eitaa logo
ذره بین🔍
89 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
146 فایل
بسم رب البصیر... اینجا با ذره بین🔍معیارهای اسلام،دنیای سیاست اطرافمان را رصد می کنیم. برای رفع شبهات سیاسی و طرح سوال و انتقاد و پیشنهادات شما،ارتباط با ادمین👇 @M_Gh1415
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🍀🍀💫 ایستادم. _سلام! با چهره‌ای برافروخته از شادی یا خشم ب من خیره شد و در آغوشم کشید. _سلام فرزندم! شانه ها و بدنش چند لحظه ای تکان خورد. نفهمیدم می‌خندد یا گریه می‌کند. وقتی از من فاصله گرفت، دیدم می‌خندد. _ مثل بچه ها برای خودت قهر کرده‌ای و ب اینجا آمده ای؟ راه بیفت برویم. احساس کردم هنوز بچه‌ام. بغض گلویم را گرفت. اشکم سرازیر شد. گفتم:( کجا را دارم بروم؟!) _معلوم است، خانه ابوراجح. _مگر خبر تازه‌ای شده؟ اگر میخواستم می‌آمدم. _ قرار است از دختری خواستگاری کنند. آن وقت تو برای خودت اینجا نشسته ای؟ _ از ریحانه؟ خودم می‌دانم. _ بله. من می‌خواهم او را برای تو از ابوراجح خواستگاری کنم. ب خوش خیالی پدربزرگم پوزخند زدم و روی کرسی نشستم. _ زحمت نکشید! من کسی نیستم ک او می‌خواهد. _ پس او کیست؟ _ او حماد است. _ اشتباه می‌کنی! آن جوان سعادتمند تو هستی. خون ب قلب و شقیقه هایم فشار آورد. ایستادم. _ من؟ اشتباه نمی‌کنید؟ _ هیچ اشتباهی در کار نیست. _ چ کسی این حرف را زده؟ سری تکان داد و گفت:( کسی که می‌شود روی حرفش حساب کرد.) _ کی؟ _ریحانه. باورم نمیشد. خودم با او حرف زده بودم. _ ممکن است توضیح دهید؟ دستم را گرفت و گفت :( تا اینجا ایستاده‌ای. نه. خیلی گشتم تا پیدایت کردم. ام حباب گفت باید تو را در این اطراف گیر بیاورم. خسته شده‌ام، ولی باید برویم.) سکه ای کنار ظرف پالوده گذاشتم و با پدربزرگ از پل گذشتیم. بی صبرانه منتظر بودم خبرها را بشنوم. _ میترسم ب آنجا بروم و ببینم ماجرا آنطور ک ب گوش شما رسیده نیست. _ مگر تو ب حرف ام حباب اطمینان نداری؟ ناله‌ام درامد. _ نه پدربزرگ! اگر او چیزی ب شما گفته، نباید حرفش را جدی بگیرید. خندید و گفت:( تو باید سپاس گزار ام حباب باشی! اگر او امروز با ریحانه صحبت نکرده بود، من و تو الان در راه خانه ابوراجح نبودیم.) از ساحل فاصله گرفتیم و از کنار نخلستانی گذشتیم. _ پدربزرگ! چرا در چند جمله نمی‌گویید چی شده و خیالم را راحت نمیکنید؟ _ آه! من چطور میتوانم خدا را شکر کنم! خدا می‌داند چقدر نگران تو بودم. هیچ راهی ب نظرم نمی‌رسید ک امید گشایشی در آن باشد. کار به جایی رسیده بود که می‌خواستیم از این شهر برویم. نزدیک خانه ابوراجح رسیده بودیم که بالاخره پدربزرگ گفت:( ساعتی پیش، ام حباب، ریحانه را ب گوشه‌ای می‌کشد و می‌گوید:'' برای تو مهم نیست که هاشم ب خانه تان نیامده؟" ریحانه از این سوال ناگهانی، دست و پایش را گم می‌کند و می‌گوید:" شنیدم ب مادرم گفتید کسالت دارد." ام حباب انگشت روی قلبش می‌گذارد و می‌گوید:" کسالت او از اینجاست." ریحانه میگوید:" منظورتان را نمی‌فهمم." ام حباب می‌گوید:" ب نظرم خیلی هم خوب می‌فهمید. او شما را دوست دارد و چون خیال میکند شما ب حماد علاقه دارید و او را در خواب دیده‌اید، قصد دارد از این شهر برود. اگر او بخواهد برود، ابونعیم و من هم همراه او میرویم؛ شاید برای همیشه.") ادامه دارد...... دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فدای چشمای قشنگت تو یه امت بودی به تنهایی........!!) ساعت ۱:۲۰ 💔 دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام آقا جانم💚 دوباره جمعه و 🌺 در دفتر ایام عمرم طلوعی دیگر و وقت سلام است 🙏 سلام بر قائم آل محمد 💚 سلام بر صاحب عصر و زمانه 💚 سلام بر آخرین پیوند هستی💚 أَللَّھُمَ عَـجِّـلْ لِوَلیِّڪَ ألْفَرَج💚 دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
وقتی پست اینستاگرامی جواد قارایی و استوریِ خاله شادونه رو دیدم، ناخودآگاه گریه‌م گرفت. هیچ‌وقت و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم روزی برای دیدن باقی‌ماندهٔ «انسانیت» از طرف آدم‌ها [برای طفل‌ فلسطینی که پدر و مادرش شهید شده و هیچ‌کس نیست تا جنازهٔ این بچه‌ رو تحویل بگیره، برای مادری که ضَجه می‌زد که فرزندان من روی دست‌هام از گرسنگی و بمباران جون دادن، برای مردی که روی خرابه‌های ۷۵ ساله ایستاده بود و عروسک بچه‌هاش رو به دست گرفته بود، ولی دیگه بچه‌ای نبود، برای گریه‌های تلخ رانندهٔ آمبولانس در غزه از دیدن بچه‌هایی که گویی تنها هدف حرمله‌های معاصرند] اشک بریزم. استادی می‌گفت در آخرالزمان انسان نفس‌تنگی می‌گیره، دل‌تنگی می‌گیره، نه از سُربِ موجود در هوا، بلکه از ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا كَسَبَتْ أَيْدِي النّٰاسِ.. کی میای؟ نمی‌دونم، کِی می‌بینمت؟ نمی‌دونم، کجا می‌بینمت؟ نمی‌دونم ولی می‌دونم «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَنَرَاهُ قَرِيباً»... پنــاه می‌برم به خدا از دل‌تنگی این‌ روزهای مُنتهی به اومدنت، آقای مهربان منتظَر صبور من…💔 دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
♨️ ورزشکاران مسلمان در لیگ‌های انگلیس: به کشته‌شدگان فلسطینی احترام نگذارید زمین را ترک می‌کنیم! 🔹 سلبریتی های ما یاد بگیرن!!! 😐 دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
🔹شما صهیونیستا پناهگاه افتتاح میکنین ما تو ایران ایستگاه مترو. معلومه که ما مثل هم نیستیم:)) 💬 علی فرحزادی دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
: استانداردهای دوگانه‌ی رسانه‌ها... 💠گروه رسانه‌ای تیمورا دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵سلام دوستان ارجمندم اولین روز هفته تون به شادی و لحظه تان سرشاراز عشق ومحبت♥️ مسیرتون سبز وپربرکت باغچه امیدتون گلباران وسایبان زندگیتون الله باشه🌟 دوستانتان را هم با ما همراه کنید. @Zarre_Bin 🍃🌹🌴🌾🇮🇷🌾🌴🌹🍃