عشق زانو زد،
غرور ِ گام هایم خرد شد
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم
شکست●
نجمه زارع
محرمي نيست وگرنه که خبر بسيار است
رمق ناله کم و کوه و کمر بسيار است
اي ملائک که به سنجيدن ما مشغوليد
بنويسيد که اندوه بشر بسيار است
ساقههاي مژهام از وزش آه نسوخت
شُکر! در جنگل ما هيزم تَر بسيار است
سفرهدار توام اي عشق بفرما بنشين
نان ِجو ، زخم و نمک ، خون ِجگر بسيار است
هر کجا مينگرم مجلس سهرابکُشي است
آه از اين خاک ، بر آن نعش پسر بسيار است
پشت لبخند من آيا و چرايي نرسيد
پشت دلتنگيام اما و اگر بسيار است
اشک ، آبادي چشم است بر آن شاکر باش
هرکجا جوي رواني است کپر بسيار است
سالها رفت و نشد موي تو را شانه کنم
چه کنم دوروبرت شانه به سر بسيار است
#حامد_عسکري
از هرم نفس های تو جان می گیرم
با گفتن جانت... هیجان می گیرم
از خواستنم نگو پشیمان شده ای
من خیره سرم...جرم زبان می گیرم
#محمدجواد_منوچهری
گفتم بهانهای نیست تا پر زنم به سویت !
گفتا تو بال بگشا ، راه بهانه با من !
#مهدی_سهیلی
شبی پرسیدم از دلبر،
چه فن در عاشقی خوش تر؟
فشاند آن زلـف چون عــنبر!
به رخ،یعنی پریشانی...
#خاقانی
با تو بودن را خودت مزه نکردی بیگمان
در کنارت نبض قلبم نامنظم میشود
#عباس_جواهری_رفیع
شده تنها به خودت تکیه کنی درد نفهمی
شده هم بغض کنی هم غم دلسرد نفهمی
به تو گویم که شدی باعث این مشکل حادم
چقَدر رنج کِشم تا توی نامرد نفهمی
#سید_طباطبایی
پای مرا اگرچه به دام ِهوس کشید
پایی که هیچ پیش نیاورد، پس کشید
عمری میان بیشه کمین کرد و عاقبت
دست از «شکار ِآمده در تیررس» کشید
گفتم: «کهای؟» به خنده درآمد که: هیچکس
آتش به جانم -آه- همین هیچکس کشید
پر داشتم، هوای پریدن نداشتم
کارم به آب و دانهٔ کنج قفس کشید
حوّای من، هوایی ِبیگانه بود و رفت
دیگر چگونه می شود اینجا نفس کشید؟
#سجاد_رشیدی_پور
دراین جادو شبِ پوشیده از برگِ گلِ کوکب
دلم دیوانه بودن با تو را میخواست...
#اخوان_ثالث
#شب_بخیر
.
حَرف ِ دِلم را نقطه چین ڪردم بَرایت
تا نقطه چـین را دوستَت دارم بِخوانـے
#هاتف_مهـدے_قنبـرے
჻ᭂ❥ོ⎆❥⊰♡⊱❥ོ჻⎆ ᭂ❥