#خداحافظی_آخر
#راوی_رضا_خدامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمد_کامران
صدتا نیرو بودند که شهید محمد کامران هم جزو همین نیروها بود آنها را سوار کردیم و بسمت دهانه ی کوهای کانیمانگای عراق که بالاتر از مریوان بود بردیم و آنجا پیاده کردیم تا شب به خط مقدم بروند. فردا صبح هم مجدد نیرو آوردیم که آنها را ببریم. من رفتم تا محمد را پیدا کنم و جویای احوالش باشم دیدم محمد رفته سر قله کوه نشسته و دارد و کاغذ و قلم در دست دارد و مشغول نوشتن است. صدایش زدم از کوه پائین آمد وقتی که آمد گفت: من وصیتنامه ام را نوشتم چون یقین دارم که این بار شهید می شوم. گفتم: از کجا میدانی؟ گفت: به من الهام شده است و خاطرم جمع است که این دفعه شهید می شوم. گفتم: این چه حرفی است که می زنی! درست است که همه ی ما آرزوی شهادت داریم و ان شاء الله شهادت نصیب همه ی ما گردد و با مرگ دیگری از دنیا نرویم ولی اصلا ناراحت نباش و فکرش راهم نکن که شهید می شوی. گفت: نه من هیچ ناراحت نیستم فقط از شما خواهش می کنم که مرا حلال کنید. به من الهام شده است که شهید می شوم. بعد از این صحبتها ما از محمد جدا شدیم و رفتیم و دو روز بعد که برگشتیم نیروها را برگردانیم. محمد با بچه های دامسار باهم بودند. وقتی سراغ محمد را از آنها گرفتیم یکی از بچه ها گریه افتاد؛ گفتیم: چرا گریه می کنی؟ گفت: کامران شهید شده است. سوال کردیم چطور به شهادت رسید؟ گفتند: در دامنه ی کوه زمانی که داخل سنگر بودند خمپاره توی سنگرشان فرود آمد و به شهادت رسید و بعد دشمن منطقه را گرفت و آنجا را محاصره کرد و حالا دو روز است که محمد شهید شده است هنوز پیکرش داخل سنگر است و ما نتوانستیم پیکرش را به عقب بیاوریم. من خواستم بروم پیکر محمد را بیاورم اما فرماندهان نگذاشتند چون آتش دشمن خیلی سنگین بود و بیست و چهار ساعت بعد خودشان آتش دشمن که سبک می شود می روند و پیکر محمد را از دامنه ی کوه به پائین می آورند و تقریبا چهار الی پنج روز کشید تا پیکر محمد را به عقب انتقال یابد و برای خاکسپاری به اصفهان بفرستند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خداحافظی_آخر
#راوی_رضاخدامی از بستگان
#شهید_دفاع_مقدس
#محمد_کامران
صدتا نیرو بودند که شهید محمد کامران هم جزو همین نیروها بود آنها را سوار کردیم و بسمت دهانه ی کوهای کانیمانگای عراق که بالاتر از مریوان بود بردیم و آنجا پیاده کردیم تا شب به خط مقدم بروند. فردا صبح هم مجدد نیرو آوردیم که آنها را ببریم. من رفتم تا محمد را پیدا کنم و جویای احوالش باشم دیدیم محمد رفته سر قله کوه نشسته و دارد وصیتنامه می نویسد. صدایش زدیم از کوه پائین آمد وقتی که آمد به ما گفت: من وصیتنامه ام را نوشتم چون یقین دارم که این بار شهید می شوم. گفتم: از کجا میدانی؟ گفت: به من الهام شده است و خاطرم جمع است که این دفعه شهید می شوم. ما گفتیم نه این چه حرفی است که می زنی درست است که همه ی ما آرزوی شهادت داریم و ان شاء الله شهادت نصیب همه ی ما گردد و با مرگ دیگری از دنیا نرویم و اصلا ناراحت نباش و فکرش را نکن که شهید می شوی. گفت: نه من هیچ ناراحت نیستم فقط از شما خواهش می کنم که مرا حلال کنید. به من الهام شده است که شهید می شوم. بعد از این صحبتها ما از محمد جدا شدیم و رفتیم و دو روز بعد که برگشتیم نیروها را برگردانیم. محمد با بچه های دامسار باهم بودند. وقتی سراغ محمد را از آنها گرفتیم یکی از بچه ها گریه افتاد؛ گفتیم: چرا گریه می کنی؟ گفت: کامران شهید شده است. سوال کردیم چطور به شهادت رسید؟ گفتند: در دامنه ی کوه زمانی که داخل سنگر بودند خمپاره توی سنگرشان فرود آمد و به شهادت رسید و بعد دشمن منطقه را گرفت و آنجا را محاصره کرد و حالا دو روز است که محمد شهید شده است هنوز پیکرش داخل سنگر است و ما نتوانستیم پیکرش را به عقب بیاوریم. من خواستم بروم پیکر محمد را بیاورم اما فرماندهان نگذاشتند چون آتش دشمن خیلی سنگین بود و بیست و چهار ساعت بعد خودشان آتش دشمن که سبک می شود می روند و پیکر محمد را از دامنه ی کوه به پائین می آورند و تقریبا چهار الی پنج روز کشید تا پیکر محمد را به عقب بیاورند و برای خاکسپاری به اصفهان بفرستند.
