eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
75 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🥀🥀 یک بوسه از رخت ده و یک بوسه از لبت تا هر دو را چشیده، بگویم کدام به ... 😃 🥀🥀🥀
وا نکن پیراهنت را "ماه " می افتد زمین! خَم نشو از "گردنت" "الله" می افتد زمین ! باز و بسته می شود پلکت و یا خیام مست گاه بر می خیزد و آنگاه می افتد زمین!؟ تا تو غمگین می شوی یک آن جهان می ماندو با صدای خنده هایت راه می افتد زمین "برگ ریزان" می‌کنی همزاد پاییزی مگر ؟؟ برگِ سرو از دیدنت چون "کاه" می افتد زمین ! مِه تمام کوچه های شهر را خواهد گرفت بسکه از عمق وجودم " آه" می افتد زمین! خواستم در بازی شطرنج دل کیش ات کنم صفحه می ریزد به هم تا "شاه " می افتد زمین!
یک نفر بود که احوالِ مرا می فهمید وزنِ احساسِ مرا با نظری می سنجید واژه هایم همه در محضرِ چشمش بودند همچو نوری وسطِ بیتِ دلم می رقصید صبحِ هر روز برایش غزلی می گفتم تا غروب از اثرِ شعر و سخن می خندید در خیالم که به آغوشِ خوشش می رفتم چه قَدَر بوسهٔ لب های گُلَش می چسبید دستِ عشقم که از آن گونه و لب رد می شد پنجهٔ عقل به موهای سرش می پیچید بودنش ماه ترین حالتِ همراهی بود مثلِ مهتاب به شب های دلم می تابید گرچه از کارِ جهان گاه پریشان می شد باز می آمد و اطرافِ دلم می چرخید با لبی خنده زنان، با نفسی شادی بخش حال و احوالِ مرا خوب و به جا می پرسید عشقِ من را به خودش از تهِ دل می دانست عاشقش بودم و بر بختِ خودش می نازید ناگهان رفت و نفرمود کجا خواهد رفت اشکِ غم بود که از هر مژه ام می بارید چاره ای نیست، تحمّل کنم این دوری را چون که یک لحظه وصالش به جهان می ارزید " هر کجا هست خدایا به سلامت دارش " " آن سفر کرده " که احساسِ مرا می فهمید. 😊✋🌸
.خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را بفهمد روزگار غمگسار سرد من را خدایا عاشقش کن تا بداند عاشقی چیست بداند درد جسم و قلب عاشق از رخ کیست خدایا عاشقش کن تا زبان من بداند بداند تا سخن از نیش زخم خود نراند خدایا عاشقش کن تا دلش بی تاب باشد دو چشمش تا همیشه پر غم و بیخواب باشد خدایا عاشقش کن تا فقط آشفته باشد فقط درد دلش را با دو چشمم گفته باشد خدایا عاشقش کن نا صبور و اهل باشد برای من بدست آوردنش هم سهل باشد خدایا عاشقش کن تا بداند چشم به راهی بداند، تا بفهمد، تا کشد از سینه آهی .خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را بفهمد روزگار غمگسار سرد من را خدایا عاشقش کن تا بداند عاشقی چیست بداند درد جسم و قلب عاشق از رخ کیست خدایا عاشقش کن تا زبان من بداند بداند تا سخن از نیش زخم خود نراند خدایا عاشقش کن تا دلش بی تاب باشد دو چشمش تا همیشه پر غم و بیخواب باشد خدایا عاشقش کن تا فقط آشفته باشد فقط درد دلش را با دو چشمم گفته باشد خدایا عاشقش کن نا صبور و اهل باشد برای من بدست آوردنش هم سهل باشد خدایا عاشقش کن تا بداند چشم به راهی بداند، تا بفهمد، تا کشد از سینه آهی.
موافقی که دو تایی کمی قدم بزنیم ؟ و یک گریز به دنیا بدون غم بزنیم ؟ به عشق مثنویِ چشم های دریاییت به هم نگاه ببازیم و حرف کم بزنیم به قدر خاطره ای در کنار هم باشیم اگر که شد دلمان را به نام هم بزنیم « من عاشقت شده ام پس شما بفرمایید از عشق دم بزنم یا از عشق دم بزنیم ! » موافقی که جهان را کمی به وجد آریم ؟ اگر لبی به شرابی که میزنم ، بزنیم ! و بهِ سلامتیِ مرگ اگر به هم نرسیم دو استکان ترک خورده را به هم بزنیم به زیر پر بکشیم آسمان هفتم را کنایه ای به پری های بی جَنَم بزنیم
هرچه با تنهایی من آشنا تر می‌شوی دیرتر سر میزنی و بی وفاتر می‌شوی
بر سردر بازارچه‌ی عمر نوشته است... اینجا خبری نیست، اگر هست "هیاهوست"
ناز کن نقاشیم بد نیست،نازت میکشم مثل یک آهو که نه مانند بازت میکشم تار موهای تو کوک و ضرب قلبم کوک تر با اجازه لحظه ای دستی به سازت میکشم سر لبهای تو عالم را به زانو میکشد باجسارت یک سرک هم من به رازت میکشم قبله گاه کافران چشمان رنگین تو است این جماعت را به صف وقت نمازت میکشم نازداری نازنین نازت بنازم ناز کن ناز کن من یک هنرمندم که نازت میکشم
حرم را فرض كن بى صحن گوهرشاد يک لحظه بدون آب سقاخانه و بى پنجره فولاد يک لحظه عـَلـَــم ممنوع، ورود دسته هم ممنوع صداى نوحه و سينه زنى و ذكر و دم ممنوع محرم پرچم مشكى زدن دور حرم ممنوع نبايد فاطميه پيرهن مشكى تنت باشد نبايد شـال مـاتـم گــردنت باشد... تصور كن مدينه درتمام سال اين طوريست به روى قبرهايش سايبان هم نیست : با اینکه میان نـوکـــران رسواییم امضای زیارت از "حسن" میخواهیم اربـــاب کـــــــرم اگر کــرامت بکند با پای پیاده "کـربـــــــلا" می آییم صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين سلام عليكم و رحمة الله... صبحتون بخير... دوشنبتون امام حسنی (ع)
به حسن گریه کنم یا به حسین یا به رضا به حسن گریه کنم یا به شهید کربلا دختر بدر دو جا امشب سه جا دارد عزا گاهی می گوید حسن گاهی حسین گاهی رضا گاهی می گوید حسین در سفر کرببلا دید چون زینب محزون که زمین می لرزد شط و دریا شده خون ماء معین می لرزد دید زینب که سواری به حرم می آید دیده اش پر غم و با قامت خم می آید گفت زینب به یقین این شه و این اکبر اوست کشته گشته زجفا اکبر و این پیکر اوست شه دین نعش علی را بگرفت در بر زین به در خیمه لیلا بنهادش به زمین با دوصد آه و فغان گفت به لیلای حزین شو تو از خیمه برون کشته فرزند ببین گفت لیلا چقدر ناله من پیر کنم نوجوان اکبر من بی تو چه تدبیر کنم عاقبت گرگ اجل یوسف گل پیرهنم برد و نگذاشت که بر وی نظری سیر کنم 🌴🏴🍁🏴🌴