eitaa logo
منتظران ظهور(ترک آباد)
2.8هزار دنبال‌کننده
25.6هزار عکس
9.3هزار ویدیو
167 فایل
اخبار روستای ترک آبــــــــــاد، اردکان، یزد جهت ارتباطات به ایدی های زیر مراجعه فرمایید: مدیران: @Admin1359 @Kazembrave @Amir_Mohamd1388
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿 « ای کاش» دهانم را باز کردم، می خواستم همه آنچه میبینم را در سینه ام جای بدهم. ولی دیگر پر شده بود. دوست داشتم سینه ام را هزار برابر کنم. یا هزار تایش را از خدا هدیه بگیرم. ولی افسوس فقط یکی بود. وقتی سیر شدم. دهانم را مهر کردم و دستانم را به بازویش گره زدم. سرم را بر شانه هایش گذاشتم. چقدر غمگین بودم. ای کاش او لبی بر لبم می گذاشت. مرا از جانش بیشتر دوست داشت و من او را. می تاخت و مرا با عشق می برد. ولی مسیر عبورش را نفرت ها بسته بود. در میان بارش خشم با ضربه ای که فرو آمد بازویش از دستم رها شد. به بازوی دیگرش چسبیدم، آن هم با ضربه ای دیگر از میان دستانم فرو افتاد. با شکم بر زمین افتادم، دهانم را باز نکردم. ترسیدم مبادا چیزی از من کم شود. در خودم فریاد میزدم: مرا رها کن.... برووووو.... برو..... تو را بیش از من می‌خواهند.... برووووو ولی خم شد و من را به دندان گرفت. چقدر نفسش داغ بود. لبانش خشک و بازوانش پر از خون بود. با من می دوید. او چشمانش به سمت خیمه ها بود و من چشمانم به لبهای خشک و سیمای باوفایش.... ناگهان تیری بر چشمش نشست، خون چراغ خاموش شده اش بر گلویم چکید، گلوی سردم با خونش گرم شد. ولی متوقف نشد..... طولی نکشید، که تیری دیگر سینه ام را به سینه اش دوخت. بی رنگی امانتی که در من داشت با رنگ سرخ خونش رنگین شد. در کمال حیرت ماه، با زانوانش بر زمین افتاد، نه به خاطر زخم هایش.... نه.... فقط به خاطر سینه ی من که شکافته شد. 😔 شرمنده‌ام که بیش از این نتوانستم همراهیت کنم. فقط ای کاش میشد، لبت را کمی تر کنم. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
9.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ ماندگارترین نوحه تاسوعا ... 🎙مداحی قدیمی و بسیار دلنشین زنده یاد محمد احمدیان