eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
583 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظ آثار شهدای دستجرد
حسن آقا یک فرد بسیار انقلابی و مقلد حضرت امام خمینی "رحمت الله علیه" بود. خیلی به انقلاب عشق می ورزید و انقلاب اسلامی را صد در صد با جان و دل قبول داشت. و این عشق و محبت فقط زبانی نبود و در عمل هم نشان می داد تا چقدر وفادار به اسلام و انقلاب اسلامی می باشد. اگر کسی در مورد انقلاب اسلامی و یا امام و یا شهدایی همچون بهشتی حرف نامربوطی میزد بسیار ناراحت می شد و سعی می کرد تا طرف را متوجه طرز فکر اشتباهش کند. و گاهی می شد با طرف درگیر می شد تا از حق انقلاب اسلامی و خون شهدا دفاع کند. و بخاطر عشقش به نظام جمهوری اسلامی ایران خودش داوطلب شد تادر سال ۱۳۶۱ در سن ۱۸ سالگی به خدمت سربازی برود. ایشان هم می توانست مانند خیلی ها که سربازی نمی روند و غائب می شوند پیگیر دفترچه آماده ی خدمت خود نباشد. اما بقدری بصیر و دانا بود که می دانست انقلاب نو پای ما احتیاج به سربازانی وفادار دارد تا ریشه ی این انقلاب محکم شود تا به حکومت عدل الهی متصل گردد. شهید حسن فصیحی خیلی به مسائل دینی و شرعی مقید بود. و نمازهایش را مرتب می خواند. و در جلساتی که آن زمان در مساجد برگزار می شد شرکت می کرد. و پیرو خط امام بود. یک روحیه ی بسیار عالی و معنوی داشت و یک انسان بسیار مخلصی بود. در خانواده ی ما ایشان از نظر ایمان برتر از همه ی ما بود. حسن آقا در مدرسه درس نخواند. پدرم ایشان را به مکتب خانه فرستاد تا با سواد شود. و مدرک کلاسیک نداشت. در حد خواندن و نوشتن را آموخت. حسن آقا در زمان نوجوانی زمانی پس از اینکه کمی خواندن و نوشتن یاد گرفت کم کم روخوانی قرآن را نیز فرا گرفت و با پشتکاری که داشت یاد گرفت قرآن را خیلی راحت و روان قرائت کند. و خیلی به قرآن علاقمند بود. برادرم انسان بسیار صبوری بود و خیلی کم پیش میامد که عصبانی شود و هر وقت عصبانی بود بروز نمی داد و ناراحتی خود را کنترل می کرد و فرو برنده ی خشم خود بود و در مقابل سختیها و مشکلات زندگی بسیار بردبار و حلیم بود و با صبرو توکل بر خدا سعی می کردبا شکیبایی بر مشکلات و سختیها فائق آید. پدرم کشاورز بود و زمینی از خودش نداشت و روی زمینهای مردم شراکتی کار می کرد. و از این راه امرار معاش می کردیم. من چند سال از برادرم حسن کوچکتر بودم. و زمانی که هنوز نوجوانی بیش نبودم اوایل انقلاب با حسن آقا برای کسب و کار به تهران آمدیم. و به بازار خشکبار و آجیل پیش یکی از اقوام مشغول به کار شدم. و در یکی از اتاقهای منزل خاله ام با برادرم مجردی زندگی می کردیم. من بقدری هنوز کوچک بودم که یادم است وقتی پشت تابه ی آجیل پزی می ایستادم قدم کوتاه بود مجبور می شدم یک آجر زیر پایم بگذارم تا قدم برسد و بتوانم کار کنم. گاهی می شد که بازیگوشی می کردم و سرکار نمی رفتم. برادرم که از این موضوع خیلی ناراحت بود یکبار مرا دعوا کرد و گفت: یا مسئولیت قبول نکن یا درست انجام وظیفه کن. و خیلی بعنوان یک برادر بزرگتر دلسوز من بود و همیشه مرا نصیحت می کرد و می گفت: برو سرکار و بیخود وقت خودت را هدر نده به فکر آینده ات باش. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
