eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
568 دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
5.7هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظ آثار شهدای دستجرد
من اوایل انقلاب در روستای زیار مغازه جوشکاری داشتم و آنجا کار می کردم. وقتی دستجرد پایگاه بسیج ایجاد شد من آنجا نبودم. و خیلی کم شهید علی هاشمپور و بقیه بچه ها را می دیدم. سال ۱۳۵۹ برادرم به کردستان رفته بود من هم خیلی دوست داشتم به جبهه بروم. یک روز به منزل یک پاسداری رفتم تا جوشکاری کنم به ایشان گفتم: من خیلی دوست دارم به جبهه بروم اما نمی دانم چطور باید بروم. پاسدار گفت: اگر خانه ی مرا قشنگ جوشکاری کردی من کمکت می کنم که به جبهه بروی.‌ جوشکاری منزل پاسدار که تمام شد فردای آن روز به سراغ پاسدار در خیابان بزرگمهر به مسجد روح الله رفتم. آنجا برای جبهه ثبتنام کردم. بعد به دستجرد رفتم و به شهید علی فصیحی و عبدالمجید حیدری و شهید مجید رستمی جریان ثبتنامم برای جبهه را گفتم. آنها هم گفتند: ما هم به جبهه می آئیم. بعد از اینکه بچه ها برای جبهه رفتن اشتیاق نشان دادند همگی به پادگان غدیر رفتیم تا آموزش ببینم. پس از آموزش؛ نیروها آماده اعزام شدند. عبدالمجیدحیدری و شهید مجید رستمی و شهیدعلی فصیحی گفتند: هر جا ما را بردند می رویم. من گفتم: من می خواهم به آبادان بروم. با یک نفر مشورت کردم. گفت: اگر شما می خواهی به آبادان بروی امروز اعزام هست نیا و برو فردا بیا تا به آبادان اعزام شوی. فردای آن روز آمدم و به آبادان اعزام شدم؛ وقتی به آبادان رفتم هنوز محاصره بود. من دارخوئین ماندم و آن سه نفر رفقا به کردستان رفتند. وقتی به مرخصی آمدم شهید علی هاشمپور را دیدم گفت: من هم اینبار با شما به جبهه می آیم. ایشان اول به اصفهان رفت و آموزش دید بعد به جبهه اعزام شد و به گردان حضرت اباالفضل "علیه السلام" رفت که در آن گردان عباس خدامی هم آنجا بود. من در گردان امام موسی بن جعفر علیه السلام بودم و هر روز با شهیدعلی هاشمپور همدیگر را می دیدیم. ما حدود سه ماه جبهه بودیم و بعد همگی به مرخصی آمدیم تا با خانواده هایمان دیدار کنیم و بعد مجدد به جبهه برگردیم. بعد از مرخصی من به جبهه برگشتم ولی شهید علی هاشمپور نتوانست بیاید. بود تا عملیات محرم که می خواست شروع شود علی هاشمپور هم به جبهه آمد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
من اوایل انقلاب در روستای زیار مغازه جوشکاری داشتم و آنجا کار می کردم. وقتی دستجرد پایگاه بسیج ایجاد شد من آنجا نبودم. و خیلی کم شهید علی هاشمپور و بقیه بچه ها را می دیدم. سال ۱۳۵۹ برادرم به کردستان رفته بود من هم خیلی دوست داشتم به جبهه بروم. یک روز به منزل یک پاسداری رفتم تا جوشکاری کنم به ایشان گفتم: من خیلی دوست دارم به جبهه بروم اما نمی دانم چطور باید بروم. پاسدار گفت: اگر خانه ی مرا قشنگ جوشکاری کردی من کمکت می کنم که به جبهه بروی.