eitaa logo
ذره بین🔍
89 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
146 فایل
بسم رب البصیر... اینجا با ذره بین🔍معیارهای اسلام،دنیای سیاست اطرافمان را رصد می کنیم. برای رفع شبهات سیاسی و طرح سوال و انتقاد و پیشنهادات شما،ارتباط با ادمین👇 @M_Gh1415
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذره بین🔍
🍀🍀🍀💫 _اگر دقت کرده باشی، می‌بینی که شفای اسماعیل هرقلی، مساله‌ای شخصی و خصوصی نیست. بسیاری از مردم با دیدن آن معجزه، به پیروان امام زمان پیوستند و برای شیعیان هم قوت قلبی شد که فکر نکنند امامشان آن ها را فراموش کرده. دشمنان شیعه، ما را ملامت می‌کنند که شما اگر امام و پیشوایی دارید و زنده است، چرا به فکرتان نیست و کمکتان نمی‌کند. معجزه های غیر قابل تردیدی مثل شفا یافتن اسماعیل هرقلی، جواب دندان شکنی است به یاوه های آنان. دست ابوراجح را گرفتم. مجبور شد بایستد. _طبق قولی که داده‌ام باید به دارالحکومه بروم. قنواء لابد اسب‌ ها را آماده کرده و منتظر من است. اگر به او قول نمی‌دادم نمی‌توانستم به سیاه‌چال بروم. پیشانی‌ام را بوسید و گفت:( اگر پرهیزکار باشی، خدا کمکت می‌کند. این کار که تمام شد، به مسجد می‌روم و برایت دعا می‌کنم. تو امروز دل امام زمان را شاد کرده‌ای. امیدوارم با دعا و عنایت آن حضرت، تو نیز به مقصودت برسی و کامیاب شوی!) به طرف دارالحکومه که می‌رفتم، در پوست خودم نمی‌گنجیدم. دلم میخواست روزهایی که بین من و جمعه، فاصله انداخته بودند، هرچه زودتر بگذرند و مرا با جمعه تنها بگذارند. ناهارمان ماهی بود. ام حباب آن را عالی درست می‌کرد. هر وقت مهمان داشتیم، با دستپخت او، سرمان را بالا میگرفتیم‌. سرسفره، زیتون پرورده و ترشی مخصوص ام حباب هم بود. کم غذا خوردم. او ناراحت شد. _گربه از این بیشتر غذا می‌خورد. پدربزرگ گفت:( اگر قرار است ناهاری شاهانه در دارالحکومه بخوری، بگو ما هم بیاییم!) از ظرف شربت خرما و انگور، کمی نوشیدم. _با شکم پر ک نمی‌توانم به سوارکاری بروم. _مبارک است! نمایش تمام شد؟ نوبت به سوارکاری رسید؟ ام حباب گفت:( چ عیب دارد! قنواء می‌خواهد به شوهر آینده‌اش نشان دهد که سوارکار قابلی است.) هنوز از دعوت ابوراجح حرفی نزده بودم. _موضوع قنواء و سوارکاری مهم نیست. مهم این است که برای روز جمعه به مهمانی دعوت شده‌ایم. _مهمانی حاکم؟ سر تکان دادم. _حاکم خرواری چند است! ام حباب گفت:( باید بگردم لباس مناسبی برای خودم آماده کنم. راستی، نگفتی کی دعوتمان کرده.) _ابوراجح ازمان دعوت کرده. پدربزرگ تکیه داد و نفس راحتی کشید. _خدا را شکر! حال و حوصله رفتن به دارالحکومه را ندارم، اما رفتن به خانه ابوراجح و مصاحبت با او برایم شیرین و لذت‌بخش است. ام حباب لب ورچید و گفت:( حیف شد! من نمی‌توانم بیایم. همه‌اش تقصیر این آقاست!) به من اشاره کرد. پدربزرگ با بدگمانی گفت:( مثل اینکه اتفاقاتی افتاده که من خبر ندارم!) _آن روز که حالم خوش نبود و در خانه ماندم، ام حباب بیچاره را به خانه ابوراجح فرستادم تا خبری از ریحانه برایم بیاورد. حالا اگر ریحانه و مادرش، ام حباب را با ما ببينند، می‌فهمند که من او را به آنجا فرستاده بودم. آن وقت ابوراجح متوجه می‌شود که من به دخترش علاقه دارم و از این که ما را به خانه‌اش دعوت کرده، پشیمان می‌شود. ام حباب گفت:( حالا تا روز جمعه! از این ستون تا آن ستون فرج است. یک سیب را بالا می‌اندازی، صدتا چرخ میخورد تا