eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
77 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من نه آنم که به تیغ از تو بگردانم روی امتحان کن به دوصد زخم مرا بسم الله
آزاده را جفای فلک بیش می‌رسد اول بلا به عافیت‌اندیش می‌رسد از هیچ آفریده ندارم شکایتی بر من هر آنچه می‌رسد، از خویش می‌رسد چون لاله یک پیاله ز خون است روزیم کان هم مرا ز داغ دل خویش می‌رسد با خار نیز چون گل بی خار بوده‌ام زآن رو به جای نوش، مرا نیش می‌رسد رنج غناست آنچه نصیب توانگر است طبع غنی، به مردم درویش می‌رسد دست از ستم مدار، کز این خلق نادرست خیری اگر رسد، به ستم‌کیش می‌رسد امروز نیز محنت فرداست روزیم آن بنده‌ام که رزق من از پیش می‌رسد چیزی نمی‌رسد به تو بی خون دل، امیر جان نیز بر لب تو به تشویش می‌رسد کوهی
در جنگ تشبیه ،استعاره با سیاست مردی که شاعر شد غریب و بی پناه است عیب از غزلها نیست دنیایم قفس شد وقتی که در چشم تو شعرم راه راه است آری سیاست باصداقت دو رقیبند این جنگ مغلوب شبان و پادشاه است شاعر شدم تنهایی ام شد کوله بارم در عشق سهم شاعران تنها نگاه است حسین مرادی
بیستون شب من تیشه خور مژگان شد خواب را سهمیه ی گور نگه داشته ام
گفتی که از نهانِ دلت باخبر نِی‌ام تو در دلی، کدام نهان بر تو فاش نیست؟
ز دریچه هاے چشمم نظرے به ماه داری چه بلند بختے اے دل ڪه به دوست راه داری شهریار
دو قـدم مـانـده که پاییـز به یغمـا برود این‌همه رنـگِ قشنـگ از کـفِ دنیـا برود هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد دلِ تـنـها به چه شـوقی پـیِ یلدا برود؟
هرکه سودای تو دارد، چه غم از هرچه جهانش... ✍🏻
کجا رواست، که از دستِ دوست هم بِکشد…؟ دلی که، این همه از دستِ روزگار کشید ...!
هم ز دل دزدید صبر و هم دل دیوانه را یارِ ما با خانه می دزدد متاع خانه را وحشی بافقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید
بسم الله الرحمن الرحیم برای اولین شهید راه ولایت حضرت محسن‌بن‌علی علیه‌السلام در برای مادر خود تا سپر شدی دمِ در گرفت جان تو را ضربه‌های محکم در کسی هنوز نفهمیده داغ شیر خدا غم تو بود؟ غم کوچه بود؟ یا غم در؟ عجب حکایت تلخی شد این که با شدت به جان جسم تو افتاد بی‌مقدمه، در سیاه شد همه‌ی چوب‌ها به این علت که در عزای تو باشد لباس ماتم در به شکل خون شده و قطره‌قطره از آن میخ به احترام تو می‌ریخت اشک نم‌نم در هزارسال گذشته‌ست و ماجرایی تلخ هنوز هم که هنوز است مانده در خم در به ذبح اعظم گودال سرخ عشق قسم که تا ابد لقب توست: ذبح اعظم در به انتقام تو یک‌روز می‌رسد از راه کسی که مانده چنان راز بین عالم در.