eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از عهد کودکی جگرش پاره پاره است "او کشته ی شکستن یک گوشواره است" 🏴 🖇💌
تو مادری‌ترین پسر خانواده‌ای... 🏴 🖇💌
در کربلا کنار ضریح تو یا حسین با معرفت کسی ست که یادِ حسن کند...
"🌸💕" دشمن‌ هرروز‌ از‌سیاهے‌ چـٰادر من‌ مۍترسد؛ حال‌ باز‌ میگویید‌؛ دختران‌ شهید‌ نمۍشوند؟
نزدیک‌ می‌شویم‌‌ بھ تپش‌هـٰای اربعین ؛ یک‌کربلا بدھ ؛ نخورد نوکرت ‌زمیـن . .
بعد تو در بین کافه میکنم جان بیشتر میزند آتش مرا رگبار باران بیشتر از تمام خاطراتی که نبوده بین ما میزند آتش روانم را زمستان بیشتر از زبان مردم نا آشنا با درد عشق میکند زخمی مرا تجویز و درمان بیشتر دزدکی میبینمت از تونداری خسته ام میدهد مرد فقیر از دست ایمان بیشتر در جهان زخمی ترین دل بوده ام از تیغ عشق میبرد چاقوی هر قصاب از ران بیشتر بیشتر از خود برای این و آن گفتم غزل خورده است از جیب صاحبخانه مهمان بیشتر در فراق لمس دستان محبت بوده است گریه ام از اشک های پیر کنعان بیشتر این جوان تاوان فراوان داده اما بوده است ارزش عاشق شدن در چشمم از جان بیشتر
بسکه دندان زِ غمِ کوچه نهادم به جگر جگرم پاره شد و ریخت برون از دهنم
دست سنگین کسی خورد به روی مادر ولی آنکه شده نیلی رخش ... انگار ، منم 😭😭😭
خواستم تا که دمی چند ... پریشان باشم مثل نفسی بی سر و سامان باشم هاتفی طعنه زنان گفت :" پریشانی" ..نه ؟! گوییا خواسته ای "بی سر و سامانی" ... نه؟ چند روزی به لبت آب نباشد... باشد! مثل زینب نگهت خواب نباشد... باشد! یا بیا چند صباحی به بیابانها باش بین انبوه غم و غصه و ماتمها باش راستی... داغ غم چند برادر دیدی تا به حالا بدنی پاره و بی سر دیدی؟ فکر کردی که غم زینب ما آسان ست! عالمی در پی فهم غم او حیران ست ... تا به حالا شده ؟ قلب تو در قفسش غرق تلاطم گردد! گریه ای کن... به سری زن.... متغیر کن حال تو و صبر و غم زینب!؟ ... زهی فرض محال با سانسور...
♡•• همه گفتند حسین و جگرم گفت حسن سینه و دست و سر و چشم ترم گفت حسن... گوشم از بدو تولد به شما عادت کرد مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن... زائرى در وسط صحن غریب الغربا دید تا گنبد زیبای حرم، گفت حسن... قاسمت راهی میدان شد و دیدند همه خواهری موی پریشان ز حرم گفت حسن... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
♡•• صدمرده زنده مۍشوداز ذڪرِ یاحَسَن آقـاے ما معلمـِ عیسۍ ‌بن‌ مَریـمـ است ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༻‌
🏴یا حسن بن علی🏴 مــــادرم را رو به من در کــوچـه ها سیـــلی زدند در حقیقت این جگر از "کوچه"می سوزد نه سم!!!