و سؤال میکردیم پس چرا محمدعلی ما نیامده است؟ آنها میگفتند نگران نباشید میآید. ولی خانوادهام نگران بودند و به اطرافیان میگفتند بیایید برویم به بیمارستانها سر بزنیم شاید مجروح شده است. ولی آنها میگفتند شما نمیخواهد بیایید ما خودمان میرویم بیمارستانها را میگردیم اگر خبری شد به شما اطلاع میدهیم. مدتی گذشت و خبری از محمدعلی نمیشد. پدرم میگفت محمدعلی اگر زنده مانده بود حتماً یک خبری بعد از این همه مدت به دست ما میرسید یا خودش تا حالا برمیگشت؛ و این بیخبری و چشم به راهی ۱۰ سال به طول انجامید؛ و پس از سالها انتظار یک روز خبر آوردند که پیکر محمدعلی در تفحص پیدا شده است.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#مفقودالاثر
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدعلی_هاشمپور
ما مدتها منتظر محمدعلی بودیم. تصورمان این بود که محمدعلی به اسارت درآمده است برای همین به انتظارش ماندیم تا برگردد. ۱۰ سال از آن زمان گذشته بود که به ما خبر دادند بقایای پیکرش در تفحص پیدا شده است. پارههای استخوان همراه پلاکش به وطن بازگشت.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#بازگشت_پیکر
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدعلی_هاشمپور
بعداز ۱۰ سال مفقودیت یک روز از طرف بنیاد به ما خبر دادند پیکر محمدعلی پیدا شده و قرار است تشیع او برگزار شود. در آن ۱۰ سال به یاد ندارم یکبار پدرو مادرم به معراج شهدا یا سردخانهها رفته باشند و پیگیر پیکر برادرم باشند. چون اصلاً باورمان نمیشد او شهید شده باشد. محمدعلی در جبهه بیسیمچی بود و همیشه در عملیات پشت سر فرماندههان جنگ بود. هیچ زمان کسی از نحوه شهادتش حرفی نزد. فقط شهید اصغر فصیحی قبل از شهادتش گاهی میگفت محمدعلی شهید شده است. با این حال اگر اهالی، پدرم را جایی میدیدند میگفتند پدر شهید آمد. سال ۱۳۶۳ برادرم با شهید مهدی فصیحی در عملیات بدر بودند و با هم شهید شدند. منتهی سه روز بعد پیکر پاک شهید مهدی فصیحی را آوردند، اما پیکر برادرم ۱۰ سال بعد بازگشت.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#وصیتنامه
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدعلی_هاشمپور
بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (سوره نساء آیه ۵۹)
ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول و فرمانداران خدا و رسول خدا را اطاعت کنید.
بارخدایا در این لحظات است من به فکر افتاده ام که چگونه و با چه رویی به پیشگاه تو بیایم. ای خدا در این لحظات آخر عمرم که چند نفسی باقی نمانده از تو می خواهم که مرا به پیش سالار شهیدان حسین ابن علی ببرید.
ضمن سلام بر امام زمان "عجل الله تعالی فرجه شریف" پرچمدار اسلام؛ در هم کوبنده کاخ ستمگران و با سلام بر امام امت خمینی کبیر و با سلام بر شما خانواده های محترم شهدا و سلام بر شهیدان کربلای حسینی تا کربلای خمینی که شب و روز مانند گلها پرپر شده و بر روی خاک این زمینها می افتند و مانند حسین "علیه السلام" یکی سر در بدن ندارد و دیگر دست او همانند ابوالفضل "علیه السلام" از تنش جدا می شود.
سخن از حسین ابن علی پیش آمد، حسینی که در زندگی خود از تمام هستی خود گذشت و تمام فرزند؛ زن و جان خود را فدا نمود.
هم اکنون وقت یاری کردن حسین به پیش آمده؛ حسین زمان بر گودی قتلگاه جماران صدای حق طلبانه سر می دهد و ما می رویم؛ می رویم تا نشان دهیم واقعاً جزء اصحاب حسین می باشیم.
باز فرصتی یافتم تا اینکه چند کلمه با شما پدر و مادر عزیزم و شما مردم غیور و شهید پرور صحبت کنم.
