eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
القصه همین فلسفه‌ی عینک دودی‌ست: تا سیر تماشا بکنم رد شدنَت را...
پای تا سر چشمم از شوق تماشایت، ولی بس که در حُسن تو حیرانم، بَصَر گم کرده‌ام! ‌‌
درازدحام این همه تک بیتی ام گمم کم دارمت که دفتر من از غزل تهی ست
بلاتکلیف و بیتابم شبیه کودکی گریان که از مادر جدامانده پریشان خاطر و حیران
. نگاه ڪن به جهانم ڪه بی تو زندان است دلم اسیر گناه و مطیع ِ شیطان است ببین بدون حضورت ، غبار ظلمت را دوباره جهل و خرافه، امیر انسان است بیا ڪه ظلم و تباهی ، گرفته دنیا را بساط بتڪده، لات و هبل فراوان است تبر به دوش بیا، عدل و داد منتظرند به محض آمدنت ،این جهان گلستان است اگر ڪه العجل ِ ما ،فقط شده عادت بیا به جان ِ یتیمی ڪه بی تو گریان است تویی ذخیره ی عالم، بقیة اللٰهی بیا ڪه آمدنت، وعده‌های قرآن است
. منم آن خسته جانی ڪه غریب و بی نوا مانده هزاران حرف در دل دارد اما بی صدا مانده خوشا حال ڪسی ڪه باقلم نجوا ڪند تا صبح قلم در دست من خشڪیده و مثل عصا مانده از آن روزی ڪه برگشتم ز دیدارت، حواسم نیست گمانم عقل و هوشم گوشه ای پیش تو جا مانده تمام خاطرات خوب و بد از ذهن من رفته فقط یاد تو در ذهنم ، نمیدانم چرا مانده ندارم شڪوه ای از غم ، ڪه تنها مونسم باشد به رویم بسته شد هر در، فقط باب دعا مانده
منطقِ چشم تو با فلسفه ام همخوان نیست... قتلِ عَمد و طلبِ عَفو، تناقض دارد!!
گفتم بلد بودن نمیخواهد؟ دلم گفت عاشق شدن درسی ست در چشمان معشوق
سرخوشم با حال‌و روزِ بی‌کسی‌هایِ دلم چونکه غیر از این‌نباشد راهِ دیگر‌ پیشِ رو
فشنگ ترین شعر، خطاب به خدا؛ زاهـد به کـرم، تو را چو ما نـشـناسـد بیـگـانه تـــو را چـو آشــنا نـشـناســد گـفتی کـه گـنه کـنی به دوزخ برمـت   این را به کسی گو که تو را نشناسد ابوسعید
ای فراموشی کجایی تا به فریادم رسی باز احوالِ دلِ غَم‌پروَرَم آمــَـد به یاد ...
سخت است که تنهایی خود را بچلانی تا چکه کند بی کسی از گوشه چشمت...
چیزی نپرس، حال دلم روبراه نیست بگذر ڪه شرح قصه ی من دل بخواه نیست
از خدا خواسته ام هرچه که دارم بدهم جای آن چشم بگیرم که تماشات کنم!
ای که هم دردی و هم درمان من وی که هم جانی و هم جانان من دردم از حد رفت درمانی فرست ای دوای درد بی درمان من
هوسِ تو را دارم که دیوانه‌ام کنی با خواندنِ یک شعر... 🖇💌
.. دلم شوق تورا از باغ رضوان بیشتر دارد بهشت کویت از فردوس ، خواهان بیشتر دارد هوای روح من ابریست آقا جان ،بگریانم هوا وقتیکه دلگیراست، باران بیشتر دارد اسیر پیله ی خویشم ، پرم از حسرت پرواز چنین پروانه ای ،شوق گلستان ،بیشتر دارد تو خورشیدی اگرچه بر تمام خلق می تابی ولی همسایه با همسایه احسان بیشتر دارد بیادل را به اقیانوس آرام‌رضا بسپار اگر دلشوره از شبهای طوفان بیشتر دارد اقاجان بزرگی کن مرا ، کوچک حسابم کن ،که میدانم نظر بر مور ،امثال سلیمان ،بیشتر دارد آقای من اگر دنیا جوابم کرده ،دنیای جوابی تو که این دارالشفا ،ازدرد ، درمان بیشتر دارد شفاعت کن مرا پیش خدا با آبروی خود رضای دوست از این راه ،امکان بیشتر دارد غلامی تو رااز مادرت زهرا ،طلب کردم که مادر نقش در تصمیم سلطان ، بیشتر دارد اگر چه عطر رضوان در جهان پیچیده با نامت ولی نبض حضورت را خراسان بیشتر دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باتوبهتر مےشودنطق وڪلامم یاحسین ڪن قبول از راه دورعرض سلامم یاحسین صبح وظهر وعصر وشامم هردقیقہ دم بہ دم نام توباشد فقط ذڪرمدامم یاحسین 😭
از برکت دعای تو باران گرفته است            یک شهر مرده با نفست جان گرفته است بوی بهشت گمشده در توس می‌وزد           یا نه! هوای توست که جریان گرفته است یا ثامن الائمه برای ابد جهان       در زیر سایه‌ات سر و سامان گرفته است از آن زمان که توس تو را در بغل گرفت      عالم به دل هوایِ خراسان گرفته است چشم جهان به پنجره فولاد خیره است       با دست‌های معجزه طوفان گرفته است در من حلول کرده‌ای، ای آفتاب شرق این قصه هم به نام تو پایان گرفته است خدیجه پنجی
راز خود هر چند پنهان داشتم فاش کرد این دیدهٔ گریان من
به که گویم که دل از آتش هجر تو بسوخت؟ شده‌ای قاتل دل، حیف ندانی که ننننندانی
چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریشم بنویسم، ولی افسوس نخوانی که نخوانی
از برکت دعای تو باران گرفته است پلک شهر مرده با نفست جان گرفته است
همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانـــــی
من و تو اسوه عالم شده از باب تفاهـــــم که منم غرقِ تو و تو به تمنایِ کسانی 👌👌