eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
567 دنبال‌کننده
24.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
حفظ آثار شهدای دستجرد
علی تعریف می کرد: در جبهه که بودیم گردان ما وارد عملیات شده بود. ارتباطمان با پشت جبهه قطع شده بود. محاصره شده بودیم و یک هفته بی آب و غذا مانده بودیم. کسی نمی توانست از آن مکانی که بودیم دور شود چون در  دید مستقیم دشمن بودیم. برای همین تدارکات هم نمی توانست به ما نزدیک شود و آب و غذا برایمان بیاورد. بچه ها بعد از هفت روز می گفتند ما اینجا بدون آب و غذا می میریم و بعد ما را خاک می کنند. من از علی پرسیدم: پس چطور زنده ماندید؟ هفت روز بی آب و غذا مگر می شود کسی زنده بماند!! گفت: تقدیر الهی این بود که زنده بمانیم. گفتم: بعد از هفت روز چکار کردید؟ گفت: من به بچه ها گفتم بخدا توکل کنید و امیدتان ناامید نشود من می روم و هر طور که هست برایتان آب و غذا می آورم. بچه ها گفتند: تو هم مثل ما چطور می خواهی بروی و غذا بیاوری؟! گفتم: با یاری خدا می روم و موقعه رفتن از خدا خواستم که کمکم کند تا دست خالی برنگردم. بعد به سمت سنگر یک عراقی رفتم. عراقی در سنگر خواب بود. من هم از فرصت استفاده کردم و رفتم یک گونی برداشتم و هرچه مواد غذایی و خوراکی آنجا بود داخل گونی ریختم و با خودم آوردم. وقتی بچه ها مرا با یک گونی خوراکی دیدند همگی تعجب کرده بودند و می گفتند: تو چطور توانستی این کار را انجام دهی؟! گفتم: خدا خودش خواست و من رفتم و این خوراکی ها را برایتان آوردم. بچه ها با خوردن این خوراکیها جان گرفتند و بعد توانستیم از آنجا دور شویم و با یاری خدا نجات پیدا کردیم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
علی تعریف می کرد: در جبهه که بودیم گردان ما وارد عملیات شده بود. ارتباطمان با پشت جبهه قطع شده بود. محاصره شده بودیم و یک هفته بی آب و غذا مانده بودیم. کسی نمی توانست از آن مکانی که بودیم دور شود چون در دید مستقیم دشمن بودیم. برای همین تدارکات هم نمی توانست به ما نزدیک شود و آب و غذا برایمان بیاورد. بچه ها بعد از هفت روز می گفتند ما اینجا بدون آب و غذا می میریم و بعد ما را خاک می کنند. من از علی پرسیدم: پس چطور زنده ماندید؟ هفت روز بی آب و غذا مگر می شود کسی زنده بماند!! گفت: تقدیر الهی این بود که زنده بمانیم. گفتم: بعد از هفت روز چکار کردید؟ گفت: من به بچه ها گفتم بخدا توکل کنید و امیدتان ناامید نشود من می روم و هر طور که هست برایتان آب و غذا می آورم. بچه ها گفتند: تو هم مثل ما چطور می خواهی بروی و غذا بیاوری؟! گفتم: با یاری خدا می روم و موقعه رفتن از خدا خواستم که کمکم کند تا دست خالی برنگردم. بعد به سمت سنگر یک عراقی رفتم. عراقی در سنگر خواب بود. من هم از فرصت استفاده کردم و رفتم یک گونی برداشتم و هرچه مواد غذایی و خوراکی آنجا بود داخل گونی ریختم و با خودم آوردم. وقتی بچه ها مرا با یک گونی خوراکی دیدند همگی تعجب کرده بودند و می گفتند: تو چطور توانستی این کار را انجام دهی؟! گفتم: خدا خودش خواست و من رفتم و این خوراکی ها را برایتان آوردم. بچه ها با خوردن این خوراکیها جان گرفتند و بعد توانستیم در یک فرصت مناسب از آنجا مکان دور شویم و با یاری خدا نجات پیدا کردیم. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398