حسن آقا یک فرد بسیار انقلابی و مقلد حضرت امام خمینی "رحمت الله علیه" بود. خیلی به انقلاب عشق می ورزید و انقلاب اسلامی را صد در صد با جان و دل قبول داشت. و این عشق و محبت فقط زبانی نبود و در عمل هم نشان می داد تا چقدر وفادار به اسلام و انقلاب اسلامی می باشد. اگر کسی در مورد انقلاب اسلامی و یا امام و یا شهدایی همچون بهشتی حرف نامربوطی میزد بسیار ناراحت می شد و سعی می کرد تا طرف را متوجه طرز فکر اشتباهش کند. و گاهی می شد با طرف درگیر می شد تا از حق انقلاب اسلامی و خون شهدا دفاع کند. و بخاطر عشقش به نظام جمهوری اسلامی ایران خودش داوطلب شد تادر سال ۱۳۶۱ در سن ۱۸ سالگی به خدمت سربازی برود. ایشان هم می توانست مانند خیلی ها که سربازی نمی روند و غائب می شوند پیگیر دفترچه آماده ی خدمت خود نباشد. اما بقدری بصیر و دانا بود که می دانست انقلاب نو پای ما احتیاج به سربازانی وفادار دارد تا ریشه ی این انقلاب محکم شود تا به حکومت عدل الهی متصل گردد. شهید حسن فصیحی خیلی به مسائل دینی و شرعی مقید بود. و نمازهایش را مرتب می خواند. و در جلساتی که آن زمان در مساجد برگزار می شد شرکت می کرد. و پیرو خط امام بود. یک روحیه ی بسیار عالی و معنوی داشت و یک انسان بسیار مخلصی بود. در خانواده ی ما ایشان از نظر ایمان برتر از همه ی ما بود. حسن آقا در مدرسه درس نخواند. پدرم ایشان را به مکتب خانه فرستاد تا با سواد شود. و مدرک کلاسیک نداشت. در حد خواندن و نوشتن را آموخت. حسن آقا در زمان نوجوانی زمانی پس از اینکه کمی خواندن و نوشتن یاد گرفت کم کم روخوانی قرآن را نیز فرا گرفت و با پشتکاری که داشت یاد گرفت قرآن را خیلی راحت و روان قرائت کند. و خیلی به قرآن علاقمند بود. برادرم انسان بسیار صبوری بود و خیلی کم پیش میامد که عصبانی شود و هر وقت عصبانی بود بروز نمی داد و ناراحتی خود را کنترل می کرد و فرو برنده ی خشم خود بود و در مقابل سختیها و مشکلات زندگی بسیار بردبار و حلیم بود و با صبرو توکل بر خدا سعی می کردبا شکیبایی بر مشکلات و سختیها فائق آید. پدرم کشاورز بود و زمینی از خودش نداشت و روی زمینهای مردم شراکتی کار می کرد. و از این راه امرار معاش می کردیم. من چند سال از برادرم حسن کوچکتر بودم. و زمانی که هنوز نوجوانی بیش نبودم اوایل انقلاب با حسن آقا برای کسب و کار به تهران آمدیم. و به بازار خشکبار و آجیل پیش یکی از اقوام مشغول به کار شدم. و در یکی از اتاقهای منزل خاله ام با برادرم مجردی زندگی می کردیم. من بقدری هنوز کوچک بودم که یادم است وقتی پشت تابه ی آجیل پزی می ایستادم قدم کوتاه بود مجبور می شدم یک آجر زیر پایم بگذارم تا قدم برسد و بتوانم کار کنم. گاهی می شد که بازیگوشی می کردم و سرکار نمی رفتم. برادرم که از این موضوع خیلی ناراحت بود یکبار مرا دعوا کرد و گفت: یا مسئولیت قبول نکن یا درست انجام وظیفه کن. و خیلی بعنوان یک برادر بزرگتر دلسوز من بود و همیشه مرا نصیحت می کرد و می گفت: برو سرکار و بیخود وقت خودت را هدر نده به فکر آینده ات باش. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398