✍ #خاطرات_افلاکیان
#شب_قبل_از_اعزام_آخر
آخرين باری كه می خواست به جبهه اعزام شود شبش به پايگاه آمد و نشست با بچه ها و خوش و بش زيادي كرد. با اینکه علاقه بسیار زیادی به #پدر و #مادرش داشت ، جوری که برای همه این علاقه مشهود بود ؛ شب آخر را در عوض اينكه به منزل برود و پيش پدر و مادر باشد تا او را سير ببينند ، ليكن #بسيج_پايگاه را ترجيح داده و شب را در پايگاه تا به صبح در كنار بسيجيان آرميد و چه صحبت هايي كه در آن شب تاريخي بين ما رد و بدل نشد و از هر جايي گفتیم و شنيدیم. از #شهادت_ها و #رشادت_ها بحث ها کردیم تا صبح به #نماز_صبح پرداخته و آخرين نماز امير در پايگاه چه شيرين بود و پس از نماز به جلوي درب مسجد آمده و خداحافظی کردیم. امير چند قدمي به سوی منزلش برداشت و با يك نگاه عميق به ما فهماند كه اين #خداحافظي_آخر است و حيف كه ما اين لحظات تاريخي را نتوانستيم ثبت كنيم و تنها خاطره آن در ذهن ما نقش بسته است."
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✍ #عمل_به_تکلیف
حترام خاصی برای #پدر و #مادرش قائل بود. پدر می گفت: «نمی خواد بری جبهه.»
می گفت: «چشم.»
وقتی به خانه اش در تهران می رفت، چند نامه می نوشت و می گذاشت پیش همسایه ها یا در پایگاه تا هر کدام در تاریخ خاصی برای پدر و مادر فرستاده شود. بعد زنگ می زد و می گفت: «خواهرجان! من #جبهه هستم به پدر نگوئید. نمی خواهم ناراحتش کنم اما تکلیف است که به فرمان امام گوش داده عازم جبهه ها بشوم.»
✍ #راوی : خواهر شهید
🌷 #شهید_علی_بانی🌷
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398