eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. دلم گرفت و دلم رفت سمت و سوی حسین هوا هوای حسین است ، اشک بسم الله
جارو کشیدی خاطراتت را غم را به دام انداختی بانو خانه تکانی کرده ای دل را جای تمییزی ساختی بانو بگذار تاج پادشاهی را روی سر اشعار زیبایت پر کن تمام شهر را بانو از عطر شب بوهای دنیایت در خواب احساساتی ات هرجا در آسمان ابری خانه خورشید پنهان است با گرما رد لطیفی هست جانانه بخت از نگاهت خوب و شیرین است حرفی نمانده بینمان دیگر عشق از تو دارد رنگ و بوی ناب در نقشِ مادر، خواهر و دختر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دل‌شوره‌ی ما بود دل‌آرام جهان شد
# گفتۍ چہ خبر؟ از توچہ پنهانـ خبرے نیست در زنـــــــــــــــدگۍامـ غیرِ زمستانـ خبرے نیست... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
درختان را هنوز ای برف! شوق برگ و باری هست زمستان گرچه طولانی‌ست، آخر نوبهاری هست مرا در قلب خود کُشتی و از دنیای خود راندی گمان می‌کردم ای بی‌رحم بین ما قراری هست تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو ولی ای بی‌وفا از بی‌وفا هم انتظاری هست چو در قلب تو می‌تازند بعد از من رقیبانم به یاد آور که در صحرای آغوشت مزاری هست اگر یک عمر هم در بستر آرامشت باشی بدان ای رود! در پایان راهت آبشاری هست
اگر که شعر به تنهایی‌ام اضافه نمی‌کرد شبی به جای قفس آشیانه ساخته بودم
هر سوی موج فتنه گرفته‌ست و زین میان آسایشی که هست مرا در کنار توست
در کوچه های قلب من گاهی قدم بگذار ایران بعد از حمله ی چنگیز را حس کن
صد بار به سنگ کینه بستند مرا از خویش غریبانه گسستند مرا گفتند که بی ریا باید زیست آیینه شدم باز شکستند مرا ایرج زبردست
آتشت در دلم ای دوست فروزان‌تر باد هستی‌ام از شرر شوق تو خاکستر باد
دل چو بستم بخدا حسبی الله و کفی نروم سوی سوی حسبی الله و کفی تن من خاک رهش دل من جلوه گهش سرو جانم بفدا حسبی الله و کفی او چو دردی دهدم یا که داغی نهدم نبرم نام دوا حسبی الله و کفی همه نورست و ضیا همه رویست و صفا همه مهرست و وفاحسبی الله و کفی او کند مهر و وفا من کنم جور و جفا من مرض اوست شفا حسبی الله و کفی گر بخواند بدوم ور براند نروم چون توان رفت کجا حسبی الله و کفی فیض ازین گونه بگوی در غم دوست بموی ورد جان ساز دلا حسبی الله و کفی فیض کاشانی
من سال‌ها شبیه کسی بوده‌ام که نیست من زیر دست و پای خودم هم لگد شدم می‌خواستم شبیه تو باشم... شبیه شعر یک قلب کاغذی که نفس می‌کشد شدم...