ای پدر و مادر عزیزم آفرین بر شما که چنین فرزندی را در یک دامان پاک بزرگ کردید و تحویل جامعه خود دادید.
مواظب باشید که خون شهید خود و ارج این فرزند خود را از بین نبرید.
اگر راستی انسان در رختخواب ذلت بمیرد بهتر است یا با افتخار؟!
حضرت علی "علیه السلام" می فرماید: هزار ضربه شمشیر که در راه خدا بخورم برایم آسانتر و پذیراتر از مردن در بستر است.
ای پدر و مادرم مبادا ناراحت شوی که چرا فرزندتان شهید شده به جای گریه شاد باشید و دعا به امام کنید.
ای خواهران و برادرانم با رسیدن جنازه برادر خودتان مبادا رنگ از رخ ببازید به جای گریه رسالت برادرتان که تا آخرین نفس لحظه ها در جبهه ایستاد، ایستادگی کنید. در هر موقع و مکانی که می توانید کمک کنید.
برادرانم از شما می خواهم که درس خود را فراموش نکنید و بروید سرکلاس درس، حتی شما بزرگسالان که به فرمان امام تشکیل شده بروید و بر سر کلاسها حاضر شوید.
و شما ای مردم تا می توانید از این انقلاب که با خون هزاران شهید به دست ما افتاده مواظبت و نگهداری کنید و نگذارید خدای نکرده کسی به امام و انقلاب صدمه ای وارد کند.
ای مردم بکوشید تا جامه ذلت نپوشید.
مبادا پیشتوانه خود را از روحانیت مبارز کم کنید. زیرا ماهر چه داریم از این روحانیت می باشد.
مبادا از فرستادن بچه های خود به جبهه جلوگیری کنید.
ای کسانی که فریاد می زدید و می گفتید ای کاش در زمان امام حسین بودیم؛ زمان امان حسین آمده ؛ حسین کمک می خواهد . آخر یک جان دارید در هر لحظه ای که شد از شما می گیرند. چه بهتر که با عزت بدهید.
ای مردم شهید پرور مراسم های دعا را هر چه با شکوهتر انجام دهید. خصوصا عزاداریهای امام حسین "علیه السلام" را به فرزندانتان یاد دهید.
و هر چه می توانید مطالعه کنید. خصوصا کتابهای شهید مطهری و شهید دستغیب و به حوزه های علمیه بیشتر رو بیاورید.
و از کمک کردن به جبهه و جنگ و دولت خود داری نکنید.
و شما از پدر و مادرم تقاضا دارم بعد از شهادت من زیاد تشریفات نگیرید و شب جمعه برسر خاک من بیائید.
و از شما می خواهم که مرا در بهشت محمد "صلی الله علیه و آله و سلم" به خاک بسپارید.
(محمدعلی هاشمپور)
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#وصیتنامه
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدعلی_هاشمپور
بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (سوره نساء آیه ۵۹)
ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول و فرمانداران خدا و رسول خدا را اطاعت کنید.
بارخدایا در این لحظات است من به فکر افتاده ام که چگونه و با چه رویی به پیشگاه تو بیایم. ای خدا در این لحظات آخر عمرم که چند نفسی باقی نمانده از تو می خواهم که مرا به پیش سالار شهیدان حسین ابن علی ببرید.
ضمن سلام بر امام زمان "عجل الله تعالی فرجه شریف" پرچمدار اسلام؛ در هم کوبنده کاخ ستمگران و با سلام بر امام امت خمینی کبیر و با سلام بر شما خانواده های محترم شهدا و سلام بر شهیدان کربلای حسینی تا کربلای خمینی که شب و روز مانند گلها پرپر شده و بر روی خاک این زمینها می افتند و مانند حسین "علیه السلام" یکی سر در بدن ندارد و دیگر دست او همانند ابوالفضل "علیه السلام" از تنش جدا می شود.
سخن از حسین ابن علی پیش آمد، حسینی که در زندگی خود از تمام هستی خود گذشت و تمام فرزند؛ زن و جان خود را فدا نمود.
