گفت دوری التیام درد های عاشقی است
نسخه ی ما را دلی نامهربان پیچیده است
#حسين_دهلوی
#شعر_ناب
از بس که رئوف و مهربانی یا رب
تو ملجأ هر پیر و جوانی یا رب
هرگز نشنیده ام گنه کاری را
از خانهی رحمتت برانی یارب
#یوسف_رحیمی
مرا رها کن از این شهر غرق دود برو
نفس کشیدن تو در هوای من سخت است...
#سیدتقیسیدے
آمدن در خواب و ماندن در خیالم آیه نیست
آمدی ای با وفا اما چرا یک سایه نیست
در کنارت آدمی را دیده ام تأیید کن
این پسر هرگز همان همسایه نیست
پس چرا ساکت شدی حرفی بزن آرام جان
پس بگو این فکرها در ذهن من بی پایه نیست
با کنایات و عبارات قصارت آشنام
خوب میدانی تو هم این عشق چون آرایه نیست
منصرف گشتم نخواهم گفت شعرِ دیگری
این غزل سرمایه ام گفتی غزل سرمایه نیست
پاره های پیکری پیر و پر از پروانه گفت
سادگی در زندگی بی نقش و بی پیرایه نیست
#سید_طباطبایی
پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم
داشتم یک عصر برمی گشتم از عبدالعظیم
ازهمان بن بستِ باران خورده پیچیدم به چپ
از کنارت رد شدم آرام ، گفتی: مستقیم!
زل زدی در آینه اما مرا نشناختی
این منم که روزگارم کرده با پیری گریم
رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند
رادیو روشن شد و شد بیشتر وضعم وخیم
بختِ بد برنامه موضوعش تغزل بود وعشق
گفت مجری بعدِ " بسم الله الرحمن الرحیم" :
یک غزل می خوانم از یک شاعر خوب و جوان
خواند تا این بیت که من گفته بودم آن قدیم:
"سعی من در سر به زیری بی گمان بی فایده ست
تا تو بوی زلفها را می فرستی با نسیم"
شیشه را پایین کشیدی رِند بودی از نخست
زیر لب گفتی خوشم می آید از شعر فخیم
موج را تغییر دادم این میان گفتی به طنز:
"با تشکر از شما راننده ی خوب و فهیم"
گفتم آخر شعر تلخی بود ،با یک پوزخند
گفتی اصلا شعر می فهمید!؟ گفتم: بگذریم
#کاظم_بهمنی
تنم چوشمع سیاهی بسوخت پروانه.
به خواب رفت بدنم در هوای ویرانه.
سیاه پوشم وسرخست رخم ز دیدن تو.
چنین نشانه بنامند بزم شاهانه.
#حسین_افخمی_عقدا
🌹🌹🌹
هر ڪسی در حرم #عشق نشد محرم راز
عاشقی سوخته دل باید و اخلاص و نیاز
#همایون_کرمانی
هدایت شده از اشعار حسین مرادی
زیبایی ات برده درون حاشیه راحیل را
بر هر زبان آورده ای تکبیر را تحلیل را
از چشمه ی مضمون چشمت سیل آسا و مهیب
انداخت از رونق غزلهایی که گفتم نیل را
تاوان برای با توبودن را پذیرفته دلم
هرچند دشمن سازدم هم دوستان هم ایل را
از دوری اش از حسرتش از تاسحر بیداری ام
چشمان تو بدنام خواهد کرد عزرائیل را
با شعرهایم شهر شد آشوب و بی شور و شعف
میماند آه سینه سوزم صور اسرافیل را
#حسین_مرادی
از بس که رئوف و مهربانی یا رب
تو ملجأ هر پیر و جوانی یا رب
هرگز نشنیده ام گنه کاری را
از خانهی رحمتت برانی یارب
#یوسف_رحیمی
.
یارب ببین که نادم و زار از رهاییام
بال مرا ببند که جلدت شوم بهزور
✍️ #محمدتقی_عارفیان
#العفو