صبح آمد و دلتنگ تماشاے توام
برخیز ڪه من عــ♥️ـاشق دنیاے توام
خورشید منے طلوع ڪن حضرت عشـــ♥️ــق
مشتاق درخشیدن زیباے توام
#صبحت_بخیرجانااااا❤️🍃✋🏻
دل به هیچ عشقے نمیبندم، خیالت جمع جمع
از تمام شهر دل ڪندم، خیالت جمع جمع
بال پرواز مرا خواهے بچین، خواهے نچین
تا ابد بر خویش پابندم، خیالت جمع جمع
آینه گاهے برایم نقش بازے میڪند
من به رویش هم نمیخندم، خیالت جمع جمع
جمع ما با هم عددهایے حسابے نیستند
ڪم شدن را آرزومندم، خیالت جمع جمع
گُر گرفته پیرهن از داغ دل، اما ببین!
لب فرو بستم، دماوندم؛ خیالت جمع جمع
تیشه را از ریشهام بردار، لازم نیست ڪه
پاره شد زنجیر پیوندم، خیالت جمع جمع
گرچه چشمان مرا در اشک غلطان ڪرد و رفت!
من در این برڪه نمیگندم، خیالت جمع جمع..
من فقط خواهم تو باشی در برم دلدار من
دانم آخر می شوی از درد من بیمار من
سالها من درپی دیدار تو حیران شدم
ازپی در فرا قت اینچنین نالان شدم
کس نمیداند ز درد هجر تو جانم بسوخت
از فغان ناله ام مرغ گلستانم بسوخت
از پی ات دامن کشان برکوه صحرا می زنم
بهر دیدارت کنون بر دشت و صحرا می زنم
ای دریغا ، بهرمعشوقم چنین مستانه ام
بر صبا گفتم زعشقی در جهان پروانه ام
#فریبا_دارابی
#انتخابات
دوستت دارم و دیوانه ے چشمان توام
مثل یک ڪلبه ے ویران شده ویران توام
دوستت
دارم و از گفته ے خود خوشحالم
گفته ام عاشقم و واله و حیران توام
دوستت دارم و عاشق به دو ابروے توام
مثل جسمے تویے و من به مثل جان توام
دوستت دارم و رسواے جهانم ز رخت
تو شهنشاهے و من حاجب و دربان توام
دوستت دارم و مهرت به دلم جا ڪرده
تو چو ابرے و خودم بارش باران توام
این آخر #شب ها
با تُ چه نسبتی دارند؟
که مرا بی قرار تر از هر شبم میکند..
#بهار_کاظمی
یار با ما بیوفایی میکند
بیگناه از من جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بیوفا
جای دیگر روشنایی میکند
#سعدی
دلم بردی و آنگٖاهی به پـنـدم
صـبـر فرمایی
مکن
تکلیف ناواجب،
که بی دل صبر نتوانم...
#انوری
رفتهای از برِ ما، چشم به راهیم؛ بیا
حلقه در گوشِ درِ کعبهی آهیم، بیا
دوریات بندِ غم افکند به پای دلِ مست
مست بودیم، پشیمان ز گناهیم؛ بیا
#شمس_لنگرودی
زحمتت هستم و ای کاش دگر کم بشوم
یا که نه ... با نفس قدسی ات آدم بشوم
چه خیالات عجیبی ... من و این بار گناه ...
خواستم در نظر چشم تو مَحرم بشوم
این همه پیش همه رو زدم و خوار شدم
کاش یک بار فقط پیش شما زانو زنم
شده بازیچه ی من ذکر دعای فرجت
کاش عامل به دعاهای قنوتم بشوم
منتظرهای تو رگبارِ بهاری هستند
کاش من هم ز غمت بارش نم نم بشوم
انتظار فرجت راه حسین است فقط
کاش لبیک ، به پیغام مُحرّم بشوم
ذکر تو این شده که "کیست مرا یار شود !؟"
نکند جای اضافه شدنم کم بشوم !؟
به عمل کار برآید نه به "جانم به فدات"
پای دار غم تو کاش که "میثم" بشوم
غبطه خوردم به شهیدان حریم زینب
آرزو می کنم ای کاش که من هم...
#اللهم_ارنی_الطلعة_الرشیدة
قلم در دست من بی تو ندارد شوق رقصیدن
کمک کن تا که بگریزم من از اندوه و ترسیدن
#پسندیده_تیموری
مبین که پیشِ تو بغضم همیشه زندانیست
هنوز همدمِ این مرد، اشکِ پنهانیست
به وعدههای تو امیدوارم؛ اما حیف
که عمرِ نوح ندارم، که آدمی فانیست!
#حسین_دهلوی
میخواستم وجود تو را شاعری کنم
کاری که احتیاج به خوشباوری نداشت
یک شهر در به در شده است
از حضور تو
یوسف هم اینقدَر به خدا مشتری نداشت
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعله ای بود که لرزید ولی جان نگرفت
دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
قصه عاشقی ما سر و سامان نگرفت
تاج سر دادمش و سیم زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت
#فاضل_نظری
علتِ چپ شدن چشمان 👀 ما را خواستند مِن مِنے کردم و دیدند که #طُ را مےنگرم 😍 🙈
🙈🙈🙊🙊🙈🙈
بغلت گریه ی خاموش چه حالی دارد
غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد!