هم اکنون وقت یاری کردن حسین به پیش آمده؛ حسین زمان بر گودی قتلگاه جماران صدای حق طلبانه سر می دهد و ما می رویم؛ می رویم تا نشان دهیم واقعاً جزء اصحاب حسین می باشیم.
باز فرصتی یافتم تا اینکه چند کلمه با شما پدر و مادر عزیزم و شما مردم غیور و شهید پرور صحبت کنم.
ای پدر و مادر عزیزم آفرین بر شما که چنین فرزندی را در یک دامان پاک بزرگ کردید و تحویل جامعه خود دادید.
مواظب باشید که خون شهید خود و ارج این فرزند خود را از بین نبرید.
اگر راستی انسان در رختخواب ذلت بمیرد بهتر است یا با افتخار؟!
حضرت علی "علیه السلام" می فرماید: هزار ضربه شمشیر که در راه خدا بخورم برایم آسانتر و پذیراتر از مردن در بستر است.
ای پدر و مادرم مبادا ناراحت شوی که چرا فرزندتان شهید شده به جای گریه شاد باشید و دعا به امام کنید.
ای خواهران و برادرانم با رسیدن جنازه برادر خودتان مبادا رنگ از رخ ببازید به جای گریه رسالت برادرتان که تا آخرین نفس لحظه ها در جبهه ایستاد، ایستادگی کنید. در هر موقع و مکانی که می توانید کمک کنید.
برادرانم از شما می خواهم که درس خود را فراموش نکنید و بروید سرکلاس درس، حتی شما بزرگسالان که به فرمان امام تشکیل شده بروید و بر سر کلاسها حاضر شوید.
و شما ای مردم تا می توانید از این انقلاب که با خون هزاران شهید به دست ما افتاده مواظبت و نگهداری کنید و نگذارید خدای نکرده کسی به امام و انقلاب صدمه ای وارد کند.
ای مردم بکوشید تا جامه ذلت نپوشید.
مبادا پیشتوانه خود را از روحانیت مبارز کم کنید. زیرا ماهر چه داریم از این روحانیت می باشد.
مبادا از فرستادن بچه های خود به جبهه جلوگیری کنید.
ای کسانی که فریاد می زدید و می گفتید ای کاش در زمان امام حسین بودیم؛ زمان امان حسین آمده ؛ حسین کمک می خواهد . آخر یک جان دارید در هر لحظه ای که شد از شما می گیرند. چه بهتر که با عزت بدهید.
ای مردم شهید پرور مراسم های دعا را هر چه با شکوهتر انجام دهید. خصوصا عزاداریهای امام حسین "علیه السلام" را به فرزندانتان یاد دهید.
و هر چه می توانید مطالعه کنید. خصوصا کتابهای شهید مطهری و شهید دستغیب و به حوزه های علمیه بیشتر رو بیاورید.
و از کمک کردن به جبهه و جنگ و دولت خود داری نکنید.
و شما از پدر و مادرم تقاضا دارم بعد از شهادت من زیاد تشریفات نگیرید و شب جمعه برسر خاک من بیائید.
و از شما می خواهم که مرا در بهشت محمد "صلی الله علیه و آله و سلم" به خاک بسپارید.
