#پیراهن_خونین
#راوی_برادر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#محمد_کامران
یک بار که محمد از جبهه به مرخصی آمده بود. من خیلی خوشحال بودم و دوست داشتم با محمد بازی کنم. دستم را گذاشتم روی شانه محمد که بازی کنیم. محمد گفت: دستت را بردار پشت کتفم زخم است دردم می آید. بعد فهمیدیم در جبهه مجروح شده است و پشت شانه هایش ترکش خورده اند. ولی بخاطر اینکه پدر و مادرم نفهمند و ناراحت نشوند وقتی از جبهه به مرخصی می آید قبل از اینکه به دستجرد بیاید به منزل عمویمان در شهر اصفهان می رود و آنجا به حمام می رود و لباس هایش را در حمام می شوید. زن عمویم که برایش سوال می شود که چرا لباس هایش را در حمام می شوید!؟ می پرسد: محمد اقا چرا داری لباس هایت را در حمام می شویی؟ محمد می گید: زن عمو بخاطر ترکش هایی که در بدن دارم پیراهنم خونی شده اند. اگر با این لباس به منزلمان بروم مادرم ببیند ناراحت و نگران می شود. برای همین مجبور شدم هم اینجا در حمام بشویم که خون روی لباسهایم شسته شوند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398