هجران همیشه انتهای عشق بازیست
وقتی که در ها تکیه بر دیوار دارند
#بیهوده در جنگل امید کلبه داریم
اینها سپیدارند و تنها دار دارند
باید بفهمی شعر گفتن درد دارد
وقتی که شاعرها به لب سیگار دارند
این شاعران آبستن بی همنوایی
دیوان به دیوان شعر غم را بار دارند
مردم پی شعرند و شاعرها غریبند
انگار شاعرها فقط انبار دارند
با شاعران مرده خیلی خوب هستند
این ناشران تا خوی استعمار دارند
حسین_مرادی
.
ما با خیال دوست گشودیم دیده را
کردیم موجخیز دلِ آرمیده را
نومیدی از وصال تو حسرت فزود، لیک
صدجا گره زدیم امید بریده را
دل سرکشید از ستمت، در پیاش متاز
بنشین که رام خویش کنی آرمیده را
مُردم، به نغمهی دگر آهنگِ ناله گیر
تا کِی زنی به گوش نوای شنیده را
آن نیشِ غم کجاست که تا نازکی دهم
این زخمهای کهنهی آماسدیده را
«فانی»! خموش باش که با گوش دشمنیست
این نغمههای تازهی شیونرسیده را...
چای میریزم ولی تنها خیالت بامن است
طعم قندان لب وچشم زلالت بامن است
روز وشب یاد تو را درخاطرم میپرورم
خاطرات زنده اما پر سوالت بامن است
بوی تن پوشت نشسته بر تن پیراهنم
بوی عطر دلفریب ماه وسالت بامن است
حس وحالم را گرفته شعری از حافظ عجیب
واژه واژه معنی هرشعر و فالت بامن است
موج عشقت در دلم هرلحظه توفان میکند
تا همین احساس پاک بی زوالت بامن است
گفته ای:(عشق منی) ، وای چه پیغام قشنگی
با تو باید بزنم دست به اقدام قشنگی
از همان روز که تحویل گرفتی دل ما را
نام لبخند تو شد عشق، عجب نام قشنگی
دل به دریا زده ام تا برسم با تو در اینجا
مثل یک موج به یک ساحل آرام قشنگی
شاعرم کرد که با تو غزلم را بنویسم
احسن الله من العشق چه اکرام قشنگ
ماه گفتم که بیاید وسط شعر من امشب
تا اشاره بکند باز به ایهام قشنگی
عشق من منتظرم باش که این فاصله یک شب
ختم باید بشود با تو فرجام قشنگی
̀✦̀•̀┈̀❁̀̀❤️❁̀┈̀•̀✦̀
الزامِ تو
در من مَثَلِ
قافیه در شعر
دیوانه شود
در عَدَمَت حالِ ردیفم
مسلم_خزایی_ژاڪاو
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم
بیا دوباره در این باره ، اشتباه کنیم
من و توایم که تنها گناهمان عشق است
عجب گناه قشنگی ، بیا گناه کنیم!
راز اين داغ نہ در سجده ے طولانى ماست
بوسہ ے اوست ڪه چون مهربہ پيشانى ماست
#فاضل_نظرے
قالیچه و ایوان قشنگی دارم
موسیقی باران قشنگی دارم
پاییز و هوای خش خش خوشبختی
من با تو چه آبان قشنگی دارم
#شهراد_میدری
بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر
مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر
من از تو بالی بلندبالا می خواهم
من از تو تنها بالی بلند و بالا پر
دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد
مرا ببر به زمین و زمانه ای دیگر
#قیصر_امین_پور
عبرت کنید از داستانم دوستانم را
پنهان کنید از دوستانم داستانم را
پشت و پناهم زخم خنجر از رفیقان است
دارند میکاهند ذره ذره جانم را
بردند مانند شغالان بین تاکستان
نامهربانها قلب پاک و مهربانم را
ارثیه گور است دیگر آرزوهایم
بر باد داده دوستی ها دودمانم را
دیگر سروکار دلم با آسمان افتاد
روی زمین پس داده قلبم امتحانم را
پیدا شود ای کاش روزی یک جوانمردی
با مطع شعرم بسازد یادمانم را
#حسین_مرادی