(محمدعلی هاشمپور)
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خبر_اسارت_حسن
#راوی_جانباز_گرامی
#محمدعلی_هاشمپور
وقتی عملیات خیبر صورت گرفت و جزیره ها تثبیت شدند نیروهای جایگزین آمدند و چون ما چند روز در عملیات حضور داشتیم خسته و کم توان شده بودیم، ما را به عقب فرستادند. ما با بچه ها به مقر تیپ قمر بنی هاشم "علیه السلام" در شهرک انرژی اتمی اهواز آمدیم که بین دارخوئین و آبادان بود. آنجا با عبدالمجید حیدری و پسر عمویم همدیگر را پیدا کردیم. سوال کردند چه خبر؟ ما هم از اوضاع و احوال بچه ها در خط مقدم جنگ برایشان بازگو کردیم. کی شهید شد؛ کی اسیر شد؛ کی مجروح شد. بعد ما را مرخص کردند و یک ماشین آمد نیروهای تازه نفس را پیاده کرد و ما سوار شدیم و به طرف اصفهان حرکت کردیم. در اصفهان ما در پادگان غدیر پیاده شدیم و با بچه ها به خود شهر اصفهان آمدیم. برادر رزمنده عباس احمدی که همراه ما بود گفت: من که دارم می روم به سمت روستای برکان و پیله وران و رزمنده حسین حیدری که برادرش حسن در جبهه اسیر شده بود خواهرش در اصفهان زندگی می کرد. ما باهم به منزل خواهر حسین رفتیم. سوار مینی بوس بودیم و داشتیم به فلکه احمدآباد می رفتیم از توی مینی بوس تو پیاده رو پدر حسین حیدری را دیدیم. به حسین گفتم: حسین پدرت دارد می رود. بعد شیشه را کنار کشیدیم و دوتایی شروع کردیم صدای پدر حسین بزنیم( میرزا عباس؛ میرزاعباس) میرزا عباس متوجه ما شد و با دست اشاره کرد شما بروید من می روم کارم را انجام می دهم و برمی گردم. در مسیر راه به حسین می گفتم حالا رفتیم منزل خواهرت چطور می خواهی خبر اسیر شدن برادرت حسن را به خانواده ات اطلاع بدهی. در همین افکار بودیم که کم کم به جلوی درب منزل خواهر حسین رسیدیم. زنگ زدیم آمدند درب را باز کردند و کلی از دیدار همدیگر خوشحال شدیم و بعد از سلام و احوالپرسی سوال کردند پس حسن کجاست؟ گفتیم: نگران نباشید حسن در گردان دیگر است حالا حسن هم می آید. آن زمان اخبارهای ضد و نقیض به گوش مردم می رسید که فلانی شهید شده؛ فلانی توی آب افتاده و دنبال آب رفته ؛ فلانی اسیر شد و اثری از او نیست. خانواده حسین هم یک اخباری درباره اسارت حسن به گوششان رسیده بود. از ما سوال کردند که شنیدیم حسن اسیر شده است؟! ما جوابی ندادیم. گفتند: شهید شده؟ گفتیم: نه شهید نشده است. گفتند: پس اگر شهید نشده است حتما اسیر شده است؟! بگوئید چه بر سر حسن آمده است؟ نتوانستیم بگوئیم که اسیر شده است فقط می گفتیم: نگران نباشید ان شاء الله می آید. میرزا عباس پدر حسن و حسین حیدری دستجرد زندگی می کردند ولی چون خبردار شده بودند که عملیات شده است آمده بود به شهر اصفهان تا از بچه هایش خبر بگیرد، ببیند کجا هستند و احوالشان چطور است. مادر حسین هم آن روز اصفهان منزل دخترش بود. خیلی پیگیر احوال حسن شدند. و ما هر چه کردیم که حرفی نزنیم ولی نشد و آخر سر مجبور شدیم بگوئیم که بله خبر درست است و حسن مجروح شد نتوانست به عقب بیاید و اسیر شد. بعد خانواده حیدری شروع کردند در فراق فرزندشان حسن گریه کنند و یک روز سختی را ما گذراندیم. بعد از چند ماه بچه ها صدای حسن را از توی رادیو شنیده بودند که خودش را معرفی کرده بود و گفته بود اعزامی از شهر اصفهان است. آنجا دیگر همه مطمعن شدند که حسن اسیر شده است و زنده است. بعد از آن گاهی نامه ای از طریق هلال احمر برای خانواده اش می فرستاد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#نذر_امام_رضا علیه السلام
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدعلی_هاشمپور
این روستا مردم مذهبی و انقلابی دارد. به همین خاطر بسیاری از جوانهای این روستا در دوران دفاع مقدس به جبهه میرفتند. پدر و مادرمان هر دو اهل این روستا و یک محله بودند. همین همسایگی هم باعث وصلتشان شد. ابتدا خدواند به آنها سه فرزند عطا کرد. از آنجا که دوران طاغوت هیچگونه امکانات درمانی در روستاها وجود نداشت، هر سه فوت شدند. سال ۱۳۴۸ محمدعلی متولد شد. هنگام تولد محمدعلی، پدر و مادرم او را نذر امام رضا (علیه السلام) کردند. آن زمان بسیاری از نوزادان به خاطر بیماریهایی که الان به راحتی درمان میشوند، فوت میشدند و این طور نبود که بشود طفل را به راحتی به مرکز درمانی رساند. بعد از آن خداوند دو پسر و سه خواهر دیگر عطا کرد که محمد علی به شهادت رسید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#ازدواج_پدرومادر
#راوی_خواهرمعزز
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدعلی_هاشمپور
پدر و مادرمان باهم فامیل نبودند. هم محله ای و همسایه بودند و همدیگر را می شناختند. بخاطر همین پدرم همراه با خانواده اش یک شب به خواستگاری مادرم رفتند و تقدیرو قسمت بود که باهم ازدواج کنند و زندگی مشترک خود را آغاز نمایند. زندگی که کسی نمی دانست قرار است در دامان این تازه عروس و داماد شهیدی بوجود آید که ذخیره ی اسلام و انقلاب باشد و او را برای اهداف اسلام تربیت نمایند.
