eitaa logo
دعا،ذکر،ختم،عبادت،اخلاق،داستان،تاریخ وطبِ تنها مولودکعبه
43 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
399 ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عنایت حضرت به زوار (علیهماالسلام): نعلبندی در زندگی می‌‌کرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به ؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از راه شد. رفیق بین راه شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب را بدهم؟ ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش. کرد من و همه‌ی اموالی که با من است مال تو، جنازه‌ی مرا به کربلا برسان. یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر ، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، جاری شد. رو به قبر سیدالشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم. در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه زلال جوشید، خود اینها جنازه‌ی این یزدی را دادند، کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند ☀فرمودند: جنازه را ببر، در کربلا کن. جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حر‌ف‌ها را چرا می‌‌زنی؟ لب فرو بست. شبی با اهل و عیالش در نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: تو را می‌خواهد. همراه او رفت؛ دید در عرشه منبری است، جمعی که پای نشستند قابل احصاء نیست. صدا زدند از بالای منبر: جعفر، بیا! وقتی رفت، ☀فرمودند: چرا بستی؟ به مردم بگو و منتشر کن تا بدانند به زائر قبر جدّمان، علیهماالسلام، چه نظری داریم. 🔴
⭕️ اجتهاد و قدرت خطابه، با توسل به مولانا اباعبدالله علیه السلام... 💠 مرحوم ميرزا حسين نوری می فرمايند: عالم بزرگوار شيخ جعفر شوشتری برای من نقل فرمودند: 🔸در اوايل تحصيل دينی و در ايام به وطن خود مراجعت کردم و به تبليغ دين مقدس اسلام مشغول شدم. در آن روزها به موعظه و مصائب ائمه عليهم‏ السلام تسلط کافی نداشتم... 🔹و روی منبر در ماه رمضان از کتاب تفسير صافی و در ايام محرم از کتاب روضة الشهدای ملاحسين کاشفی استفاده مي‏کردم و از روی آن‏ها برای مردم صحبت مي‏کردم... 🔸ولی نمي‏توانستم سوزی در دل مردم بيندازم و آن‏ها را به درآورم تا اين که مدتی گذشت و ماه نزديک شد... - شبی با خود گفتم: تا کی بايد "ملا کتابی" باشم، در فکر چاره برآمدم که چه کنم تا از بردن کتاب روی منبر بی نياز شوم، در همان حال به خواب رفتم. 🌸 در عالم خواب، امام حسين عليه‏ السلام و ياران آن حضرت را ديدم که وارد سرزمين شدند و خيمه‏ ها را بر پا کردند و دشمن هم در مقابلشان صف آرايی کرد... - شيخ جعفر شوشتری فرمودند: وارد خيمه امام حسين عليه‏ السلام شدم و بر آن حضرت سلام کردم. حضرت امام حسين عليه‏ السلام مرا نزديک خود نشاند و به حبيب بن مظاهر فرمود: 🥞 فلانی مهمان ما است، ما نداريم تا از او پذيرايی کنيم، فقط مقداری آرد و روغن داريم، برخيز و با آن، غذايی آماده کن و نزد مهمانمان حاضر کن. 🔹حبيب بن مظاهر غذايی آماده کرد و پيش من گذاشت، چند لقمه از آن غذا خوردم و به خواب رفتم، يک لحظه احساس کردم به اين امور الهام شدم... - تا اين که روز به روز اين قدرت در من زيادتر شد و در مقام وعظ و خطبه به بالاترين مقصد رسيدم. 🔸مرحوم شيخ جعفر شوشتری از يگانه نام آور شيعه شد که منبرهای ايشان بسيار جذاب و شنيدنی و مورد توجه خاص و عام قرار گرفت و نفس مسيحايی و بيان گرم ايشان افراد زيادی را از خواب غفلت بيدار کرد. اللّهم عجّل لولیک الفرج اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما ✨