eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
الزامِ تو در من مَثَلِ قافیه در شعر دیوانه شود در عَدَمَت حالِ ردیفم مسلم_خزایی_ژاڪاو
بیا دوباره به چشمان هم نگاه کنیم بیا دوباره در این باره ، اشتباه کنیم من و توایم که تنها گناهمان عشق است عجب گناه قشنگی ، بیا گناه کنیم!
"ﻣﻦ"... "ﺭﺍﻭﻱ" ﻣﻨﻢ ... ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﻫﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺯﻧﻢ ... اﺯ ، "ﻧﻰ "ﺣﺼﯿﺮﻯ" ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ ... ﺍﺯ "ﺩﻝ"... "ﺩﻝ" ﺣﺮﻳﻢ ... ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺷﻮﺩ ... "ﺩﻝ" ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، "ﺩﻟﺒﺮ" ﺷﻮﺩ
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎  راز اين داغ نہ در سجده ے طولانى ماست بوسہ ے اوست ڪه چون مهربہ پيشانى ماست
قالیچه و ایوان قشنگی دارم موسیقی باران قشنگی دارم پاییز و هوای خش خش خوشبختی من با تو چه آبان قشنگی دارم
🌸🍃 سلام 🌸🍃 صبحتان بخیـر 🌸🍃 عطـرگلهای محمدی 🌸🍃 آواز نسیم 🌸🍃 رقص شاپرک ها 🌸🍃 صدای پرندگان خوش آواز 🌸🍃 در این صبح زیبـا 🌸🍃 تقدیم دل پاک شما 🌸🍃 امروز و هر روزتان بکام
بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر من از تو بالی بلندبالا می خواهم من از تو تنها بالی بلند و بالا پر دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد مرا ببر به زمین و زمانه ای دیگر
عبرت کنید از داستانم دوستانم را پنهان کنید از دوستانم داستانم را پشت و پناهم زخم خنجر از رفیقان است دارند میکاهند ذره ذره جانم را بردند مانند شغالان بین تاکستان نامهربانها قلب پاک و مهربانم را ارثیه گور است دیگر آرزوهایم بر باد داده دوستی ها دودمانم را دیگر سروکار دلم با آسمان افتاد روی زمین پس داده قلبم امتحانم را پیدا شود ای کاش روزی یک جوانمردی با مطع شعرم بسازد یادمانم را
شبیه کودکی پیش رفیقانش زمین خورده درونم بغض بی‌‌رحمی‌‌ست! اما کم نیاوردم
یک سینه حرف هست، ولی نقطه چین بس است...
گفتم کـه دلتنگم بیـا ای آنکه درمان منی گفتی کنارم هستی وهمواره در جان منی گفتم نمانـده در دلم شوری دگر از عاشقی گفتی اگر لیلی شوم،مجنون و حیران منی گفتم مرا بـا بوسه ای از عشق مهمانم نما گفتی همیشه یک بغل از بوسه مهمان منی گفتم کـه دیگر بعد تو نوری ندارد محفلم گفتی که شمع روشن هر جمع پنهان منی
‌‌ عاري از صبرم و طاقت نفسم بند آمد زير اندوه فراقت نفسم بند آمد ايستادي لبه ي زندگيم ، از اين روست هر كسي رفت سراغت نفسم بند آمد مو زدي شانه و ناخواسته عطري برخاست مثل گل هاي اتاقت نفسم بند آمد ساعت تازه ي خود را كه نشان مي دادي چشم افتاد به ساقت نفسم بند آمد موقع گفتن ِ اين شعر كمي ترسيدم خوش نيايد به مذاقت ؛ نفسم ...