#تولد_فرزندان
پس از ازدواج پدرو مادرم خداوند سه فرزند به آنان عطا فرمود که هر سه عمر کوتاهی داشتند و به رحمت خدا رفتند. برادر شهیدم محمدعلی فرزند چهارم خانواده ی ما بود و چون پدر و مادرم داغ سه فرزند را دیده بودند وقتی محمد علی در سن یک یا دو سالگی بوده که به بیماری سرخک مبتلا می شود و از تب زیاد بحال مرگ می افتد از ترس اینکه چهارمین فرزندشان هم از دست نرود و برایشان بماند اورا نذر امام حسین علیه السلام نمودند. زمانیکه محمدعلی به این بیماری مبتلا می شود پدر و مادرم همراه با محمدعلی مشهد بودند و باهمان حال زار اورا به روستا بر می گردانند و اورا پیش دکتر می برند و پس از یک دوره دوا و درمان حالش بهتر می شود. بعداز آن سه فرزندی که از دنیا رفتند خدا چهار دختر و سه پسر به پدرو مادرم عطا نمود و با شهادت محمدعلی شش فرزند در قید حیات هستند.
🍃🌺🌼🍃
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#وصیتنامه
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدعلی_هاشمپور
بسم الله الرحمن الرحیم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (سوره نساء آیه ۵۹)
ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول و فرمانداران خدا و رسول خدا را اطاعت کنید.
بارخدایا در این لحظات است من به فکر افتاده ام که چگونه و با چه رویی به پیشگاه تو بیایم. ای خدا در این لحظات آخر عمرم که چند نفسی باقی نمانده از تو می خواهم که مرا به پیش سالار شهیدان حسین ابن علی ببرید.
ضمن سلام بر امام زمان "عجل الله تعالی فرجه شریف" پرچمدار اسلام؛ در هم کوبنده کاخ ستمگران و با سلام بر امام امت خمینی کبیر و با سلام بر شما خانواده های محترم شهدا و سلام بر شهیدان کربلای حسینی تا کربلای خمینی که شب و روز مانند گلها پرپر شده و بر روی خاک این زمینها می افتند و مانند حسین "علیه السلام" یکی سر در بدن ندارد و دیگر دست او همانند ابوالفضل "علیه السلام" از تنش جدا می شود.
سخن از حسین ابن علی پیش آمد، حسینی که در زندگی خود از تمام هستی خود گذشت و تمام فرزند؛ زن و جان خود را فدا نمود.
هم اکنون وقت یاری کردن حسین به پیش آمده؛ حسین زمان بر گودی قتلگاه جماران صدای حق طلبانه سر می دهد و ما می رویم؛ می رویم تا نشان دهیم واقعاً جزء اصحاب حسین می باشیم.
باز فرصتی یافتم تا اینکه چند کلمه با شما پدر و مادر عزیزم و شما مردم غیور و شهید پرور صحبت کنم.
ای پدر و مادر عزیزم آفرین بر شما که چنین فرزندی را در یک دامان پاک بزرگ کردید و تحویل جامعه خود دادید.
مواظب باشید که خون شهید خود و ارج این فرزند خود را از بین نبرید.
اگر راستی انسان در رختخواب ذلت بمیرد بهتر است یا با افتخار؟!
