eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ نه فقط عرش حصیر قدم فاطمه است علت خلق دوعالم علم فاطمه است سر سجاده به‌جایی نرسیده است کسی هرچه دادند به ما از کرم فاطمه است ذکر یافاطمه نقش است به سربند علی یاعلی ذکر دم‌وبازدم فاطمه است به دفاع از ولی و شأن ولایت برخاست خطبهٔ فاطمه تیغ دودم فاطمه است سر نامش همهٔ اهل‌ کرم حساس‌اند استجابت به خدا در قسم فاطمه است دیگر از آتش دوزخ چه هراسی داریم؟ تا امان‌نامهٔ ما با قلم فاطمه است ظاهرا خلوت‌و خاکی‌است، ولی در باطن دل هرشیعه ضریح حرم فاطمه است ━━━━💠🌸💠━━━━
نیشکر چون بشکند ، شاخه نباتش می کنند اندکی بشکن خودت را این همه تلـخی چرا
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
بارسنگین است ومن ڪم طاقت ودنیا حسود... خم شدن را عار میدانم ، دعا ڪن بشڪنم
می رسد آنکه به دستش گره ها وا شدنی است آنکه با آمدنش نـور هویـدا شدنی است غم مخور ای دل سرگشته سحر نزدیک است شب ظلمــانی این بادیه فردا شدنی است علت دوری از یــار گنـاه است گنـاه ورنه پابوسی آن ساکن صحـرا شدنی است این همه اشک که جاری شده ، با آمدنش رودهایی است که تبدیل به دریا شدنی است هیچ امّــید نداریم به تدبیر کسی غیر از او عشق در دولت مهدی است که معنا شدنی است مادرش درس به ما داد که تنهــا و غریب پشت در ، بین گذر ، یاری مولا شدنی است منتقم می رسد و با غضب حیــدری اش انتقام گل نشکفته ی زهرا شدنی است بر سر تربت مـــادر عَلَمی خواهد زد قبر پنهان شده ی فاطمه پیدا شدنی است
ترکِ ما کردی ولی با هر که هستی یار باش مثلِ من هرگز نکن با او، کمی دلدار باش
سلامم می‌دهی اما در آغوشم نمی‌گیری برای مستحبّی، واجبی را ترک می‌گویی!
سرگرم رفاه و غرق در معصیتند هرچند بزرگ،خوار و بی شخصیتند معروف به حزب باد و در گرد علی یک مشت خواص لال و بی خاصیتند...
من و تو آن دو خطيم آری موازيان به ناچاری كه هر دو باورمان ز آغاز به يكدگر نرسيدن بود ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شب است و آنچه دلم ڪرده آرزو اینجاست. ز عمر نشمرم آن ساعتے ڪه او اینجاست ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا ڪه رسید بر دلم، در دل شب خیالِ تو شعرِ شبم به عشق تو، بارشِ دانه دانه شد ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل چون توان بریدن ازو مشکل است این آهن که نیست جان من آخر دل است این من می‌شناسم این دل مجنون خویش را  پندش دگر مگوی که بی‌حاصل است این  جز بند نیست چاره‌ی دیوانه و حکیم پندش دهد هنوز، عجب عاقل است این گفتم طبیب این دل بیمار آمده ست ای وای بر من و دل من، قاتل است این  منت چرا نهیم که بر خاک پای یار  جانی نثار کردم و ناقابل است این اشک مرا بدید و بخندید مدعی عیبش مکن که از دل ما غافل است این پندم دهد که سایه درین غم صبور باش در بحر غرقه‌ام من و بر ساحل است این ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