🌷🌷🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍ #خاطرات_افلاکیان
#شب_قبل_از_اعزام_آخر
آخرين باری كه می خواست به جبهه اعزام شود شبش به پايگاه آمد و نشست با بچه ها و خوش و بش زيادي كرد. با اینکه علاقه بسیار زیادی به #پدر و #مادرش داشت ، جوری که برای همه این علاقه مشهود بود ؛ شب آخر را در عوض اينكه به منزل برود و پيش پدر و مادر باشد تا او را سير ببينند ، ليكن #بسيج_پايگاه را ترجيح داده و شب را در پايگاه تا به صبح در كنار بسيجيان آرميد و چه صحبت هايي كه در آن شب تاريخي بين ما رد و بدل نشد و از هر جايي گفتیم و شنيدیم. از #شهادت_ها و #رشادت_ها بحث ها کردیم تا صبح به #نماز_صبح پرداخته و آخرين نماز امير در پايگاه چه شيرين بود و پس از نماز به جلوي درب مسجد آمده و خداحافظی کردیم. امير چند قدمي به سوی منزلش برداشت و با يك نگاه عميق به ما فهماند كه اين #خداحافظي_آخر است و حيف كه ما اين لحظات تاريخي را نتوانستيم ثبت كنيم و تنها خاطره آن در ذهن ما نقش بسته است."
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
شهدا با چشم باز و با بصیرت کامل برای دفاع از این سرزمین اسلامی به جبهه های حق علیه باطل رفتند. بعضی
#خداحافظی_آخر
#راوی_رضا_خدامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمد_کامران
صدتا نیرو بودند که شهید محمد کامران هم جزو همین نیروها بود آنها را سوار کردیم و بسمت دهانه ی کوهای کانیمانگای عراق که بالاتر از مریوان بود بردیم و آنجا پیاده کردیم تا شب به خط مقدم بروند. فردا صبح هم مجدد نیرو آوردیم که آنها را ببریم. من رفتم تا محمد را پیدا کنم و جویای احوالش باشم دیدم محمد رفته سر قله کوه نشسته و دارد و کاغذ و قلم در دست دارد و مشغول نوشتن است. صدایش زدم از کوه پائین آمد وقتی که آمد گفت: من وصیتنامه ام را نوشتم چون یقین دارم که این بار شهید می شوم. گفتم: از کجا میدانی؟ گفت: به من الهام شده است و خاطرم جمع است که این دفعه شهید می شوم. گفتم: این چه حرفی است که می زنی! درست است که همه ی ما آرزوی شهادت داریم و ان شاء الله شهادت نصیب همه ی ما گردد و با مرگ دیگری از دنیا نرویم ولی اصلا ناراحت نباش و فکرش راهم نکن که شهید می شوی. گفت: نه من هیچ ناراحت نیستم فقط از شما خواهش می کنم که مرا حلال کنید. به من الهام شده است که شهید می شوم. بعد از این صحبتها ما از محمد جدا شدیم و رفتیم و دو روز بعد که برگشتیم نیروها را برگردانیم. محمد با بچه های دامسار باهم بودند. وقتی سراغ محمد را از آنها گرفتیم یکی از بچه ها گریه افتاد؛ گفتیم: چرا گریه می کنی؟ گفت: کامران شهید شده است. سوال کردیم چطور به شهادت رسید؟ گفتند: در دامنه ی کوه زمانی که داخل سنگر بودند خمپاره توی سنگرشان فرود آمد و به شهادت رسید و بعد دشمن منطقه را گرفت و آنجا را محاصره کرد و حالا دو روز است که محمد شهید شده است هنوز پیکرش داخل سنگر است و ما نتوانستیم پیکرش را به عقب بیاوریم. من خواستم بروم پیکر محمد را بیاورم اما فرماندهان نگذاشتند چون آتش دشمن خیلی سنگین بود و بیست و چهار ساعت بعد خودشان آتش دشمن که سبک می شود می روند و پیکر محمد را از دامنه ی کوه به پائین می آورند و تقریبا چهار الی پنج روز کشید تا پیکر محمد را به عقب انتقال یابد و برای خاکسپاری به اصفهان بفرستند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398