eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
از کوتهی ماست که دیوار بلند است 🌴💙🌴
گل چو خندید محال است دگر غنچه شود سر چو آشفته شد از عشق، بسامان نشود.. تبریزی 🌾
صائب و آینه؛ در دل صاف نماند اثر تیغ زبان زخم این آینه چون آب به هم می‌آید **** دوستان آینهٔ صورت احوال هم‌اند من خراب توام و چشم تو بیمار من است زیبا و زشت در نظر ما یکی شده است تا خویش را چو آینه هموار کرده‌ایم گرچه خاکیم پذیرای دل و جان شده‌ایم چون زمین، آینهٔ حسن بهاران شده‌ایم در میان دعوی و معنی بود خون در میان هر کجا معنی بود تیغ زبان در کار نیست از خریداران نیافزاید قماش ماه مصر حُسن گل را های‌هوی بلبلان در کار نیست
صائب و آینه؛ در دل صاف نماند اثر تیغ زبان زخم این آینه چون آب به هم می‌آید **** دوستان آینهٔ صورت احوال هم‌اند من خراب توام و چشم تو بیمار من است زیبا و زشت در نظر ما یکی شده است تا خویش را چو آینه هموار کرده‌ایم گرچه خاکیم پذیرای دل و جان شده‌ایم چون زمین، آینهٔ حسن بهاران شده‌ایم در میان دعوی و معنی بود خون در میان هر کجا معنی بود تیغ زبان در کار نیست از خریداران نیافزاید قماش ماه مصر حُسن گل را های‌هوی بلبلان در کار نیست
جان نثار طلعت خورشیدرویان می کنیم تا نفس بر لب چو صبح راستین داریم ما 🖋 ☕️
نیست ممکن که دل ما ز وَفا برگردد ما همانیم، اگر یار همان است که بود...
در دیار ما که از بهر مُردن می‌دهند آرزویِ عُمر جاویدان ندارد هیچ کس...
. جان چه خونها خورد تا از صفحه دل پاک کرد نقطه سهوی که نامش را سویدا کرده بود
من نه آنم که به تیغ از تو بگردانم روی امتحان کن به دوصد زخم مرا بسم الله
درین دوهفته که گل گرم محمل آرایی است کسی چه در پی تعمیر آشیان باشد زبان شکوه ما نیست شمع هر مجلس چو سنگ آتش ما در جگر نهان باشد
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
گیرم اے دوست قمار از همه عالم بردی دست آخر همه را باخته مے باید رفت ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سبکروان به زمینی که پاگذاشته اند بنای خانه بدوشی بجا گذاشته اند خسیس تر ز جهان آن خسیس طبعانند که دل به عشوه این بیوفا گذاشته اند عجب که روز جزا سر برآورند از خاک کسان که خانه دل بی صفا گذاشته اند خوش آن گروه که چون موج دامن خود را به دست آب روان قضا گذاشته اند چه فارغند ز رد و قبول مردانی که پای خود به مقام رضا گذاشته اند عنان سیر تو چون موج در کف دریاست گمان مبر که ترا با تو وا گذاشته اند مباش در پی مطلب که مطلب دو جهان به دامن دل بی مدعا گذاشته اند ربوده است دل بدگمان قرار ترا وگرنه قسمت هرکس جدا گذاشته اند مباش محو اثرهای خود تماشا کن که پیشتر ز تو مردان چها گذاشته اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا رب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ چشم بینا جان آگاه و دل بیدار ده 🌴🕯🌴
سرایی را که صاحب نیست ویرانیست پایانش دل بی عشق میگردد خراب آهسته آهسته
به چه مشغول کنم دیده و دل راکه مدام دل تو را می‌طلبد ، دیده تو را می‌جوید تبریزی
چه خیال است که دیوانه‌و شیدا نشویم؟ بوی مُشکیم، محال است که پیدا نشویم عشق مارا پی کاری به جهان آورده است ادب این است که مشغول تماشا نشویم...
خوش‌تر ز تماشای خیابان بهشت است هر جلوه‌ای از قامت رعنای تو ما را...
این زمان در زیر بار کوه منت می‌روم من که می‌دزدیدم از دست نوازش دوش را
عُمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت نشد آگاه که در تَرک تَمناست بهشت... 🖋 🌊
پای در خلوت ما از در عادت مگذار در دل باز چو شد وقت سلام است اینجا
نیست کاری به دو رویان جهانم صائب روی دل از همه عالم به مرا
خانه‌آرایی نمی‌آید ز من همچون حباب موج بی‌پروای دریای حقیقت کن مرا استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص خانه دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا
آیینه شو وصال پری طلعتان طلب اول بروب خانه دگر میهمان طلب
دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است هرچه جز معشوق باشد پرده‌ی بیگانگی است بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون بی‌نسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد بی هم‌آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است هر سر موی ترا با زندگی پیوندهاست با چنین دلبستگی، از خود بریدن مشکل است در جوانی توبه کن تا از ندامت برخوری نیست چون دندان، لب خود را گزیدن مشکل است تا نگردد جذبهَی توفیق دستگیر از گل تعمیر، پای خود کشیدن مشکل است