eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خون دل می نوشم و شعرم تجلی می کند دوستانم غافل از مفهوم "به به" می کنند
زنی چنین که تویی جز تو هیچکس زن نیست؛ و گر که هست پسندیده‌ی دل من نیست..!
فقط با شوق می خوانی و از دردم چه می دانی؟ تو جان می گیری از شعری که من را بارها کشته...
من که از حافظه ی شعر خودم هم رفتم تو چرا دلخوش هم بستری بیت منی؟ آنچنان در منی و دور که می پندارم وصله ای هم تنی و نا تنی پیرهنی
تا توانی به خرابی من ای عشق بکوش من نه آنم که ازین پس دگر آباد شوم
عبور کردم از عشق و عاشقان دانند که در طریقتِ ما، رد شدن گذشتن نیست
در ؏ــشق قرار بی‌قرارےست بدنامی عشق نام‌دارےست چون نیست شمار عشـق پیدا مشمر ڪه شمار بی‌شمارےست...!!
رفته ام من سالها از خاطرات اینو آن یک سراغ ساده هم از ما نمیگیرد کسی... ...
نباید بستن اندر چیز وکس دل که دل برداشتن کاریست مشکل...
در خرابہ هاے عاشقانہ ام هیچ چیز سر جایش نیست جز خیال تو... ... ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
من دلخوشم به سوختن و دوست داشتن...  با خون دل حکایت حرمان نگاشتن....  عاشق نگشته‌ای و ندانی چه عالمی است،  از دست دوست، سر به بیابان گذاشتن !...
در سینه نشانده یڪ دل سنگی را هی زیر سوال برده یڪرنگی را ای ڪاش شبیه من گرفتار شود تا هضم ڪند معنی دلتنگی را