حضرت علی "علیه السلام" می فرماید: هزار ضربه شمشیر که در راه خدا بخورم برایم آسانتر و پذیراتر از مردن در بستر است.
ای پدر و مادرم مبادا ناراحت شوی که چرا فرزندتان شهید شده به جای گریه شاد باشید و دعا به امام کنید.
ای خواهران و برادرانم با رسیدن جنازه برادر خودتان مبادا رنگ از رخ ببازید به جای گریه رسالت برادرتان که تا آخرین نفس لحظه ها در جبهه ایستاد، ایستادگی کنید. در هر موقع و مکانی که می توانید کمک کنید.
برادرانم از شما می خواهم که درس خود را فراموش نکنید و بروید سرکلاس درس، حتی شما بزرگسالان که به فرمان امام تشکیل شده بروید و بر سر کلاسها حاضر شوید.
و شما ای مردم تا می توانید از این انقلاب که با خون هزاران شهید به دست ما افتاده مواظبت و نگهداری کنید و نگذارید خدای نکرده کسی به امام و انقلاب صدمه ای وارد کند.
ای مردم بکوشید تا جامه ذلت نپوشید.
مبادا پیشتوانه خود را از روحانیت مبارز کم کنید. زیرا ماهر چه داریم از این روحانیت می باشد.
مبادا از فرستادن بچه های خود به جبهه جلوگیری کنید.
ای کسانی که فریاد می زدید و می گفتید ای کاش در زمان امام حسین بودیم؛ زمان امان حسین آمده ؛ حسین کمک می خواهد . آخر یک جان دارید در هر لحظه ای که شد از شما می گیرند. چه بهتر که با عزت بدهید.
ای مردم شهید پرور مراسم های دعا را هر چه با شکوهتر انجام دهید. خصوصا عزاداریهای امام حسین "علیه السلام" را به فرزندانتان یاد دهید.
و هر چه می توانید مطالعه کنید. خصوصا کتابهای شهید مطهری و شهید دستغیب و به حوزه های علمیه بیشتر رو بیاورید.
و از کمک کردن به جبهه و جنگ و دولت خود داری نکنید.
و شما از پدر و مادرم تقاضا دارم بعد از شهادت من زیاد تشریفات نگیرید و شب جمعه برسر خاک من بیائید.
و از شما می خواهم که مرا در بهشت محمد "صلی الله علیه و آله و سلم" به خاک بسپارید.
(محمدعلی هاشمپور)
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#نحوه_شهادت
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمدعلی_هاشمپور
محمدعلی سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر و در منطقه عملیاتی کردستان به شهادت رسید. اما پیکرش در منطقه عملیاتی ماند. در مدتی که برادرم در جبهه بود بسیاری از همرزمانش به شهادت رسیدند و او هم اشتیاق شهادت داشت. اما نحوه شهادتش را متوجه نشدیم. بعد از عملیات بدر وقتی همرزمان محمدعلی از جبهه برمیگشتند، به دیدن آنها میرفتیم و سؤال میکردیم پس چرا محمدعلی ما نیامده است؟ آنها میگفتند نگران نباشید میآید. ولی خانوادهام نگران بودند و به اطرافیان میگفتند بیایید برویم به بیمارستانها سر بزنیم شاید مجروح شده است. ولی آنها میگفتند شما نمیخواهد بیایید ما خودمان میرویم بیمارستانها را میگردیم اگر خبری شد به شما اطلاع میدهیم. مدتی گذشت و خبری از محمدعلی نمیشد. پدرم میگفت محمدعلی اگر زنده مانده بود حتماً یک خبری بعد از این همه مدت به دست ما میرسید یا خودش تا حالا برمیگشت؛ و این بیخبری و چشم به راهی ۱۰ سال به طول انجامید؛ و پس از سالها انتظار یک روز خبر آوردند که پیکر محمدعلی در تفحص پیدا شده است.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خبر_اسارت_حسن
#راوی_جانباز_گرامی
#محمدعلی_هاشمپور
