eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
وحشی ترین شعر هایم از آتش بوسه ی تو شعله گرفته اند من به سوختن در لب های تو محتاجم بیا و باز هم جهنم من شو
هیچ‌کس در زندگانی کامِ دل حاصل نکرد پیرِ دنیادیده هم زین خاکدان ناکام رفت!
خواست هم سنگ تو گردد دل ناکام ولی.... بر تنم پیرهنِ عشق گشاد است هنوز
والعصر، به ارتباط با تو اما... با این همه خلق، کات، با تو اما... در کشمکش زندگی تکراری خوب است چه اختلاط با تو! اما...
دلم گرفته از این سیب‌های ممنوعه کمی برای تنوع، انار میخواهم...
کَسبِ تَکلیف زِ چشمانِ تو کَردَم که بمیرَم یا نه ؟! مُژگانَت که تَکان خُورد ، به کُل جان دادَم..
عاشق شده ام حال و هوایم خوب است درد است ... ولی درد برایم خوب است ! آرامش من ! باتو فقط حالم نه خوابم ؛ نفسم ؛ لحن صدایم خوب است تشخیص پزشک است کنارم باشی عطر تو برای ریه هایم خوب است من با تو خوشم ؛ نا خوشی ام چیزی نیست آنقدر که تاثیر دوایم خوب است هر بار  فقط عاشق تو خواهم شد صدبار  به دنیا که بیایم، خوب است؟! طوفان که نه ؛ بگذار قیامت باشد من در بغل گرم تو جایم خوب است !
باید خودت لبخند چشمان ترم باشی جَلد توام، باید خودت بال و پرم باشی در سجده‌اش خوشبختیم را آرزو کرده باید که مصداق دعای مادرم باشی دوری نمی‌آید به ما، باید بیایی تو نزدیک تر، معشوق تر، عاشق ترم باشی دیوانه تر با اینکه خواهم شد ولی ای ماه! باید تمام عمر اینجا، در برم باشی جز من کسی قدر تو را هرگز نمی داند می‌خواهمت تا ثروتم، تاج سرم باشی مثل قدیمی ها تو را یک عمر می‌خواهم هم اولی بودی، هم عشق آخرم باشی بی تو سراسر گریه‌ام، یک بغض بی‌پایان باید خودت لبخند چشمان ترم باشی...
هیچ‌کس در زندگانی کامِ دل حاصل نکرد پیرِ دنیادیده هم زین خاکدان ناکام رفت!
فقط اونجا که شفیعی کدکنی میگه: " آنچه می‌خواهم نمیبینم و آنچه میبینم نمی‌خواهم " کاملا معلومه رفته سر قرار و‌طرف مثل عکساش نیست 😂😂😂
دلم گرفته از این سیب‌های ممنوعه کمی برای تنوع، انار میخواهم...
از خویش هرچه بود شکستیم و ریختیم غیر از دل شکسته که نتوان شکست و ریخت
هر ڪجا از عشق گفتم، سنگ بے مهرے زدند... مردمان این زمانه " دل " نمے فهمند چیست ..!! 🌿
نمیگویم همین شب های ابرآلوده برگردی تو فرصت داری اصلا تا ابد..تا زود برگردی تو فرصت داری از هرجای این تقویم بی تاریخ بدون هیچ مرز،ای عشق نامحدود برگردی تو فرصت داری ای زیباترین فردایِ فرداها سحرگاهی که خواهی ماند..خواهی بود برگردی جهان آتش گرفته است از همین سمتی که ماهستیم تو باید از دل این نقشه ی پردود برگردی دراین کوه احتمال ریزش است انگار میگوید مبادا بی من از این جاده ی مسدود برگردی بیا موهات سمت باد را تغییر خواهد داد تو دریایی تو باید برخلاف رود برگردی همین یک غنچه باقی مانده از این شاخه ی مریم همین کافیست تا یک صبح خیلی زود برگردی
هر ڪجا از عشق گفتم، سنگ بے مهرے زدند... مردمان این زمانه " دل " نمے فهمند چیست ..!! 🌿
بازهم باغچه از غنچه ی پژمرده پر است شهر، از مردم دلتنگ و دل آزرده پر است گر زمین خوردم و برخاستم ای دوست! چه غم خاک این میکده از مست زمین خورده پر است گیرم از قصه ی این غصه هم آگاه شدم زندگی روز و شبش از غم نشمرده پر است بی سبب نیست که یادآور تنهایی ها است آه از آیینه که از خاطر افسرده پر است عشق حق داشت اگر تور نیانداخت به آب برکه ی بخت من از ماهی دلمرده پر است
عـطـش عـشـق تـو آتش به دلم زد، برگرد سوختم ای که لبت چشمهٔ نوش است بیا
تا حـرف سفر شـد نگـرانت بودم در پشـت سـرت آب روانت بودم باشد تو برو خدا به همراهت باد ای کاش فقط من چمدانت بودم
ما رند خراباتی و معشوق پرستیم بر ما قلمی نیست، که دیوانه و مستیم هر چند که بر ما رقمِ نیستی افزود در دایرۀ عشق همانیم که هستیم باید به رهِ سیلِ فنا خانه گشادن اوّل چو درِ دیده به روی تو ببستیم با غصّه به همراهیِ غم، دوش به دوشیم به فتنه به همدردی دل، دست به دستیم صد خارِ بلا از دلِ دیوانۀ ما خاست هر روز که بی ساقی گلچهره نشستیم امروز نشد دامِ ره آن طرّه، فغانی دیوانۀ آن سلسله از روز الستیم
تنهایی‌ام امشب که پُر است از غمِ غربت آن‌قدر بزرگ است که در خانه نگنجد بیرون زده‌ام تا بدرم پرده‌ی شب را که‌این نعره‌ی دیوانه به کاشانه نگنجد
عکسی از نیم‌رخت دیدم و گفتم که عجب مثل این است که ماه از وسطش نیم شده!
خـواستم عـکسِ جدیدم را برایت...بی خیال خواستم امشب کمی با شعرهایت...بی خیال خواستم از تو چه پنهان...نه ! بمانَد بگذریم... بگذریم اصلاً...خداحافظ ! فدایت...بی خیـال
نُه ماه نگفتم به کسی درد دلم را حالا که غمی حامله ام، قابله ای نیست..
بی اشک، چشمان تو ناتمام است و نمناکی جنگل نارسا ست...
دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر شهر از بازار یوسف‌های ارزان پرشده‌است...!!