پایین بیاید. باید ببینیم روزگار چ در آستین دارد. شاید خدا خواست و من هم آمدم و ریحانه را همانجا از پدرش برایت خواستگاری کردیم.) به او گفتم:( در عمرم زنی ب سادگی تو ندیده‌ام. برای رضای خدا، حرف ک میزنی، کمی هم فکر کن.) ام حباب قهر کرد و پشت ب من نشست. _خجالت نکش! حرف دلت را بزن. یک‌بار بگو من خُل و چلم! در جمع کردن سفره کمکش کردم تا از دلش درآورم. فایده‌ای نداشت. پدربزرگ پیش از آنکه برای استراحت ب اتاقش برود، گفت:( توی این دو هفته، روزی هزار بار از خدا خواسته‌ام ک ابوراجح و خانواده‌اش را به راه راست هدایت کند. خدا می‌داند چقدر دلم می‌خواهد روزی ب خانه‌اش برویم که میان ما و او هیچ جدایی و فاصله‌ای در مذهب و اعتقاد نباشد! افسوس! این ها آرزوی قشنگی است که بعید است شاهد انجامش باشیم.) ام حباب ک گوش ایستاده بود، گفت:( تو چرا اینطوری حرف میزنی ابونعیم! این چیزها ک برای خدا کاری ندارد. برای او از آب خوردن هم راحت‌تر است.) خندیدم و گفتم:( چ می‌گویی ام حباب! خدا ک مثل ما آب نمی‌خورد. ) پدربزرگ خندید، اما ام حباب نگاه تندی ب من انداخت و ب آشپزخانه رفت. قهر ک می‌کرد، جان آدم را به لبش می‌رساند تا آشتی کند. با دیدن قنواء نتوانستم جلوی خنده‌ام را بگیرم. موهایش را زیر دستاری ک ب سر پیچیده بود، پنهان کرده بود. با کمک سرمه، دوده و موادی که خودش سرهم میکرد، چین هایی مردانه ب پیشانی و دو طرف بینی، و حالتی آفتاب سوخته به چهره‌اش داده بود. کسی با دیدن آن قیافه نمی‌توانست حدس بزند با دختری روبه روست که چند خدمتکار، گوش ب فرمانش هستند. _حالت چطور است هلال؟ از بانو قنواء چ خبر؟ ادامه دارد.... دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺بسم رب العلی...🌺 ❤مولا علی علیه السّلام ضمانت کرده است: هر کس برای خدا در روز غدیر وام دهد، خداوند چندین برابر به او خواهد داد❤ 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به رسم هر ساله قرار است برای برگزاری 🎊💐جشن عید غدیر💐🎊 چندین موکب پذیرایی،فرهنگی،کودکان و...برای چند شب برقرار گردد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 عزیزانی که تمایل دارند در این خیر کثیر مشارکت نمایند؛نذورات نقدی خود را به کارت مسکن۶۲۸۰۲۳۱۳۵۶۲۴۷۰۷۱(قیومیان) واریز نمایند. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃 🌱 چرا باید در عید غدیر اطعام داد؟ جشن سیاسی است 🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔶 تو فرانسه خانواده های کشته شدگان، معترض هارو دعوت به آرامش میکنن؛ تو ایران دختره خودشو از پشت بوم میاندازه پایین؛ خانوادش میشن لیدر درگیری ها! دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
شبهات حجاب 9.mp3
1.62M
🎙چگونه حیاءِ دخترانمان را افزایش دهیم تا در آینده افرادی با حجاب شوند؟ 🍃 استاد شمشیری 🔗 دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
صدا ۰۰۲_sd--1.m4a
3.85M
⭕️آیا قانون کار آمدی برای جلوگیری از قانون شکنی وجود ندارد⁉️ که اگر هست چرا کشف حجاب روز به روز در کشور بدتر میشود و مسئولین کاری نمی کنند؟ کارشناس سیاسی:استاد قنبریان 💢⭕️💢 دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حضرت خورشیدِ سامرایی ها سلام معنی امّید سامرایی ها تو آمدی و بپا شد بساط جشن و سرور ولادت تو شده عیدِ سامرایی ها 🔸شاعر: رضا قاسمی دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