eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
568 دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
5.7هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
قاسمعلی غذای اشکنه را خیلی دوست داشت. یه شب از سر کار که برگشت گفت: امشب اشکنه بپزید تا بخوریم؛ خانمم بهش گفت: اگر اشکنه می خوای گوجه نداریم زحمتی نیست برو سر کوچه بخر بیار تا من برات اشکنه بپزم. قاسمعلی رفت؛ وقتی برگشت گفت: زن داداش اونا که شما دیدید گوجه نبود!! نگاه کردم دیدم اول اسمش خُرما داشت ولی گوجه ننوشته بود. خانمم گفت: پس گوجه نگرفتی؟ قاسمعلی گفت: نه نگرفتم چون گوجه نداشت. اونوقتا ما نمی دونستیم که میوه ای بنام خرمالو هم وجود داره چون ما بچه روستایی کویری بودیم و اونجا خرمالو ندیده بودیم. برای همین با گوجه اشتباه گرفته بودیم. قاسمعلی خیلی با محبت بود گاهی خریدهای منزل ما رو انجام میداد که همسرم با بچه ی کوچک کمتر خسته شود و هر وقت منزل بود دختر بزرگم که آن زمان نوزاد بود را بغل می کرد و کلی برایش ذوق می کرد و تا بود. بازیش می داد و سر گرمش می کرد و مراقبش بود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
قاسمعلی غذای اشکنه را خیلی دوست داشت. یه شب از سر کار که برگشت گفت: امشب اشکنه بپزید تا بخوریم؛ خانمم بهش گفت: اگر اشکنه می خوای گوجه نداریم زحمتی نیست برو سر کوچه بخر بیار تا من برات اشکنه بپزم. قاسمعلی رفت؛ وقتی برگشت گفت: زن داداش اونا که شما دیدید گوجه نبود!! نگاه کردم دیدم اول اسمش خُرما داشت ولی گوجه ننوشته بود. خانمم گفت: پس گوجه نگرفتی؟ قاسمعلی گفت: نه نگرفتم چون گوجه نداشت. اونوقتا ما نمی دونستیم که میوه ای بنام خرمالو هم وجود داره چون ما بچه روستایی کویری بودیم و اونجا خرمالو ندیده بودیم. برای همین با گوجه اشتباه گرفته بودیم. قاسمعلی خیلی با محبت بود گاهی خریدهای منزل ما رو انجام میداد که همسرم با بچه ی کوچک کمتر خسته شود و هر وقت منزل بود دختر بزرگم که آن زمان نوزاد بود را بغل می کرد و کلی برایش ذوق می کرد و تا بود. بازیش می داد و سر گرمش می کرد و مراقبش بود.
قاسمعلی غذای اشکنه را خیلی دوست داشت. یه شب از سر کار که برگشت گفت: امشب اشکنه بپزید تا بخوریم؛ خانمم بهش گفت: اگر اشکنه می خوای گوجه نداریم زحمتی نیست برو سر کوچه بخر بیار تا من برات اشکنه بپزم. قاسمعلی رفت؛ وقتی برگشت گفت: زن داداش اونا که شما دیدید گوجه نبود!! نگاه کردم دیدم اول اسمش خُرما داشت ولی گوجه ننوشته بود. خانمم گفت: پس گوجه نگرفتی؟ قاسمعلی گفت: نه نگرفتم چون گوجه نداشت. اونوقتا ما نمی دونستیم که میوه ای بنام خرمالو هم وجود داره چون ما بچه روستایی کویری بودیم و اونجا خرمالو ندیده بودیم. برای همین با گوجه اشتباه گرفته بودیم. قاسمعلی خیلی با محبت بود گاهی خریدهای منزل ما رو انجام میداد که همسرم با بچه ی کوچک کمتر خسته شود و هر وقت منزل بود دختر بزرگم که آن زمان نوزاد بود را بغل می کرد و کلی برایش ذوق می کرد و تا بود. بازیش می داد و سر گرمش می کرد و مراقبش بود.