eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
3.1هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
233 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✦┈┈••✾•🌺•✾••┈┈✦ ﷽ 📚 پیشرفت با صنایع بزرگ ما که در رقابت با کشورهای درجه یک دنیا در صدر فهرست قرار داریم، به وسیله جوان های دعای خوان، نماز شب خوان دارد پیشرفت میکند. جوان های اهل ، اهل دعای ، جوان های متدین. بیانات مقام معظم رهبری ۱۳۹۸/۱/۱ 🆔 @zeynabiyehgolshahrkaraj ✦┈┈••✾•🌺•✾••┈┈✦
🔖 : مراسم پر فیض دعای در شام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، به نیابت خادمه اهل بیت، در زینبیه گلشهر کرج برگزار می گردد. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
: 💠 سفرنامه اربعین. قسمت یازدهم. نفهمیدم کی خوابم رفت که با ضربه جانانه یک زائر به سرم بیدار شدم! تا اومدم بفهمم چی شده آن یکی کوله رو کوبوند تو سرم ...خدا رو شکر کلا بعضی ها راحتند!! در کل عراقی ها دو دسته هستند. یک دسته فوق العاده و خدمتگزار به زائر و یک دسته و متنفر از ما .... البته دسته دوم کم هستند و اکثریت رو گروه اول تشکیل میده. خادمین این موکب از گروه اول هستند و فکر کنم همه تحصیل کرده اند. از نوع رفتارها و پیداست. نماز و ناهار و قرآن و ذکر ... دارم سعی میکنم کمی بخوابم چون امشب رو دوست دارم اگر علیه السلام بپذیرد در کنار مادرش برایش گریه کنم انشاالله. نشد که بخوابم!! سرو صدای زیاد و ... حدود ساعت ۴/۳۰ آماده شدیم که راه بیفتیم. یکی از بچه ها حالش خوب نبود. هر چه کردم ماشین سوار بشه و بره قبول نکرد. تا عمود ۱۳۰۰ که راه آمدیم دیدم بزور خودش رو می‌کشه. لذا یه گرفتم و سوار شدیم. همه کلی خوشحال شدن :) ما را تا عمود ۱۳۸۰ آورد. اونجا پیاده کرد و چند تا عمود بعد گنبد حضرت علیه السلام دیده شد. فقط کسی که تجربه روی رو داشته می‌تونه بفهمه این تصویر چه حس و حالی داره. تو راه نماز مغرب شد. کنار خیابان فرش پهن کردیم و نماز خواندیم. بعد نماز حرکت کردیم به سمت موکب ... حدود یک ساعتی راه رفتیم تا رسیدیم. موکب استان البرز خیلی دورتر از بود سر راه هم نزدیک حرم حضرت عباس شدیم و سلام دادیم و هم حرم امام حسین علیه السلام. از کنار گاه هم عبور کردیم تا بعد از عبور چند خیابان شلوغ به رسیدیم. الحمدلله یکی از بچه ها تو موکب برای ما جا گرفته بود. لذا رفتیم و در مکان خودمان شدیم. بعد اینکه مستقر شدیم بعضی از بچه ها میخواستند برن حرم ... قبل رفتن کمی صحبت کردیم و دعای و روضه و... خدا را شکر خوب پذیرایی کرد. یاد همه دوستان کردیم. بعضی ها رفتند حرم و بقیه هم خوابیدند. منم جز گروهی بودم که خوابیدم هر چه فکر کردم پیدا نکردم که لابلای این همه مرد و فشار بریم سمت حرم علاوه بر این که میدونستم بدلیل نمی‌توانند نزدیک شوند. پاهام از درد فریاد میکرد. با که یکی از بچه ها داد کمی آروم تر شد. یکی گفت خوب ازتون گذشته... راست می‌گفت این چند روز هر بار جلوی آینه رفتم بیش تر از هر چیزی موهای جلوه میکرد.. بی اختیار زمزمه کردم داره پیر میشه.... حواست هست به سپید سرم... از گذشته ترم .... قبل اینکه بیام یکی می‌گفت چرا صورتتون ریخته... تو دلم گفتم داغ و حسین ریختن صورت هم داره!! یکی می‌گفت چرا آنقدر فشار روش هست... و من تو دلم میکردم وای از قلب حجه بن الحسن... وای از دل زینب 🔹 به قلم یک زائر اربعین. 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #ویژه: سلام خدمت همه اعضای دوست داشتنی کانال زینبیه به ویژه #جوانها و #نوجوانها! از امشب، مورخه
🔖 : 🔰 : داخل اردوگاه بعد از مشخص شدن اتاق و هم اتاقی هامون، با وجود تعداد زیادی تخت با کمبود مواجه شدیم و بعضی ها که سابقه اردوی داشتن، روی زمین و بعضی ها مثل من رو تخت خوابیدن. از اون شب ها بود که با وجود خستگی، خواب قصدِ سر زدن به چشم هاتو نداره☺️ و باید دعوت نامه براش بفرستی😅 و اتفاقات و احساسات قشنگی رو برام تدارک دیده بود، که پذیراش بودم😊 اما به هر طریق، خوابی نه چندان عمیق رو آغاز کردم که بتونم صبح زود بیدار بشم. 💠 شنبه ۶فروردین نماز صبح و دعای رو تنها، کنار مزار همون شهید ۱۹ساله خوندم.😍 بعد از صرف صبحانه، سوار اتوبوس شدیم و بازدید از ها رو شروع کردیم. برای دیدن اولین یادمان، پیاده شدیم و همراه جمعیت، از مسیر باریک و با پستی بلندی زیاد، گذر کردیم. به یادمان شهدای که رسیدیم یکی از رزمندگانی که در اون حضور داشته برای جمعیتی که گروه گروه توی اون محیط نشسته بودن و با اشتیاق گوش می دادن، روایتگری کرد و جریان و نامگذاری عملیات فتح المبین رو شرح داد. نماز ظهر رو تو مسجد یادمان فکه اقامه کرده و توی سوله تازه احداث شده زیر چادر قرمه سبزی خوردیم 😋 بعد از ناهار هم از نزدیک سوله، آب هویج گرفتیم و مثل ندید پدیدها هی عکس انداختیم.😄 یادمان بعدی کانال بود، آقای خدابنده(مسئول کاروان) تو اتوبوس از همه مون خواست به احترام این شهدا، بدون کفش به زیارتشون بریم، کفش ها رو تو دست گرفتیم و وارد کانال شدیم. شاید شبیه لحظه ای که موسی علیه السلام تجربه کرده بود... شبیه ندای کفش هایت را بیرون بیاور! به وادی مقدسی وارد شده ای... راه رفتن تو خاک آسون نبود با هر قدم توی خاک فرو می رفتیم، گروه قبلی از کانال خارج شدن و جاشون رو به ما دادن . بعد از شنیدن و روایتِ ، کمی از خاکی که به راحتی توی دست نمی موند رو داخل مشما ریختم برای سوغات،😊 دونستن اینکه اون عزیزان خدا توی این اقلیمِ ، با و ، چند روز رو تحمل کردن و آخر هم ، جان به جانان سپردن، دل سنگ رو هم می سوزونه. و اینکه اون نفرات آخر چه ساعات و دقایقی رو صبوری کردن و چی به سرشون اومده، کسی نمیدونه😢 چقدر شبیه بود.... 😭 ادامه دارد.... 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f