eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشق شدم که از همه بهتر بخوانی ام عاشق که مثل یاس، معطر بخوانی ام من از قبیله های بزرگم که آمدم خدمتگذار خاکی این در بخوانی ام دارم چقدر چله و دارم چقدر نذر تا خاک پای حضرت حیدر بخوانی ام پر پر زدم به عشق تو در آسمان شهر شاید کرم کنی و کبوتر بخوانی ام باور کن ای همیشه گل ای مهربان پسر ام البنین شدم که تو! مادر بخوانی ام جان می دهم به لذت "یُمّاه" گفتنت اما به شرط اینکه مکرر بخوانی ام عباس را فدای تو کردم به این امید تا ظهر داغ، برادر بخوانی اش... " السلامُ علیكِ یا ٱمّ البُدور السّواطع "🥀
بی قرارِ عشق را جز در وِصال آرام نیست...
مرو ای دوست، که ما بی تو نخواهیم نشست مبُر ای یار، که ما از تو نخواهیم بُرید.
خشت اول دست معمار دلم لرزیده بود عشق این دیوار کج، محو ثریا مانده است...
گفتی: بگویم اَز اصولِ شعر گفتن جانا! برای شعر گفتن یک " تو " کافی است...
گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است! دل گفت که محرم‌تر از این عشق کدام است؟ @
شعر گفتی تا که خود "پی وی" روی بی دردسر... راست گو با من جواد آخر چه داری توی سر؟! من خودم گیرم برایت دختری ناز و قشنگ... دست بردار از چنین کار پلیدی ای پسر! "عاصی" 😅😅🤕🤕
روزی که من به سلسله ی زلفش آمدم بیعت نکرده بود به دستش حنا هنوز..
هرکه را دور کنی دُور و برت می‌آید از محبت چه بلا ها به سرت می‌‌آید تا که در دسترسی از تو همه بی خبرند تا کمی دور شوی هی خبرت می‌آید منِ آشفته به پای تو می‌افتم اما مویِ آشفته فقط تا کمرت می‌آید روز محشر هم اگر سوی جهنم بروی یک نفر ضجه‌زنان پشت سرت می‌آید...
نريز باده که دستی به زلف يار ندارم دلم گرفته و کاری به روزگار ندارم کدام کوچه‌ی تنگی؟ کدام کافه‌ی دنجی؟ که هيچ جای جهان با کسی قرار ندارم نشسته گَرد به خانه، نگير خرده که من هم مسافری که بگيرد مرا به کار، ندارم ببند پنجره‌ها را، ببند پنجره‌ها را- -به روی من که اميدی به انتظار ندارم بگو به مرگ بگيرد تمام هستیِ من را به جز فراق که چيزی در اختيار ندارم اگر به خانه‌ی من آمدی، چراغ بياور که هيچ صبح سپيدی به شام تار ندارم...
دوباره گمشده بودم در ازدحامِ خودم غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم... نماز ثانیه را بی تو نیز می خوانم خودم برای خودم می شوم امامِ خودم! چه سرنوشت عجیبی ست تازه فهمیدم که دور بوده ز من نیمی از تمام خودم کسی دوباره از آن سوی شعر می آید بلند می شوم از جا، به احترام خودم از این به بعد بدون تو نیستم تنها من آشنا شده ام با کسی به نام "خودم"!!
همیشه موقع دیدار او دلم می ریخت اگر چه ترس نبود اضطراب خوبی بود