‌ جوشکاری منزل پاسدار که تمام شد فردای آن روز به سراغ پاسدار در خیابان بزرگمهر به مسجد روح الله رفتم. آنجا برای جبهه ثبتنام کردم. بعد به دستجرد رفتم و به شهید علی فصیحی و عبدالمجید حیدری و شهید مجید رستمی جریان ثبتنامم برای جبهه را گفتم. آنها هم گفتند: ما هم به جبهه می آئیم. بعد از اینکه بچه ها برای جبهه رفتن اشتیاق نشان دادند همگی به پادگان غدیر رفتیم تا آموزش ببینم. پس از آموزش؛ نیروها آماده اعزام شدند. عبدالمجیدحیدری و شهید مجید رستمی و شهیدعلی فصیحی گفتند: هر جا ما را بردند می رویم. من گفتم: من می خواهم به آبادان بروم. با یک نفر مشورت کردم. گفت: اگر شما می خواهی به آبادان بروی امروز اعزام هست نیا و برو فردا بیا تا به آبادان اعزام شوی. فردای آن روز آمدم و به آبادان اعزام شدم؛ وقتی به آبادان رفتم هنوز محاصره بود. من دارخوئین ماندم و آن سه نفر رفقا به کردستان رفتند. وقتی به مرخصی آمدم شهید علی هاشمپور را دیدم گفت: من هم اینبار با شما به جبهه می آیم. ایشان اول به اصفهان رفت و آموزش دید بعد به جبهه اعزام شد و به گردان حضرت اباالفضل "علیه السلام" رفت که در آن گردان عباس خدامی هم آنجا بود. من در گردان امام موسی بن جعفر علیه السلام بودم و هر روز با شهیدعلی هاشمپور همدیگر را می دیدیم. ما حدود سه ماه جبهه بودیم و بعد همگی به مرخصی آمدیم تا با خانواده هایمان دیدار کنیم و بعد مجدد به جبهه برگردیم. بعد از مرخصی من به جبهه برگشتم ولی شهید علی هاشمپور نتوانست بیاید. بود تا عملیات محرم که می خواست شروع شود علی هاشمپور هم به جبهه آمد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
من اوایل انقلاب در روستای زیار مغازه جوشکاری داشتم و آنجا کار می کردم. وقتی دستجرد پایگاه بسیج ایجاد شد من آنجا نبودم. و خیلی کم شهید علی هاشمپور و بقیه بچه ها را می دیدم. سال ۱۳۵۹ برادرم به کردستان رفته بود من هم خیلی دوست داشتم به جبهه بروم. یک روز به منزل یک پاسداری رفتم تا جوشکاری کنم به ایشان گفتم: من خیلی دوست دارم به جبهه بروم اما نمی دانم چطور باید بروم. پاسدار گفت: اگر خانه ی مرا قشنگ جوشکاری کردی من کمکت می کنم که به جبهه بروی.‌ جوشکاری منزل پاسدار که تمام شد فردای آن روز به سراغ پاسدار در خیابان بزرگمهر به مسجد روح الله رفتم. آنجا برای جبهه ثبتنام کردم. بعد به دستجرد رفتم و به شهید علی فصیحی و عبدالمجید حیدری و شهید مجید رستمی جریان ثبتنامم برای جبهه را گفتم. آنها هم گفتند: ما هم به جبهه می آئیم. بعد از اینکه بچه ها برای جبهه رفتن اشتیاق نشان دادند همگی به پادگان غدیر رفتیم تا آموزش ببینم. پس از آموزش؛ نیروها آماده اعزام شدند. عبدالمجیدحیدری و شهید مجید رستمی و شهیدعلی فصیحی گفتند: هر جا ما را بردند می رویم. من گفتم: من می خواهم به آبادان بروم. با یک نفر مشورت کردم. گفت: اگر شما می خواهی به آبادان بروی امروز اعزام هست نیا و برو فردا بیا تا به آبادان اعزام شوی. فردای آن روز آمدم و به آبادان اعزام شدم؛ وقتی به آبادان رفتم هنوز محاصره بود. من دارخوئین ماندم و آن سه نفر رفقا به کردستان رفتند. وقتی به مرخصی آمدم شهید علی هاشمپور را دیدم گفت: من هم اینبار با شما به جبهه می آیم. ایشان اول به اصفهان رفت و آموزش دید بعد به جبهه اعزام شد و به گردان حضرت اباالفضل "علیه السلام" رفت که در آن گردان عباس خدامی هم آنجا بود. من در گردان امام موسی بن جعفر علیه السلام بودم و هر روز با شهیدعلی هاشمپور همدیگر را می دیدیم. ما حدود سه ماه جبهه بودیم و بعد همگی به مرخصی آمدیم تا با خانواده هایمان دیدار کنیم و بعد مجدد به جبهه برگردیم. بعد از مرخصی من به جبهه برگشتم ولی شهید علی هاشمپور نتوانست بیاید. بود تا عملیات محرم که می خواست شروع شود علی هاشمپور هم به جبهه آمد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398