eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
قفس نه، آسمان جای پرستوست و دشت بی کران مأوای آهوست جز آغوشم نجویی جای دیگر که هر چیزی به جای خویش نیکوست 💠 سوخته شعر 💠
به خودم آمدم انگار تویی در من بود این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود... 💠 سوخته شعر
دير آمدی ای نگار سرمست زودت ندهيم دامن از دست بر آتش عشقت آب تدبير چندان که زديم باز ننشست از روی تو سر نمی‌توان تافت وز روی تو در نمی‌توان بست از پيش تو راه رفتنم نيست چون ماهی اوفتاده در شست سودای لب شکر دهانان بس توبهء صالحان که بشکست اي سرو بلند بوستانی در پيش درخت قامتت پست بيچاره کسی که از تو ببريد آسوده تنی که با تو پيوست چشمت به کرشمه خون من ريخت وز قتل خطا چه غم خورد مست ور سر ننهی در آستانش دیگر چه کنی دری دگر هست سعدی ز کمند خوبرويان تا جان داری نمی‌توان جست
غزل شمارهٔ ۶۹ کس نیست که افتادهء آن زلف دوتا نیست در رهگذر کیست که این دام بلا نیست چون چشم تو دل می‌برد از گوشه نشینان همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست روی تو مگر آینه لطف الهی است حقا که چنین است و در این روی و ریا نیست نرگس طلبد شیوهء چشم تو زهی چشم مسکین خبرش از سر و در دیده حیا نیست از بهر خدا زلف مپیرای که ما را شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست بازآی که بی روی تو ای شمع دل‌افروز در بزم حریفان اثر نور و صفا نیست تیمار غریبان سبب ذکر جمیل است جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست دی می‌شد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست درصومعه زاهد و در خلوت صوفی جز گوشه ابروی تو محراب دعا نیست گفتن بر خورشید که من چشمهء نورم دانند بزرگان که سزاوار سها نیست عاشق چه کند گر نکشد بار ملامت با هیچ دلاور سپر تیر قضا نیست ای چنگ فروبرده به خون دل حافظ فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ داوود سرودِ ایزدی می‌خواند محمود نوای احمدی می‌خواند طبع شعرای آسمان گل کرده عیسی غزل محمدی می‌خواند ━━━━💠🌸💠━━━━
این مثل‌های قدیمی هم به بخت من نساخت من تو را"میخواستم" اما "توانستن" نشد...
تبخال زدم تا که لبت بر لب من خورد این حال مرا فلفل قرمز سرم آوُرد🌶🌶 پند اخلاقی: قبلش فلفل نخورین😑
من از تمام ضمائر فقط (تو)را بلدم تو از تمام ضمائر ولی فقط (او) را
یار آنجا و من اینجا وه چہ باشد ڪَر فلڪ یار را اینجا رساند یا برد آنجا مرا... ...
آخر این روز، به شب می رسد، این صبح به شام عاقل آنســت که خاطـر ننهد بر ایّـام....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل غلطیدن اشک از مژه‌ام راه افتاد صبر کن گریه سرآید برو بعدش گم‌شو
هرچند که صدمرتبه خواندی تو مرا لوس اینبار تو باید بکنی پای مرا بوس 👞 یالا بوسش کن🙊🙈 🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂
دعوتم کرده به پی وی که چه گوید هیهات😱😱 من و یوسف شدن و دام زلیخا با شات جدیداً دعوت میکنند پی وی بعد شات میگیرند سوژتون میکنند😑😑 حواستون باشه به منم گفتن گفتم بگم شما هم به بقیه بگید🚶‍♂🚬
مثل سیگار کنم قصهٔ دل را در دود آخرش هم که یکی بود یکی هم نابود 🚬🚶‍♂
تا به پی وی آمدم کردی بلاکم دخترک پس همان بهتر که بنشیند به رویت این کپک🕸 ایییییشش😏😒
گر چه او هرگز نمی‌گیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما 👤صائب تبریزی 🌾
دردم از حد رفت درمانی فرست ای دوای درد بی درمان من
رنگِ زلفت بس شبِ معراج من قابِ قوسینَم دو ابروی تو بس طالبِ ظَلِ هُمائی نیستم سایهء دیوار در کوی تو بس...
هرکس که اراده‌اش دماوندتر است در چشم خدای خود خوشایندتر است دربندتر است، هرکه آزادتر است آزادتر است، هرکه دربندتر است
خرم آن کس که در این محنت‌گاه خاطـری را سبب تسکـین اسـت 👤پروین اعتصامی 🌾
. دل ما زیر سایبان حسیــــــن و کجا بهتر از امان حسیــــن شرح حبل المتین همین باشد وصل باشی به ریسمان حسین جز اجابت خدا چکار کند تا قسم می دهی به جان حسین لایق عشقِ او اگر نشدم مِهر دارم به عاشقان حسین بر سر ما همیشه می بارد بارش لطف بی کران حسین ذره ای هم که آبرو داریم همه از نوکری او داریم ‌‌‎‌. ‌
گر چه او هرگز نمی‌گیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما 👤صائب تبریزی 🌾
دربدر کرد مرا مثل دلی بی صاحب او که انداخت مرا یاد غزل از صائب
موجِ دریا هیچ میدانی که اصلا کیستم صخره ام من رو به روی ضربه ات می ایستم هرچه میخواهی بزن بر سینه ام اما فقط صیقلی دادی دلم را من که فانی نیستم
🌹🍃 تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده گزند مباد سلامت همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد جمال صورت و معنی ز امن صحت توست که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بیند بر آتش تو به جز جان او سپند مباد شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد
ﮐﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻝ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ می شکست ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﮐﺎﺵ می شد ﺭﻭﯼ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ !!! ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺁﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﯿﻨﻪ ﻭ ﻏﻢ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﺎﺵ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪگی ﺗﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﻗﺎﺏ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﮐﺎﺵ می شد ﮐﺎﺵ ﻫﺎ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﺭﺩ ﭘﺎﯼ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻧﺒﻮد.. ﮐﺎﺵ ﻣﯿﺸﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﻻﺍﻗﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻣﯿﭽﺮﺧﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺮﺗﻨﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﮔﺸﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻫﻦ [ ﺁﻥ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ، ﮐﻮﺩﮐﯽ ، ﺳﺮﻣﺸﻖ ﺁﺏ ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺍﺏ ] ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ ﺩﻝ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻋﻤﺮ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺣﯿﻒ ﻫﺮﮔﺰﻗﺎﺑﻞ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ !
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست هفت قرن است درین مصر فراوانی نیست به زلیخا بنویسید نیاید بازار این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست حال این ماهی افتاده به این برکه‌ی خشک حال حبسیه‌نویسی‌ست که زندانی نیست چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش بشنوید از من بی‌چشم که کرمانی نیست با لبی تشنه و بی‌بسمل و چاقویی کُند ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست عشق رازی‌ست به اندازه‌ی آغوش خدا عشق آن گونه که می‌دانم و می‌دانی نیست
سخت است غم فراقت ای یار بیا ای یوسف زهرا گل بی خار بیا چون مهر درخشان و جهانتاب بتاب عالم شده است چون شب تار بیا حدیث وصف ترا آب و تاب لازم نیست کمال حُسن توئی شعر ناب لازم نیست چو آفتاب جمال تو جلوه گر گردد اگر غلط نکنم آفتاب لازم نیست 🌹🌹🌹
خواهی که ترا دولت ابرار رسد مپسند که از تو بر کس آزار رسد از مرگ میندیش وغم رزق مخور کین هر دوبه وقت خویش ناچار رسد