eitaa logo
زنده باد یاد شهدا
219 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
164 فایل
امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست *مقام معظم رهبری* yazeinab14 به یاد شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷⚘🌺 وشهید دفاع مقدس مرتضی طلایی 🌷🌺🌹 @Zendebadyadeh_shohadayeh_golgun
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#الگوی_شهید #دوست_شهید من خيلي وقت‌ها نام شهيد پريمي را از زبان هادي مي‌شنيدم. گويي همين شهيد بزرگوار واسطه ورود هادي به سپاه قدس شده بود. شهيد علي پريمي جانباز بود و هفت يا هشت سال پيش به شهادت رسيد. هادي مي‌گفت شهيد پريمي الگوي من در زندگي و رزمندگي است.
پسرم يك‌بار پايش گلوله خورده بود اما به ما چيزي نگفت. بار آخري كه چند ماه قبل از شهادتش بود، سينه‌اش گلوله مي‌خورد كه ديگر نتوانست آن را از ما پنهان كند. حتي اواخر از نظر روحي كمي آسيب‌پذيرتر شده بود، همه اينها به خاطر مجروحيت‌هايش بود. من گاهي كه با هادي حرف مي‌زدم، متوجه مي‌شدم حرف‌هايم را خوب نمي‌شنود. حتي به او گفتم كه گوشت را به دكتر نشان بده. نگو وضعيت گوشش ناشي از مجروحيت‌هايي است كه از ما پنهان مي‌كند. هادي از نظر نظامي بسيار آدم ماهر و توانمندي بود. طوري كه فكرش را نمي‌كرديم كسي بتواند او را از پا درآورد. اما بار آخر كه ديدم مجروحيت سختي يافته، كمي احساس خطر كردم. خودش هم انگار كه مي‌خواست ما را آماده شهادتش كند، مي‌گفت: گلوله خوردن اصلاً ترس ندارد. من اين بار كه مجروح شدم فهميدم شهادت راحت‌تر از آن چيزي است كه فكرش را مي‌كنيم.»
هادي به من و مرحوم پدرش خيلي احترام مي‌گذاشت. محمد پسر بزرگم بعد از شهادت هادي مي‌گفت ما در زمان جنگ سال‌ها به جبهه رفتيم، اما شهادت نصيب هادي شد. او هميشه دست و پاي پدر و مادرمان را مي‌بوسيد. كاري كه ما نتوانستيم انجام دهيم. پسرم هادي پارسال وقتي پدرش در بيمارستان بستري بود، چندين روز پيشش ماند و از او پرستاري كرد. يك‌بار پرستار بخش به من گفت: حاج‌خانم همه بچه‌هايت زحمت پدرشان را مي‌كشند، اما آقا‌هادي صبر عجيبي دارد. ديشب كه همسرتان به خاطر حواس پرتي فكر مي‌كرد هنوز هم بنا است و در عالم خودش بنايي مي‌كرد، تا خود صبح هادي پا به پايش كار كرد و يك بار هم به پدر اعتراض نكرد. هادي را صبر و تقوا و نيكي‌اش به پدر و مادر آسماني كرد.
#لبخند_شهید #برادر_شهید هادي موقع شهادت لبخندي بر لب داشت كه ديدنش حس خاصي به آدم مي‌بخشيد. در فيلمي كه از او برجاي مانده، اين لبخند به وضوح نمايان است. حتي وقتي پيكرش را به ايران منتقل كردند، ما اين لبخند را روي لب‌هايش ديديم. پيكر برادرم پس از تشييعي باشكوه در قطعه 29 بهشت زهرا دفن شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- امیرحسین اهل ورزش بود. از همان نوجوانی با ثبت نام در کلاس کونگ فو ورزش را به طور جدی شروع کرد و ادامه داد. صبح‌های جمعه همراه دیگر دوستانش به پارک می‌رفتند و تمرین می‌کردند. هادی عاشق کوهنوردی بود؛ کوه‌های اطراف تهران را مثل کف دستش می‌شناخت. برای رسیدن به قله، سخت‌ترین مسیرها را انتخاب می‌کرد. مسیرهایی را انتخاب می‌کرد که تازه بودند و بقیه سراغ‌شان نمی‌رفتند. می‌گفت: «زندگی هم مثل کوهنوردی است. مسیرهای مختلف را به دقت بررسی می‌کنی و بعد از صعود بهترین‌شان را انتخاب می‌کنی تا دفعه بعد، با چشمی بازتر راهت را طی کنی. این طور شانس موفقیتت هم بالاتر خواهد بود.»
مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی #جهادگر_نوجوان #خواهر_شهید از همان ابتدا اهل تقوا و جهاد نفس بود. سال‌ها پیش از آن‌که در مسیر جهاد اصغر قرار بگیرد، به مبارزه با نفس خود رفته بود و به شکلی دیگر می‌جنگید و جهاد می‌کرد. همواره به دنبال بهتر شدن و رسیدن به کمال بود. از همان نوجوانی در جلسات اخلاق حاج آقا مجتبی تهرانی شرکت می‌کرد و سعی داشت تمام مواعظ ایشان را در زندگی خودش پیاده کند. خیلی زود در مسیر تقوا قرار گرفت و راهش را پیدا کرد. دیگر هر چیزی نمی‌خورد و با هر کسی معاشرت نمی‌کرد. کم می‌گفت و بیش‌تر ساکت بود. می‌دانستیم که دائم الوضو است و نماز اول وقت وی در هیچ شرایطی ترک نمی‌شود. بقیه را با خوش‌رویی و صبری که داشت مجذوب خود می‌کرد. هادی جهادش را از همان نوجوانی آغاز کرد.
- امیرحسین مدتی بود همراه هم به باشگاه کونگ فو می‌رفتیم. یک روز در مسیر برگشت، که حسابی گرسنه شده بودیم، تصمیم گرفتیم به رستورانی در همان اطراف برویم و چیزی بخوریم. غذا را که آوردند، بلافاصله مشغول خوردن شدیم. کمی گذشت و دیدم هادی از خوردن دست کشیده و بیرون را نگاه می‌کند. بی توجه به چیزی که مشغول تماشای آن بود، گفتم: «چرا نمی‌خوری؟! هیچ قول نمی‌دهم که تا ده دقیقه دیگر چیزی برایت باقی بماند.» هادی همچنان بیرون را نگاه می‌کرد، گفت: «از گلویم پایین نمی‌رود. پیرمرد رفتگر از آن سمت خیابان ما را نگاه می‌کند. » غذا از دهنم افتاد. هادی دیگر ننشست، بخشی از غذا را جدا کرد و برای رفتگر به آن سمت خیابان برد. وقتی برگشت، خوشحال از کاری که کرده بود، گفت: «ورزش که فقط دویدن و فعالیت بدنی نیست؛ آدم باید مرامش را هم داشته باشد!»
خبر شهادت هادی از طریق همکاران ایشان به ما رسید؛ در جریان یک عملیات مستشاری در منطقه ای از حلب که توسط جبهه مقاومت آزادسازی شده بود، یکی از پاهایش بر روی مین می رود و به شهادت می رسد....
#شهادت متولد انقلاب و بزرگ شده جنگ، رفته رفته به يك جوان متعهد و انقلابي تبديل شد و عاقبت شانزدهم آبان ماه 1395 در جبهه مقاومت اسلامي به شهادت رسيد.
این خیل عاشقان که شهید حرم شدند شمعند و پای دختر حیدر چکیده اند... #مدافع_حرم #زمینه_ساز_ظهور #شهید_هادی_زاهد مزار : بهشت زهرا (س) تهران قطعه : 29 ردیف : 85 شماره : 8