نوشتم درد دلهایم همه گفتند عالی بود
ندانستند که درمانی برای زخم کاری بود
نوشتم درد دلهایم شبیه شعر بر دفتر
ندانستند که هر شعرم برایم یادگاری بود
نوشتم درد دلهایم همه خواندند و اما حیف
ندانستند که سوز من همه از غمگساری بود
نوشتم درد دلهایم گهی شاد و گهی غمگین
ندانستند که این خنده فقط چهره نگاری بود
نوشتم درد دلهایم زدست روزگار بد
ندانستند که اشک چشم برایم برد باری بود
نوشتم درد دلهایم به شبها کنج یک خلوت
لقب سنگ صبورم داد عجب شب زنده داری بود
جواد_الماسی
به برگهی شجرهنامهام نوشته شده
حلالزاده، غلامی، زِ دودمان نجف...
#یکشنبهها
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین
چقدر جان به لبم کرد
این حقیقت بی رحم
چرا همیشه تو را
باید از خیال بخواهم؟...
#حسین_منزوی
چشمت به چشم ما و دلت
پیش دیگریست
جای گلایه نیست
که این
رسم دلبری ست
#فاضل_نظری
تا نسوزی
عشق را هرگز نمی فهمی که چیست
گاه بخشیدن
گهی آغوش و گه درد و غم است...
#بیدل_دهلوی
صبر کن دسته گل تازه به آب
افتاده!
زندگی پشت سرت از تبوتاب
افتاده
عاشقی با تو فقط دردسری زیبا
بود
بی تو از صورت این عشق نقاب
افتاده
#علی_صفری
در عشق نمیدانم درمانِ دلِ خویش
خواهم که کنم صبر ولی دسترسَم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا ، جای نفسم نیست...
#سنایی
نوشتم درد دلهایم همه گفتند عالی بود
ندانستند که درمانی برای زخم کاری بود
نوشتم درد دلهایم شبیه شعر بر دفتر
ندانستند که هر شعرم برایم یادگاری بود
نوشتم درد دلهایم همه خواندند و اما حیف
ندانستند که سوز من همه از غمگساری بود
نوشتم درد دلهایم گهی شاد و گهی غمگین
ندانستند که این خنده فقط چهره نگاری بود
نوشتم درد دلهایم زدست روزگار بد
ندانستند که اشک چشم برایم برد باری بود
نوشتم درد دلهایم به شبها کنج یک خلوت
لقب سنگ صبورم داد عجب شب زنده داری بود
جواد_الماسی