من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی
کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد!
در چشم همه روی لبم خنده نشاندم
در حال فرو خوردن بغضی سرطانی
آیا شده از شدت دلتنگی و غصه
هی بغض کنی، گریه کنی، شعر بخوانی؟
#سیدتقی_سیدی
════
یک نفر را دوست دارم، شعر می گویم برایش...
آمده در زیر شعر من نوشته : " عاشقین؟ !"
این همه از دردهایم گفته ام باز آمده
می نویسد : خوش به حال دلبر تو! آفرین!
من که شاعر نیستم تا عاشق شعرم شوی
من فقط یک عاشقم بگذار تا شعرم شوی...
با من از ماندن بگو، رفتن تباهم می کند
خوب می دانی غمت خانه خرابم می کند
من به لبخند دو چشمان تو عادت کرده ام
ترک عادت هم که می دانی چه کارم می کند؟
قدر یک دم دست هایت را ز دستانم مگیر
فکر یک دم بی تو،بر مردن مجابم می کند
#من_مینویسم_تو_بخوان
#شاعرانه
رفتی و یاد تو اینجاست، خدا رحم کند
لحظه بارش غم هاست، خدا رحم کند
غزلم غرق ِ نگاه تو شد و آآآآآآه ... کشید
عکس این صحنه چه زیباست، خدا رحم کند
باز عکست ، غزل واشک، همه دور همند
نقشه ای بر سر آنهاست، خدا رحم کند
آخر آن چاله ی بالای لبت فاجعه شد
عمق این فاجعه بالاست، خدا رحم کند
یوسف اینجا به تماشای رُخت آمده بود
چشم یوسف به زلیخاست، خدا رحم کند
خشکسالی به دل افتاد، ببار ای باران
قطرهِ اشک تو دریاست، خدا رحم کند
ساده این را بنویسم، بخوانند، همه
بر سرعشق تو دعواست خدا رحم کند
✍🏻
#من_مینویسم_تو_بخوان
#شاعرانه ❤🌹
🌱🖇
صد مرتبه آن چادر، جذاب ترش میکرد
خود کشف حجابی بود، چادر که سرش میکرد
#بهروز_دولت_آبادی
زیر بارانی تو را دیدم که شدت می گرفت
بعد از آن با دیدنِ تو نبض سرعت می گرفت
قصه از آنجا برای من قشنگی داشت که
در غزل هایم تمام واژه ها َت می گرفت
باز هم دنیا بیاید کار او دیوانگیست
این من عاشق اگر هربار فرصت می گرفت
"بی تو بودن" معنی "مُردن" برایم می دهد
زندگی با اشتیاقی چون تو قوت می گرفت
کاش می شد من طلبکاری مصمم باشم و
تو بدهکاری که هی با بوسه مهلت می گرفت
این لباسِ خیس میداند کجا عاشق شدم
زیر بارانی تو را دیدم که شدت می گرفت
زهرا شاکری
بی واژه بیا ببوسَمت
بیا پیمان ببندیم ؛
که این " من " های تخریب شده را
با بوسه بازسازی کنیم ...
اصلاً بیا و مرا جهنمی کن !
بهشتِ من !
من با تو تمامم و بی تو تمام
بیا و این من را ناتمام مگذار
این " نیست " را با بوسهای از نو بساز
بیا ...
لبهایم از آنِ تو
مرا از نو نقاشی کن ...
مرتضی قرائی
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون ، رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزیام و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پیِ دلداری من
من و دیوانگی و مهر و وفا یار شدیم
تا تو باشی و من و عشق و وفاداری من
لیلا کسری
ز تو با تو راز گویم به زبان بیزبانی
به تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینماید
رخ همچو آفتابت ز نقاب آسمانی
تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلی
تو چه آیتی شریفی که منزه از بیانی
ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیده
ز تو کی کنار گیرم که تو در میان جانی
همه پرتو و تو شمعی همه عنصر و تو روحی
همه قطره و تو بحری همه گوهر و تو کانی
خواجوی کرمانی
با تو ای "روحانی" اوقات چَرَندی داشتیم
هشت سال آزگار ایّام گندی داشتیم
باتو شد، عین هلاهل، زندگی در کام ما
ما که روزی، بی تو ساعت های قندی داشتیم
ای قساوت، با تو هرجا ،"درد دل" کردیم، باز
در جواب درد دل ها، ریشخندی داشتیم
ای تکبّر، ای دروغ، ای حقّه و تزویر، کاش
در ازای تو، مدیر دردمندی داشتیم
از اراجیف تو پُر شد گوشم و گفتم که کاش
از برای "شیخَسَن" هم، پوزهبندی داشتیم
ما که فکر و ذکرمان حالاست مرغ و تخم مرغ
روزگاری آرزوهای بلندی داشتیم
غرب وحشی هرچه گفت، این دولت بی خیر، کرد
بس که مسئولینِ "مِیدین انگلندی" داشتیم
«محمدحسین رشیدی»
فروردین ۱۳۹۹
گم شد، در قیل و قال گم شد سخنم
در بهت گذشت فرصتِ دم زدنم
بستند به لقمههای شیرین، باری
تا وا نشود به حرفِ تلخی دهنم
#امیدمهدینژاد