eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
570 دنبال‌کننده
24هزار عکس
5.6هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
چند روز بعد از عملیات ، یک نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار گرفته بود دستش هر جا می رفت همراه خودش می برد از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟ : آرپی جی زن بوده آنقدر آرپی جی زده که دیگه باید براش بنویسی تا بفهمه... کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
!!( ) شب عملیات مسلم بن عقیل(علیه السلام) اوضاع خیلی به هم ریخته بود و نیرو ها شدیدا مشغول اجرای دستورات فرماندهان خود بودند .در همین گیر و دار ناگهان چشمم به همت افتاد.دیدم ساکت و آرام همین طور که به آسمان نگاه می کند، میریزد.تعجب کردم."گفتم حتما مشغول راز و نیاز با خداست و داره از خدا برای پیروزی توی عملیات کمک می گیره."به هر حال کنجکاوی باعث شد که بوم سراغش،از او پرسیدم:" چرا گریه میکنی؟" به آسمان اشاره کرد و گفت:"به ماه نگاه کن." نگاهی به ماه انداختم و گفتم:"خب،چی شده؟" :"ماه لحظه به لحظه بچه ها رو همراهی می کنه.هر جا اونا توی دید دشمن قرار می گیرن،ماه می ره زیر ابر و جایی که از دید دشمن بیرون میان و نیاز به روشنایی دارن،ماه میاد و همه جارو روشن میکنه.می بینی رو که چطور شامل حال ما میشه؟حالا فهمیدی برا چی اشکم در اومده؟" او رفت و این را از پشت بیسیم به اطلاع فرمانده گردان ها هم رساند و آن ها را متوجه حرکت ابر و ماه کرد.دقایقی بعد صدای گریه ی همه ی آن ها ار پشت شنیده می شد. ✍ : محمد جوانبخت 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یادم می‌­آید یک بار گفتم دستور عقب‌نشینی نمی­‌دهید؟ و : چرا عقب‌نشینی؟ ما در هستیم و چشم امید امام و 30 میلیون ایرانی به ما است.🌷 ✍ : همرزم شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
تو مسير كه مي‌رفتيم راه‌آهن، تعریف كرد. :« ببين پسرم! كسي تو رو مجبور نكرده بري . من دارم تو رو مي‌بينم كه تو مي‌زني. بگو آخه واسه چي مي‌خواي بري؟» ؛ اگر چه منَم جلو چشمَمِه كه دارم تو خونم غلط مي‌زنم.» رسیدیم. راه‌آهن به رنگ دراومده بود. … از كثرت رزمنده‌ها جاي سوزن انداختن نبود. سر و صورتشو با اين احساس كه آخرين باره كه مي‌بينمش، بوسيدم. او هم خم شد، دستمو بوسید. قاسم رفت. ۵ سال بود که اثری اَزَش نبود. وقتی هم پیداش کردن، یه و بود. استخونشو خاك گرفت. پلاك رو هم ديوار با عكسش بغل گِرِفت. هرچَند زمان زیادی گذشته ولی هنوز هم كه هنوزه، آخرين حرفاش تو گوشمه. * زيادي مي‌كرد. دوست داشت همراه بچه‌هاي تخريب براي كردن برود. با اين وجود هنوز گفت نبايد بروي! گفت:« ! و ديگر هيچ نگفت.» 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
رضا چند روزی پیداش نبود، نگران شدم. به او اطمینان کامل داشتم اما دلم شده بود. پس از چند روزی به منزل آمد، سر و وضعی که داشت مثل همیشه نبود. ذوق زده او را در آغوش گرفتم. سر فرصت پرسیدم:«کجا بودی چه می‌کردی؟!» آرام آرام گفت:«که عراق بوده و برای دفاع از (ع) رفته است.» خوشحالی همراه با نگرانی ته دلم نشست. گفتم:«چرا بی‌خبر رفتی…» بار دوم که خواست به عراق برود آمد، گفتم:«مادر می‌خواهم یک‌بار دیگر برای دفاع از حرم ائمه (ع) به عراق بروم اما چون به‌صورت شخصی اقدام کرده‌ام را هم ندادند، آشنایی نداری تا از اقدام کنم؟!» با یکی از آشنایان تماس گرفتم، گوشی را به رضا دادم اما اجازه رفتن به او نداد، هر چه التماس کرد، گریه کرد، فایده نداشت. شب آن روز، رضا باز هم دیر کرد. شدم، نتوانستم با او تماس بگیرم. چند ساعتی گذشت گوشی‌ام زنگ خورد شماره ایرانی نبود، گوشی را برداشتم، رضا بود. با نگرانی پرسیدم:«کجایی؟؟» !» من با دلواپسی ادامه دادم:«نجف؟!» و او با آرامش گفت:«آره نجفم...» پرسیدم:«چطور رفتی؟؟» گفت:«با و بعد به کربلا و …» رضا راهش را انتخاب کرده بود و در دفاع از حریم اهل بیت مصمم بود من نیز به تصمیم او احترام گذاشتم و برایش آرزوی عاقبت به خیری کردم. 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398