أین بقیة الله...
#آخرین_عروس #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود #قسمت1⃣1⃣ تعجّب مى كنى كه چگونه #هزاران نفر پشت سر يك
👆👆👆
#آخرین_عروس 🎀
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت2⃣1⃣
#خورشيد طلوع مى كند، شهر #سامرّا زير نور #آفتاب مى درخشد، مى دانم كه اين #شهر زيبا ديگر براى تو جلوه اى ندارد، دلت گرفته است.
طورى نگاهم مى كنى گويى كه پشيمان هستى #همسفرم شده اى:
ــ تو ديگر چه #نويسنده اى هستى❓
ــ مگر چه شده است❓
ــ مرا به اين #شهر آوردى كه بيشتر دلم را بسوزانى و فقط #مظلوميّت_امامم را به من نشان بدهى❗️
من ديگر در #شهرى كه سلام به #آفتاب جرم است نمى مانم.
ــ حق با توست. من نمى دانستم كه در اين #شهر، اين قدر #خفقان است.
تو #وسايل خودت را جمع مى كنى و مى خواهى مرا #تنها بگذارى و بروى.
تمام غم هاى #دنيا به سراغم مى آيد، من تازه به تو #عادت كرده ام. از همه دنياى به اين بزرگى، دلخوشى من فقط تو بودى❗️
تو هم كه مى خواهى #تنهايم بگذارى❗️
#سرانجام مى روى و #دل مرا همراه خود مى كشانى.
من #تصميم دارم تا #دروازه _شهر همراهت بيايم.
#نگاهت مى كنم. تو به جاى اين كه به سوى #دروازه بروى به سوى محلّه #عسكر مى روى.
فكر مى كنم مى خواهى درِ خانه #امام را براى #آخرين بار ببينى.
من هم #همراه تو مى آيم. چند #مأمور آنجا ايستاده اند.
تو مى ايستى و #لبخند مى زنى. بايد دوباره به #بهانه رفتن به خانه #قاضى از اين #كوچه عبور كنيم.
دوباره در كنار هم هستيم.
از كوچه عبور مى كنيم. عطر بال #فرشته ها را مى توان حس كرد، بوى باران، بوى #آسمان، بوى #بهشت به مشام مى رسد.
#ادامه_دارد...
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
أین بقیة الله...
👆👆👆 💞 #آخرین_عروس 💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود #قسمت6⃣2⃣ #مليكا روز به روز #لاغرتر مى شود. #
👆👆👆
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت7⃣2⃣
#مليكا اعتقاد دارد كه #مسيح، پسر خداست، براى همين او #خدا را به حقّ #پسرش مى خواند تا شايد خدا به او نگاهى كند و مشكلش را حل كند.
امشب دل #مليكا خيلى گرفته است. هجران #محبوب براى او سخت شده است. نيمه شب فرا مى رسد. همه اهل #قصر خواب هستند.
او از جاى بر مى خيزد و كنار #پنجره مى رود. نگاه به #ستاره ها مى كند. با محبوبش، #حسن(ع) سخن مى گويد:
"تو كيستى كه چنين مرا #شيفته خود كردى و رفتى! تو #كجا هستى، چرا #سراغم نمى آيى! آيا درست است كه مرا #فراموش كنى".
بعد به ياد #مريم_مقدّس(س) مى افتد، اشك در چشمانش حلقه مى زند، از صميم #دل او را به يارى مى خواند.
#مليكا به سوى تخت خود مى رود. هنوز صورتش خيس #اشك است.
او نمى داند گره كار در كجاست؟ آن قدر #گريه مى كند تا به #خواب مى رود.
او #خواب مى بيند:
تمام #قصر نورانى شده است. نگاه مى كند هزاران #فرشته به ديدارش آمده اند. گويا قرار است براى او #مهمانان عزيزى بيايند.
او از جاى خود بلند مى شود و با احترام مى ايستد. ناگهان دو #بانو از آسمان مى آيند. بوى گلِ #ياس به مشام مليكا مى رسد.
#مليكا نمى داند راز اين بوى #ياس چيست؟
#ادامه_دارد...
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت6⃣6⃣ پس وقتى #عيسى(ع) مى آيد پشت سر #مه
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_خاتون_و_نرجس_خاتون
#قسمت7⃣6⃣
آيا مى دانى سرگذشت اين #آيه چيست؟
بت پرستان در كنار كعبه صدها بت قرار داده بودند و آن بت ها را به جاى خداى يگانه مى پرستيدند.
وقتى پيامبر در سال هشتم هجرى شهر مكّه را فتح نمود به سوى #كعبه آمد و همه آن بت ها را سرنگون ساخت.
