أین بقیة الله...
👆👆👆 💞 #آخرین_عروس 💞 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود #قسمت4⃣3⃣ چند روز میگذرد🌀🌀 ما الآن پشت درو
👆👆👆
💞 #آخرین_عروس💞
#حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت5⃣3⃣
يادم مى آيد دفعه اوّلى كه ما به سامرّا آمديم، هيچ #آشنايى نداشتيم، او ما را به خانه اش #دعوت كرد.
بلند مى شوم، #بِشر را در آغوش مى گيرم و از او #عذرخواهى مى كنم، با #تعجّب مى پرسد:
ــ شما #اينجا چه مى كنيد؟ چرا در اينجا خوابيده ايد؟ چرا به #خانه من نيامديد؟
ــ ما #نيمه_شب به اينجا رسيديم. دروازه #شهر بسته بود. چاره اى نداشتيم بايد تا #صبح در اينجا مى مانديم.
ــ من خيلى دوست داشتم شما را به #خانه مى بردم، امّا...
ــ خيلى #ممنون
من #تعجّب مى كنم بِشر كه خيلى #مهمان نواز بود، چرا مى خواهد ما را اينجا #رها كند و برود؟
ما هم #گرسنه هستيم و هم #خسته.
در اين شهر #آشناى ديگرى نداريم. چه كنيم؟
حتماً براى او كار #مهمّى پيش آمده است كه اين قدر عجله دارد، خوب است از خودش سؤال كنم:
ــ مثل اينكه شما مى خواهيد به #مسافرت برويد؟
ــ آرى. من به #بغداد مى روم.
ــ براى چه؟
ــ امام #هادى(ع) به من #مأموريّتى داده است كه بايد آن را انجام بدهم.
ــ آن #مأموريّت چيست؟
ــ من ديشب خواب بودم كه صداى درِ #خانه به گوشم رسيد.
وقتى در را باز كردم ديدم فرستاده اى از طرف امام #هادى(ع) است. او به من گفت كه همين الآن #امام مى خواهد تو را ببيند.
#ادامه_دارد...
أین بقیة الله...
👆👆👆 💞 #آخرین_عروس💞 #حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود #قسمت5⃣3⃣ يادم مى آيد دفعه اوّلى كه ما به س
👆👆👆
💞#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_خاتون_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت6⃣3⃣
ــ #امام با تو چه كارى داشت؟
ــ سريع به سوى خانه #امام حركت كردم.
شكر #خدا كه كسى در آن تاريكى مرا نديد. وقتى نزد #امام رفتم سلام كرده و نشستم.
#امام به من گفت: "شما هميشه مورد اطمينان ما بوده ايد.
#امشب مى خواهم به تو #مأموريّتى بدهم تا همواره #مايه افتخار تو باشد".
ــ بعد از آن چه شد؟🕊🕊
ــ #امام نامه اى را با كيسه اى به من داد و گفت در اين كيسه 220 سكّه طلاست و به من دستور داد تا به #بغداد بروم.
او نشانه هاى #كنيزى را به من داد و من بايد آن #كنيز را خريدارى كنم.
با شنيدن اين سخن مقدارى به #فكر فرو مى روم.
#امام و خريدن #كنيز!
آخر من چگونه براى #جوانان بنويسم كه #امام مى خواهد #كنيزى
براى خود بخرد.
در اين كار چه #افتخارى وجود دارد؟
چرا #امام به #بِشر گفت كه اين #مأموريّت براى تو #افتخارى هميشگى خواهد داشت؟
در همين #فكرها هستم كه صداى #بِشر مرا به خود مى آورد
#ادامه_دارد...
أین بقیة الله...
👆👆👆 #آخرین_عروس 🎀 #حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود #قسمت7⃣3⃣ #امام نامه اى را با كيسه اى به من
👆👆👆
💞#آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت8⃣3⃣
اكنون نگاهى به تو مى كنم. تو ديگر خسته نيستى. مى دانم مى خواهى تا همراه بِشر بروى.
ما به سوى #بغداد مى رويم...
فاصله سامرّا تا #بغداد حدود 120 كيلومتر است و ما مى توانيم اين مسافت را با اسب، دو روزه طى كنيم.
شب را در ميان راه اتراق كرده و صبح زود حركت مى كنيم. در مسيرِ راه #بِشر به ما مى گويد:
فكر مىكنم اين #كنيزى كه ما به دنبال او هستيم اهل #روم باشد.
چطور مگر؟
آخر #امام_هادى(ع) نامه اى را به من داد تا به آن #كنيز بدهم اين نامه به خط رومى نوشته شده است.
عجب!
تو نگاهى به من مى كنى. ديگر يقين دارى اين #كنيزى كه ما در جستجوى او هستيم همان #مليكا است. همان بانويى كه دختر قيصر #روم است و...
ما بايد قبل از #غروب آفتاب به بغداد برسيم و گرنه دروازه هاى شهر بسته خواهد شد. پس به سرعت پيش مى تازيم.
موقع غروب آفتاب مى رسيم. چه شهر بزرگى!
#بغداد پايتخت فرهنگى جهان #اسلام است. در اين شهر، #شيعيان زيادى زندگى مى كنند.
#بِشر دوستان زيادى در اين شهر دارد. به خانه يكى از آنها میرويم.
صبح زود از خواب بيدار مى شوم.
#بِشر هنوز خواب است:
چقدر مى خوابى، بلند شو! مگر يادت رفته است كه بايد #مأموريّت خود را انجام بدهى❓
#ادامه_دارد...