سرایی را که صاحب نیست ویرانیست پایانش
دل بی عشق میگردد خراب آهسته آهسته
#صائب
به چه مشغول کنم دیده و دل راکه مدام
دل تو را میطلبد ، دیده تو را میجوید
#صائب تبریزی
چه خیال است که دیوانهو شیدا نشویم؟
بوی مُشکیم، محال است که پیدا نشویم
عشق مارا پی کاری به جهان آورده است
ادب این است که مشغول تماشا نشویم...
#صائب
خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است
هر جلوهای از قامت رعنای تو ما را...
#صائب
این زمان در زیر بار کوه منت میروم
من که میدزدیدم از دست نوازش دوش را
#صائب
عُمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در تَرک تَمناست بهشت...
🖋 #صائب
🌊
خانهآرایی نمیآید ز من همچون حباب
موج بیپروای دریای حقیقت کن مرا
استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص
خانه دار گوشهٔ چشم قناعت کن مرا
#صائب
دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
چیدن این گل گناه است و نچیدن مشکل است
هرچه جز معشوق باشد پردهی بیگانگی است
بوی یوسف را ز پیراهن شنیدن مشکل است
غنچه را باد صبا از پوست میآرد برون
بینسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است
ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد
بی همآوازی نفس از دل کشیدن مشکل است
هر سر موی ترا با زندگی پیوندهاست
با چنین دلبستگی، از خود بریدن مشکل است
در جوانی توبه کن تا از ندامت برخوری
نیست چون دندان، لب خود را گزیدن مشکل است
تا نگردد جذبهَی توفیق #صائب دستگیر
از گل تعمیر، پای خود کشیدن مشکل است
#صائب_تبریزی
خود را چو یافتی همه عالم از آنِ توست
چشم از جهان بپوش، طلبکارِ خویش باش
#صائب
@abadiyesher