eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سَرويم و از اين تيغِ هَرس شكوِه نداريم! سهراب اگر كم شده، تهمينه زياد است...
ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری غیرتی هستم و بر فرض نمیدانستی! گردنت را بزنم بار دگر گر بروی
♡•• ما را ڪبوترانھ وفادار ڪردھ است آزاد ڪردھ است وگرفتارڪردھ است.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رنج گرانم را به صحرا می دهم،صحرا نمی گیرد اشک روانم را به دریا می دهم،دریا نمی گیرد
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگر قبول تو افتد، فدای چشم سیاهت در انتظار تو می‌میرم و در این دم آخر دلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت اگر به باغ تو گل بر دمید من به دل خاک اجازتی که سری بر کنم به جای گیاهت...
تا تشنه شدم وعده ی آبم دادند دیدند که شاعرم شرابم دادند فریاد زدم که زنده هستم با عشق با غسل وکفن ولی جوابم دادند
حرمت برای حرفِ شما قائلم، ولی من شاعرم، به حرفِ دلم گوش می كنم..
! قرارِ دلِ پر مشغلہ‌ے ِ استـــ
نامه ای امشب نوشتم بر خدای مهربان مهر و امضایش نمودم من به اشک دیدگان خلوت شب بود ،دلم غم داشت ،مثل هر شبم قاصدک مامور کردم تا رساند آسمان خوب میدانم خدای من بخواند نامه ام غیر او من کس ندارم چاره بر احوالمان گوشه سجاده تر شد ماه آمد بر زمین شبنمی همچون ستاره جا گرفت رخسارمان شورحال دیگری آن شب به دل دست داده بود گویی از شیطان گرفته پس دگر افسارمان چون خدا هم صحبتم شد نامه ام از یاد رفت شکر ای معبود من نامم شد از دیوانگان نه دگر سنگ صبور فاش کن این نکته را هرکه غافل از خدا باشد شد از بیچارگان
طعم بی پدر شدن رو رفتی و بازم چشیدم تو تمومِ نقاشی هام تورو با دو بال کشیدم بعد رفتنِ تو دیگه آسمونم بی ستاره س گریه روی قبرِ سردت دیگه تنها راه چاره س از رو دلتنگیه آره اینکه عکستو می‌بوسم منم اون پرنده ای که بی تو،تو قفس می‌پوسم دیگه مَحرمی ندارم از چشام بخونه دَردُ کی بجز تو لایقه که بش بگم واژه ی مَردُ می‌ری از تو آسمونا حواست به این زمینه آره ما مسافریمو آخر قصه همینه فرزانه پورنظری
تو با من چای نوشیدی و رفتی؛ آه، بعد از تو حیایم مانعم شد تا ببوسم استکانت را...
کمی دیر آمدی ای عشق! اما باز با این حال، اگر چیزی از این غارت‌زده باقی است، غارت کن...