وقتى پيامبر بت ها را بر زمين مى انداخت، اين #آيه را با صداى بلند مى خواند.
اكنون همان آيه به بازوى #مهدى(عج) نوشته شده است، زيرا او كسى است كه همه بت هاى جهان را نابود خواهد كرد. بت هايى كه بشر با دست خود ساخته يا با ذهن خود آفريده است و آنها را پرستش مى كند.
امروز بايد اين آيه بر بازوى #مهدى(عج) نوشته باشد تا همه بدانند كه اين دست و بازو با همه دست ها فرق مى كند. اين دست، همان دستى است كه پايان همه سياهى ها را رقم خواهد زد.
#مهدى(عج) در هاله اى از نور است. #حكيمه جلو مى آيد او را در پارچه اى مى پيچد و در آغوش مى گيرد.
#مهدى(عج) به چهره عمّه مهربانش لبخند مى زند، #حكيمه مى خواهد او را ببوسد، بوى خوشى به مشامش مى رسد كه تا به حال آن را احساس نكرده است.
شايد اين بوى گل #ياس است!
خوشا به حال حكيمه!
#حكيمه اوّلين كسى است كه چهره دلرباى #مهدى(عج) را مى بيند.
#حكيمه قطراتى از آب را بر چهره #مهدى(عج) مى يابد، گويا موهاى اين نوزاد خيس است.
#حكيمه تعجّب مى كند. ولى به زودى راز قطرات آب بر چهره زيباى اين كودك را مى يابد.
نمی دانم آيا نام "رضوان" را شنيده اى؟ او #فرشته اى است كه مأمور اصلى بهشت است.
#ادامه_دارد...
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘 #قسمت1⃣8⃣ اكنون مى توانيم به سؤال خود جواب ب
👆👆👆
#آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت2⃣8⃣
گويا اين فرشتگان از #كربلا به #سامرّا آمده اند. معمولاً #فرشتگان در آسمان ها هستند، چه شده است كه اين فرشتگان از #كربلا به اينجا آمده اند؟
شايد فكر كنى كه اين فرشتگان براى زيارت #امام_حسين(ع) به كربلا آمده بودند و وقتى خبر تولّد #مهدى(عج) را شنيدند به اينجا آمدند؟
آيا موافقى براى رسيدن به جوابِ بهتر به گذشته سفر كنيم.
به 194 سال قبل...
طوفان سرخ میوزيد، دشت پر از خون بود، لاله ها بر زمين افتاده بودند.
#امام_حسين(ع) غريبانه، تنها و تشنه در وسط ميدان ايستاده بود.
او از پشت پرده اشكش به يارانِ #شهيد خود نگاه مى كرد. همه پر كشيدند و رفتند.
چه با وفا بودند و صميمى!
طنينِ صداى #امام در دشت پيچيد: "آيا يار و #ياورى هست تا مرا يارى كند؟".
هيچ جوابى نيامد. كوفيان، سرِ خود را پايين گرفتند. آرى!
ديگر هيچ #خداپرستى در ميان آنها نبود، آنها همه عاشقان دنيا بودند و به سكّه هاى طلاى يزيد فكر مى كردند.
فرياد غريبانه را پاسخى نبود امّا...
صداى غربت #حسين(ع)، شورى در آسمان انداخت. فرشتگان تاب شنيدن نداشتند. #حسين(ع) بى يار و ياور مانده بود.
در يك چشم به هم زدن، چهار هزار #فرشته به #كربلا آمدند.
آنها به #حسين(ع)گفتند: "اى حسين! تو ديگر تنها نيستى! ما آمده ايم تا تو را #يارى كنيم، ما تمام دشمنان تو را به خاك و خون مى نشانيم".
همه آنها، منتظر اجازه #امام_حسين(ع) بودند تا به دشمنان هجوم ببرند. امّا امام به آنها اجازه مبارزه نداد.
همه #فرشتگان تعجّب كردند. آنها گفتند:
ــ مگر تو نبودى كه در اين صحرا فرياد مى زدى: "آيا كسى هست مرا يارى كند". اكنون ما به يارى تو آمده ايم.
ــ من ديدار خدا را انتخاب كرده ام. مى خواهم تا با خون خود، درخت اسلام را آبيارى كنم.
آن روز اسلام به خون #حسين(ع) نياز داشت. اگر او #شهيد نمى شد يزيد اسلام را نابود مى كرد و هيچ اثرى از آن باقى نمى گذاشت. اين خون حسين(ع) بود كه جانى تازه به اسلام بخشيد.
#ادامه_دارد..
📝 نوشتهی: مهدی خدامیان