وقتی عملیات خیبر صورت گرفت و جزیره ها تثبیت شدند نیروهای جایگزین آمدند و چون ما چند روز در عملیات حضور داشتیم خسته و کم توان شده بودیم، ما را به عقب فرستادند. ما با بچه ها به مقر تیپ قمر بنی هاشم "علیه السلام" در شهرک انرژی اتمی اهواز آمدیم که بین دارخوئین و آبادان بود. آنجا با عبدالمجید حیدری و پسر عمویم همدیگر را پیدا کردیم. سوال کردند چه خبر؟ ما هم از اوضاع و احوال بچه ها در خط مقدم جنگ برایشان بازگو کردیم. کی شهید شد؛ کی اسیر شد؛ کی مجروح شد. بعد ما را مرخص کردند و یک ماشین آمد نیروهای تازه نفس را پیاده کرد و ما سوار شدیم و به طرف اصفهان حرکت کردیم. در اصفهان ما در پادگان غدیر پیاده شدیم و با بچه ها به خود شهر اصفهان آمدیم. برادر رزمنده عباس احمدی که همراه ما بود گفت: من که دارم می روم به سمت روستای برکان و پیله وران و رزمنده حسین حیدری که برادرش حسن در جبهه اسیر شده بود خواهرش در اصفهان زندگی می کرد. ما باهم به منزل خواهر حسین رفتیم. سوار مینی بوس بودیم و داشتیم به فلکه احمدآباد می رفتیم از توی مینی بوس تو پیاده رو پدر حسین حیدری را دیدیم. به حسین گفتم: حسین پدرت دارد می رود. بعد شیشه را کنار کشیدیم و دوتایی شروع کردیم صدای پدر حسین بزنیم( میرزا عباس؛ میرزاعباس) میرزا عباس متوجه ما شد و با دست اشاره کرد شما بروید من می روم کارم را انجام می دهم و برمی گردم. در مسیر راه به حسین می گفتم حالا رفتیم منزل خواهرت چطور می خواهی خبر اسیر شدن برادرت حسن را به خانواده ات اطلاع بدهی. در همین افکار بودیم که کم کم به جلوی درب منزل خواهر حسین رسیدیم. زنگ زدیم آمدند درب را باز کردند و کلی از دیدار همدیگر خوشحال شدیم و بعد از سلام و احوالپرسی سوال کردند پس حسن کجاست؟ گفتیم: نگران نباشید حسن در گردان دیگر است حالا حسن هم می آید. آن زمان اخبارهای ضد و نقیض به گوش مردم می رسید که فلانی شهید شده؛ فلانی توی آب افتاده و دنبال آب رفته ؛ فلانی اسیر شد و اثری از او نیست. خانواده حسین هم یک اخباری درباره اسارت حسن به گوششان رسیده بود. از ما سوال کردند که شنیدیم حسن اسیر شده است؟! ما جوابی ندادیم. گفتند: شهید شده؟ گفتیم: نه شهید نشده است. گفتند: پس اگر شهید نشده است حتما اسیر شده است؟! بگوئید چه بر سر حسن آمده است؟ نتوانستیم بگوئیم که اسیر شده است فقط می گفتیم: نگران نباشید ان شاء الله می آید. میرزا عباس پدر حسن و حسین حیدری دستجرد زندگی می کردند ولی چون خبردار شده بودند که عملیات شده است آمده بود به شهر اصفهان تا از بچه هایش خبر بگیرد، ببیند کجا هستند و احوالشان چطور است. مادر حسین هم آن روز اصفهان منزل دخترش بود. خیلی پیگیر احوال حسن شدند. و ما هر چه کردیم که حرفی نزنیم ولی نشد و آخر سر مجبور شدیم بگوئیم که بله خبر درست است و حسن مجروح شد نتوانست به عقب بیاید و اسیر شد. بعد خانواده حیدری شروع کردند در فراق فرزندشان حسن گریه کنند و یک روز سختی را ما گذراندیم. بعد از چند ماه بچه ها صدای حسن را از توی رادیو شنیده بودند که خودش را معرفی کرده بود و گفته بود اعزامی از شهر اصفهان است. آنجا دیگر همه مطمعن شدند که حسن اسیر شده است و زنده است. بعد از آن گاهی نامه ای از طریق هلال احمر برای خانواده اش می فرستاد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398